👶گروه مامانای زمستون ۹۸👶

1 عضو

شوهرمم باور میکرد

1398/06/31 16:52

پاسخ به

35 سالشه مامانم?

چقدر جوون
ماشالا

1398/06/31 16:53

پاسخ به

والا استراحت مطلق بودم نیومد سر بزنه دوسه بار کلا اومد اونم یک ربع اومد ده دیقش خواب بود

?????

1398/06/31 16:53

چرا؟؟

1398/06/31 16:54

یسری ب شوهرم الکی گفتم مامانم اینجا بود بعد رفته بود پاین ب مامانش گفته بود دست مادرش درو نکنه اومده بود خونه رو گردگیری کرده بود گفت ن مامانش ندیدم من نیومده بود امروز ک
شوهرم اومد بالا گفت مامانم میگه مامانت هیچ نیومد اصلا من ندیدم درخونه باز بود کلا

1398/06/31 16:54

گفتم موقعه ادان بود اومد حتما مامانت مسجد بوده

1398/06/31 16:54

پاسخ به

چرا؟؟

کلا از بچگی هیچ مهری نصبت ب من نداشتن مامان بابام?

1398/06/31 16:54

پاسخ به

کلا از بچگی هیچ مهری نصبت ب من نداشتن مامان بابام?

وا مگه میشه

1398/06/31 16:54

والا ب بابام خبر دادم ک حاملم گفت باید دست بکار بشم سیسمونی بخرم تازگیا زنگ زدم گفت باشه چندروز دیگه زنگ میزنم بریم چند روز گدشت گفتم ماه صفر داره میاد بگم زودتر بخریم ک هرچقدر زنگ زدم دیدم گداشته رد تماس

1398/06/31 16:55

اشکال نداره درعوض مستقل شدی

1398/06/31 16:55

پاسخ به

والا ب بابام خبر دادم ک حاملم گفت باید دست بکار بشم سیسمونی بخرم تازگیا زنگ زدم گفت باشه چندروز دیگه...

واقعا تعجب میکنم

1398/06/31 16:56

16 سالم بود اومدن خواستگاری همون شب اول تمومش کردن مهریه بستن

1398/06/31 16:56

پس فرداش گفتن نشون بیارید پس فردا میخواستن نشون بیارن

1398/06/31 16:56

پاسخ به

16 سالم بود اومدن خواستگاری همون شب اول تمومش کردن مهریه بستن

شوهرت خوبه؟

1398/06/31 16:56

بابام اومد منو برد اشپزخونه گفت اگر راصی نیستی زنگ بزنم بگم نیان
گفتم اینو باید همون سه صنبه میپرسیدی نه الان ک دم در وایسادن و دارن میان بالا

1398/06/31 16:56

پاسخ به

شوهرت خوبه؟

خداروشکر خوبه

1398/06/31 16:57

بخدا هم خوشحال بودم از اون خونه راحت میشم هم ناراحت ک بدون هیچ شناختی دارن ازدواج میکنم باکسی ک نمیشناسم

1398/06/31 16:57

ولی خداروهزار مرتبه شکر خوبه نمیگم فرشته اس .بدی هایی داره ولی درکل خیلی خوبه خداروشکر

1398/06/31 16:58

خداروشکر

1398/06/31 16:59

سری پیش حامله شدم لک دیدم و رفتم دکتر از دکتر اومدیم گفت استراحت مطلق تو ماشین گریه کردم گفتم کی میخواد به من برسه اخه من بیوفتم توتشک کی کارامو کنه شوهرم میگفت عیب نداره خودم هستم

1398/06/31 16:59

یک هفته استراحت بودم ک بعدش ازمایش دادم دیدم سقط شده

1398/06/31 16:59

اینسری هم تا حامله شدم دکترم گفت استراحت مطلق بخاطر رحم صعیفم و چندتا چیز

1398/06/31 16:59

تو ماشین انقدر بغض کرده بودما ولی هیچی نگفتم گفتم خدا بزرگه اینم میگذره

1398/06/31 17:00

دوهفته مادرش غذا فرستاد بالا ولی ابرو نزاشت برامون

1398/06/31 17:00

همجا گفت گرفتارم باید واسه اینا غدا بزارم دیگه هیچا نمیتونم دربیام ک

1398/06/31 17:00