The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

💄ماسک زیبایی صورت💄

9 عضو

سلام عزیزم
وقتتون بخیر
کراتینه کارم
اقساط هم کار میکنم
اگه میشه منو به اطرافیانتون معرفی کنید
"موبایل قابل نمایش نیست"

1401/03/09 00:52

نمی خواهم که بشناسم..از عشق بیزارم..از ان می گریزم و به ان تن نمی دهم.. اما..همه چیز دست ما نیست..گاهی زندگی ان طور که ما می خواهیم پیش نمی رود..برگ به برگ تقدیر بی وقفه ورق می خورد بی انکه از خود بپرسد به کجا چنین شتابان؟!.. زندگی من..ارشام..به کجا رسید؟!..اصلا قصه ی زندگی آرشام از کجا شروع شد؟!.. و این منم..آرشام..اسمم گناهکار..رسمم تباهکار.. اسمم گناهکار , رسمم تباهکار باران به من ببار , آری به من ببار ویرانه شد دلم , خون گشت حاصلم نفرین بر این گناه , باران به من ببار آری به من ببار ..
با اخم غلیظی نگاهش کردم..گریه می کرد..برام مهم نبود..ای کاش خفه می شد..صداش رو اعصابم بود..
رو بهش کردم و با صدای بلند گفتم :هستی برو پایین .. با گریه داد زد :نمی خوام..آرشام..چرا درکم نمی کنی؟..تو که می دونی عاشقتم..چرا با من همچین معامله ای کردی؟..چرا؟..چــــرا؟.. به خاطرجیغ هایی که می کشید کنترلم رو از دست دادم .. سریع از ماشین پیاده شدم..به طرفش رفتم..درو باز کردم..بازوشو تو چنگ گرفتم و کشیدمش بیرون.. در برابر من توان مقاومت نداشت.. غریدم :بیا بیرون عوضی..دیگه نمی خوام چشمام به ریخت نحست بیافته..یا گم میشی اونم برای همیشه یا همینجا کارتو یکسره می کنم.. یک طرف زمین خاکی بود و یک طرفه دیگه پل هوایی..پرنده پر نمی زد……… جیغ کشید:دیگه می خوای باهام چکار کنی؟..من عوضیم یا تو؟..به روز سیاه نشوندیم..با احساساتم بازی کردی..دیگه چی دارم که می خوای ازم بگیری؟.. هلش دادم و با اخم گفتم :باهات چکار کردم؟..بهت تجاوز کردم؟..ازت فیض بردم؟..یه شب رویایی رو برات رقم زدم؟..چکارت کردم کثافت؟.. هق هق می کرد..همه ی آرایشش تو صورتش پخش شده بود.. نشست رو زمین..زار می زد.. دلم براش نمی سوخت..اره..این رو برای اونها به حق می دیدم..اینکه خردشون کنم..لذت می بردم وقتی می دیدم اینطور جلوم زانو زدن وشیون و زاری راه انداختند.. من کسی هستم که هیچ چیز و هیچ *** نمی تونست باهاش برابری کنه..غروری که من داشتم برای خودم ستودنی بود.. یه لگد به پاش زدم :پاشو خودتو جمع کن..دارم بهت هشدار میدم هستی..اگر یک بار دیگه اون طرفا پیدات بشه زنده ت نمی ذارم.. سرش و بلند کرد و با گریه گفت :می دونم..خیلی خوب می شناسمت..هر غلطی ازت بر میاد..توی این مدت منو به بازی گرفتی..کاری کردی دوستت داشته باشم..ولی بعد که از خانواده م جدام کردی کشیدی کنار و گفتی همه ش یه بازی بود..خیلی نامردی آرشام..خیلی نامردی.. با عصبانیت یقه ش و چسبیدم و بلندش کردم..جیغ خفیفی کشید..زل زدم تو چشماش..تموم خشمم رو ریخته بودم تو چشمام..فک منقبض شده م رو محکمتر روی هم فشار دادم.. تکون محکمی بهش دادم و

