تقویم فسقل جان

14 عضو

اخه فسقلی من دیشب نمیدونی چه عذابی کشیدم...شایدم من زیاد حساسم ولی اخه ازیه طرف سرما خوردگیم از یه طرفم تواصلا تکون نخوردی برعکس همیشه
همش دعادعا کردم وفکرای بد?
اما خدابهمون حواسش هست...
سپردمت دست خودش
امروز توبهداشت صدای قلبتو گوش کردم وخیالم راحت شد.
?

1402/04/01 00:00

فندق جونم دیروز باخاله جونیت رفتیم مغازه سیسمونی فروشی
وااای ک من چقد ذوق کردم از دیدن اونهمه لباس کوشولو
کمدوتخت...
بی صبرانه منتظرم روزی برسه ک اتاقتو بچینم...
لباساتو تا کنم...
اتاقتو اماده کنم واسه روزییکه میای دخترکم?
اخه چجوری طاقت بیارم من

1402/04/01 00:00

اخه دختر خشگلم.نفس مامان امید زندگیم شدی 30هفته... واایی که چقد انتظارسخته کوچولوی من?

1402/04/01 00:00

این روزها غیرازشادی که تودلم موج میزنه...نگرانی وترس هم گوشه کنارهست... دلم آشوبه‌‌ هرمادری درک میکنه...چندماه پیش چی میدونستم از حس مسولیت...ترس آینده...هیچی میخام بگم وبدونی این روزا شدم مثل یه دنیای بی ثبات...لحظه ای غرق شادی وچندلحظه بعد... من دارم مامان میشم?مامان...چه واژه مقدسی خدایا شکرت که منو لایق این واژه دونستی. #هفته سی ویک هم گذشت

1402/04/01 00:00

خامه عسلیم تاچندهفته قبل باید یه چیزشیرین میخوردم تا یذره وول بخوری ومن فدات شم....ولی الان چندهفته ای هست ک تکوناتو واضح واضح میفهمم ولذت میبرم وآرامش میگیرم....موقع خواب دستمومیزارم روشکمم تاحست کنم تاخوابم ببره...صبح هاهم ک ازخواب بیدارم میکنی دخترسحرخیزم.فک کنم میگی مامانی پاشو صبحونه بخور گشنمه?❤
اخه من ب فدای اون مشت ولگدهای ریزه ات برم...

1402/04/01 00:00

دخترمامان...روز ب روز بزرگ شدنتودارم تووجودم میبینم❤خدامنم توخلقتت شریک کرده که از ذره ذره وجودم کامل شی... امسال شیرین ترین تابستونیه که تو 19سالگی تجربه کردم ازامسال هرتابستونم قشنگه باوجودت?❤ #قلمبه جان مامان. #سی ودوهفته وسه روز

1402/04/01 00:00

باگذشت هروزوهرثانیه چقدعاشق ترمیشم...چقدقلبم میتپه برات.برای تویی ک نمیدونم چه شکلی،چشمات،دهنت،انگشت هات? گاهی وقتا خیلی نگرانتم که چرا نمی چرخی،چرا باتکون خوردن نمیگی من اینجام..........بارداری مثل یه جورجادوعه...جادویی ک همه چیو تعقیر میده...جادویی ک منوتعقیر میده واسمموبرای همیشه عوض میکنه...بعدازین یه نفرهست ک بهم میگه مامان❤❤❤❤

1402/04/01 00:00

دخترقشنگم...هروزی ک میگذره نزدیک ترمیشم ب لحظه در آغوش گرفتنت... از یه طرف لحظه شماری میکنم واسترس دارم ازیه طرفم ناراحتم ودلم میگیره... بدن من دوتا قلب داره?چهارتا دست دارع...چهارتا پا داره... واین یعنی ته خوشبختی وشاید برای هرزنی این لحظه ها توی کل عمر فقط یکی دوبار اتفاق بیفته... یکیو دارم ک وقتی من میخندم اونم خوشحاله یکیو دارم ک وقتی ناراحتم وگریه میکنم اونم دلش میگیره... من بخاطر اونم ک شده دیگ غصه نمیخورم پس من قوی تر شدم...بزرگترشدم...اره بدن من فوق العاده اس... من باوجودتو قوی ترشدم.
#خوشحالم ک دارمت
#هفته سی وچهارهم گذشت

1402/04/01 00:00

پرنسس کوچولوی من سلام مامانی...فقط 27 روز دیگه مونده به اومدنت...مامان فدای دستای کوچولوت بشه که اینقدر بیتابم کرده وقتی فکر میکنم که توبغلمی ویه انگشت منو بادست کوچولوت گرفتی...برای بوسیدن انگشتای کوچولوت بیتاب میشم❤ برای لحظه ای ک توچشام نگاه کنی منو بشناسی وبهم لبخند بزنی... دخترکم خودتو اماده کن برای سفر 27 روز دیگه یاحتی شاید کمتر از 27 روز مونده... که سیاره ی خودتو ترک کنی وبیای تودنیای بزرگتر. من بی صبرانه منتظر اومدنتم
?یادت نره تودراغوش منی ومن دراغوش خدا.... هرچه میخاهی بگوامشب تو درگوش خ. د.❤ا...

1402/04/01 00:00

خیلی وقته که وقت نکردم برات بنویسم لیانای قشنگم...چهل روزی میشه ک وارد زندگیمون شدی و زندگیمون با اومدنت خیلی قشنگتر شده‌... روزای سختی رو پشت سرگذاشتیم...موندنت توبیمارستان ودیدنت تو اون وضعیت خیلی حالمو بد میکرد اما منو تو روزای سختو باهم گذاشتیم کنار?

1402/04/01 00:00

عشق دلم امروز برای اولین بار باقهقه وصدای بلند خندیدی جوریکه بابا ازخواب بیدارشد...وااای که چقد ذوق کردم???? تمام خستگیام ازتنم در رفت...ایشالله همیشه ازته دل بخندی وصدای خنده هات توخونه بپیچه...مورچه خانوم❤ #ب وقت سه ماه ونیمگی

1402/04/01 00:00