خب رفتم توی اتاق عمل ،منتظر شدم که نوبتم بشه،یه آقایی اومد صدام زد منو برد اتاق عمل،بعدش بهم یه لباسی دادن گفتن لباساتو دربیار،اینو بپوش،درآوردم اونو پوشیدم،بعدش درازکشیدم روی تخت،منتظر شدم ،یه نفر اومد واسم سوند رو وصل کرد،خیلییییییی درد داشت ،اما زود دردش تموم شد چون بعدش اومدن کمرمو سر کردن، دکتر بیهوشی اومد،دکتر بیهوشیم خداروشکر خانم بود،بهم گفت بیهوشی میخوای یا بی حسی،بهش گفتم بیحسی میخوام،گفت پس خیالت راحت باشه،بلندشو بشین تا بیحست کنم،بلندشدم نشستم ،یه لحظه پشت سرمو نگاه کردم دیدم یه سوزن گنده دستشه،ترسیدم گفتم وای نه نمیخوام بی حسم کنی،تورو خدا بیهوشم کن،دکتره گفت خیالت راحت بی حسی میزنم واست که سوزن رو حس نکنی،خداییش اصلاااااا هیچی حس نکردم
1398/08/18 23:27