1398/04/30 09:05

داد زدم :برای اخرین بار دارم بهت میگم..تو برام مثل یه اسباب بازی بودی..تو اولین و اخرین کسی نیستی که اینطور اونو به بازی می گیرم..می دونی چیــه؟.. بلندتر داد زدم :عاشق اینم که خرد شدنتون و ببینم..اون روح و احساس لطیفتون رو به اتیش بکشم..اشک و تو چشماتون ببینم و کاری کنم که جلوم زانو بزنید..دوست دارم تو چشمام زل بزنید و بگید غلط کردم آرشام ..هرکار بگی می کنم فقط ترکم نکن.. اونجاست که برام با یه تیکه اشغال هیچ فرقی نمی کنید.. هلش دادم..به پشت افتاد رو زمین..ناله کرد..بی صدا هق هق می کرد..از صدای بلندم وحشت کرده بود.. سریع نشستم پشت فرمون و بدون اینکه به اطرافم توجه داشته باشم حرکت کردم.. از اینه عقب رو نگاه کردم..زانوهاش رو بغل گرفته بود و سرش و انداخته بود پایین..لبخند زدم..لبخندم پررنگ تر شد و کم کم تبدیل به قهقهه شد.. خنده ای از روی حرص.. خشم.. به حد جنون عصبی بودم……….. هیچ وقت نمی خندیدم.. فقط وقتی که از شکست دادن غرور و خرد کردن احساساتشون سرمست می شدم.. اونوقت بود که با صدای بلند قهقهه می زدم.. ولی مثل همیشه اروم اروم صدام پایین اومد..تا جایی که اثار لبخند هم روی لبام نموند..نمی دونم این چه حسی بود که دقیقا بعد از اجرای نقشه م بهم دست می داد.. صدایی تو گوشم تکرار می شد که تو یک گناهکاری ولی این پژواک رو دوست داشتم..اره..آرشام گناهکار بود.. جنس مخالف برام یک جور وسیله ی سرگرمی بود..می گرفتمشون تو مشتم و هر وقت که می خواستم ولشون می کردم..اونا صرفا برام حکم اسباب بازی رو داشتن نه چیز دیگه..عاشقم می شدند ولی عشقی تو کار من نبود.. از روی هوس می اومدن تو اغوشم..گرماش رو که حس می کردند دیگه کنترلی از خودشون نداشتند..مثل یه حیوون رامم می شدند..هر کار که می خواستم می کردند ..هر کار.. از تو اینه ی جلو به صورتم نگاه کردم..مثل همیشه یه اخم روی پیشونیم درست بین ابروهام نشسته بود..این اخم با من انس گرفته بود..نه خودم می خواستم که دور بشه و نه اون منو تنها میذاشت.. خوشحال بودم..یه خوشحالی ِ تلخ..وقتی یکی از اون اسباب بازی ها رو دور مینداختم می شدم اینی که الان هستم!..نبضم تند می زد..با خشم..از روی حرص..درونم پر خروش می شد که با این تندی صدا و داغی ِ خون توی رگهام اروم می شدم..این گرما از سر نفرت بود..فقط نفرت!……

به صورتم توی اینه نگاه کردم!..پشیمون بودم؟!..ازانتخاب این راه و.. از…. نه.. تموم این حس های مزاحم به نوعی، هیچ بود..پوچ و تو خالی..درست مثل حباب… تهی بودم..تهی از هر احساسی..
جلوی خونه ترمز کردم..در رو با ریموت بازکردم..ماشین و بردم تو .. هنوز پامو از ماشین بیرون نذاشتم چندتا از خدمه ها که بیرون

