بعد نزدیکای 6 صبح بود ببین چطور بود به حالش من دردخودمو فراموش کرده بودم اونا اغلیدیم دلداری وریدیم یه ماما اومد گفت خانوم دکتر البیل لگن 🤏اوشاخ بی ✊ با دستش نشون داد که لگن کوچیکه بچه بزرگه گور نقدر نفهمدی بعد اون همه عذاب حالا تازه لنگ معاینه میکردن بعدم بیماره بچش اومده بود کاناله زایمان دیگه نمیشد ببرنش عمل قشنگ به چشم دیدم اولدی گتی جهنمه گلدی بناوا هیچوقت یادم نمیره
1402/08/27 00:12