من ی دختر خاله دارم شوهرش از این نفهما بود توی عقد دعواشون میشه دختره هم با گریه میره خونه باباش
نزدیکا عروسیشونم بوده
باباهه میبینه دخترش گریه میکنه همون نصف شب زنگ میزنه ب پسره میگه این بند و بساط ک ب پا کردی واسه عروسی همه رو بریز ب هم فردا پاشو بیا دادگاه مهریه هم نمیخواد بدی دخترمو طلاق بده گمشو??
دوماده هم لال شده بدبخت دیگه جرات نمیکنه دختره رو اذیت کنه
1398/05/11 17:40