دخترخالم زاید پیشش بودمیهو بچه استفراع کرد هول کرد چیکار کنه ازش گرفتم به پهلو کردم زدم پشتش بچه بعدش عاروق زد و راحت خوابید سرمو اوردم بالا دیدم همه زول زدن به من با تعجب
1398/06/31 16:46
//= $member_avatar ?>
?
1398/06/31 16:46
//= $member_avatar ?>
گفتن تو چند تا بزرگ کردی انقدر ریلکس و راحت انجام دادی گفتم والا 10 سالم بود خواهرم کلا دست من بعد بعد اونم خالهام نوزاد میسپاردن ب من میرقتن چند ساعت بیرون میگشتن دیگه از اونموقعه یادگرفتم?
1398/06/31 16:47
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
من فک میکنم خیلی زود بچه اوردم ??
تو چندسالته
1398/06/31 16:47
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
تو چندسالته
73 ام
1398/06/31 16:47
//= $member_avatar ?>
من بچه بودم فک کن خالهام بچهاشون دوسه ماهه بودن میدادن ب من میرفتن گردش?
1398/06/31 16:48
//= $member_avatar ?>
ینی الان مادر همه دخترخاله پسرخالهامم?
1398/06/31 16:48
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
من بچه بودم فک کن خالهام بچهاشون دوسه ماهه بودن میدادن ب من میرفتن گردش?
??????
1398/06/31 16:48
//= $member_avatar ?>
اخی چ باحال
1398/06/31 16:48
//= $member_avatar ?>
ولی انقدر میترسم میگم من نمیتونم از پس نوزاد بربیام
1398/06/31 16:48
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
ولی انقدر میترسم میگم من نمیتونم از پس نوزاد بربیام
تجربه داری ک
1398/06/31 16:49
//= $member_avatar ?>
مامانم اقدام کرده بچه بیاره شوهرش خیلی اسرار کرد
اونسری نشستم گریه کردم گفتم توحامله بشی کی میخواد بیاد ب من برسه تو اون 10 روز من هیچی بلد نیستم اخه میترسم
1398/06/31 16:49
//= $member_avatar ?>
خالم انقدر خندید گفت خوبه بچهای مارو تو بزرگ کردی
1398/06/31 16:49
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
مامانم اقدام کرده بچه بیاره شوهرش خیلی اسرار کرد اونسری نشستم گریه کردم گفتم توحامله بشی کی میخواد ب...
الان?
1398/06/31 16:50
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
الان?
35 سالشه مامانم?
1398/06/31 16:50
//= $member_avatar ?>
والا تازه حامله بودم گفت ی پرستار بگیر واسه بیمارستان پیشت باشه گفتم من بچمو دست عریبه نمیدم خودم پامیشم کاراشو میکنم نیاز به کسی ندارم
بعد یددم واسه اون 10 روز زایمانم داره من و من میکنه
1398/06/31 16:51
//= $member_avatar ?>
والا استراحت مطلق بودم نیومد سر بزنه دوسه بار کلا اومد اونم یک ربع اومد ده دیقش خواب بود
1398/06/31 16:51
//= $member_avatar ?>
بااینکه استراحت مطلق بودم پامیشدم خونه رو گرد گیری میکردم میگفتم مامانم امروز گردگیری کرد خونه رو دیگه تمیز بود نزاشتم جارو بزنه گفتم دستش پلاتین داره درد میگیره