1398/04/30 09:05

از ویلا بودند جلوم صف کشیدند.. نگاهی کوتاه به تک تکشون انداختم.. از بین این همه خدمه تنها شکوهی بود که مشاور و یه جورایی دست راستم محسوب می شد.. از رمز و راز کارهای من با خبر نبود.. فقط تا حدی که خودم می خواستم..انقدری که به دردم بخوره.. سنگین نگاهش کردم.. یک قدم به طرفم برداشت.. سرش رو کمی خم کرد و گفت :سلام قربان.. تنها به تکان دادن سر اکتفا کردم.. با قدم هایی محکم وارد ویلا شدم.. به طرف اتاق کارم رفتم..اتاقی که جز خودم هیچ *** حق ورود به اونجا رو نداشت..چه در حضور من و چه درغیابم.. اگر کسی به یک قدمی اینجا نزدیک می شد و یا قصد کنجکاوی داخل اتاق و داشت بی برو برگرد باید سزاش رو هم می دید.. جلوی در رو به شکوهی کردم و با همون اخمی که رو صورت داشتم گفتم : بگو.. می دونست اینجور مواقع تنها به اصل قضایا گوش می کنم و کاری به جزئیات ندارم.. — قربان اقای شایان تماس گرفتند و اصرار داشتند حتما یه سر برید پیش ایشون..ظاهرا کار مهمی با شما داشتند و.. دستم و بردم بالا..سکوت کرد..بدون هیچ حرفی وارد اتاق شدم..در رو از داخل قفل کردم.. تاریک بود..با زدن کلید برق، فضای اتاق روشن شد..ولی نه..روشناییش خیلی کم بود..خیلی خیلی کم.. نمی خواستم حتی ذره ای نور به داخل این اتاق راه پیدا کنه..تاریکی و سیاهی جزوی از اسرار ِ این اتاق بود.. مثل همیشه با نگاه تیز و دقیقی فضای اطرافم رو از نظر گذروندم..همه چیز سر جای خودش بود.. کمد مخصوص..میز و صندلی وسط اتاق..وایت بردی که روی سه پایه گوشه ی دیوار بود.. و همینطور مجموعه ای کامل و بی نقص از عکس هایی که با وجود اونها من رو قدم به قدم به هدفم نزدیک می کرد.. تمامی اونها رو تو یک ردیف کنار هم به دیوار زده بودم.. «عکس» ولی نه هر عکسی..تصویر همه ی اونایی که با اشتیاق تو چنگم می اومدند ..کسایی که علاوه بر احساس ارامش بعد از انتقام مدتی هم من رو سرگرم می کردند.. اونایی که باید تقاص پس می دادند..تقاص یک اشتباه بزرگ..انقدر بزرگ که براشون چنین مجازاتی رو در نظر گرفتم.. نابودی حق بود..بر اونها..بر همه ی کسانی که مخالف آرشام بودند..و من این حق رو بهشون می دادم..حق مجازات شدن..حق خرد شدن .. شکستن.. این گناه من بود ..و تا سر حد مرگ تو لذت این گناه غرق میشم.. و بین این 10 نفر ..فقط نفر دهم با بقیه فرق داشت..

1398/04/30 09:05

حالا عکس هردوشونو بعد میفرستم

1398/04/30 12:07

بدی بهم میداد. برای این که جو رو عوض کنم گفتم:حالا چرا پسر؟دختر باشی نمیشه؟ تک خنده ای کرد و گفت:نه! دوست ندارم با اون حس بغلم کنی. دستامو باز کردم.اومد جلو خودشو تو بغلم جا کرد! سرشو گذاشت رو شونم منم متقابلا همین کارو کردم. او لحظه واقعا هیچ حسی به جز ارامش دادن بهش نداشتم. سرشو چند بار رو شونم تکون داد بعد کم کم طرز نفس کشیدنش تغییر کرد. فهمیدم داره گریه میکنه !خواستم بکشمش عقب حقله دستشو محکم تر کردو سرشو فرو برد تو لباسم! حتی نمیتونستم درست درک کنم که این دختر چی کشیده تا باهاش ابراز هم دردی کنم.هیچ صدایی ازش در نمی اومد فقط بدنش اروم میلرزید. از فکری که قبل از رفتنم کرده بودم پشیمون و خجالت زده شده بودم.بغضمو قورت دادم و سرمو بردم طرف صورتش و گفتم:حالت خوبه؟ لباسمو تو مشتش گرفت و سرشو به علامت مثبت تکون داد. دستمو کشیدم رو سرش و گفتم:گریه کن تا سبک شی! انگار که یه عمر منتظر چنین حرفی بوده باشه , نفس عمیقی کشید و شدت گریش بیشتر شد.

1398/05/05 12:03

مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی.
من:وای جونم لابد تو مجنونی و من لیلی!
جدی شد و گفت:چرا که نه؟من یه پسرم این عادیه که به یه دختر علاقه من بشم؟
من:اخه به من؟امکان نداره!
_:چرا نداره؟به نظرم تو واقعا جذابی!
اب دهنمو قورت دادم. اگه واقعا از من خوشش می اومد چی؟کارم زار بود مطمئنا که منو واسه زندگی نمیخواست! یعنی میخواست منو بازی بده؟اگه یه شب که من خوابم می اومد تو خونم چی؟اگه باز به زور میبردم تو خونش؟!
با نگرانی گفتم:جدی که نمیگی نه؟
با این حرفم غش غش زد زیر خنده!هنوز با نگرانی نگاهش میکردم. گونمو با دوتا انگشتش کشید و گفت:همه دخترا از چنین حرفی خوشحال میشن تو چرا میترسی؟نترس بابا شوخی کردم تو همون دوستمی یه ذره فکر کرد و گفت:به قول خودت رفیق!
با بغض گفتم:اونایی که خوشحال میشن یه حامی دارن که اگه اذیت شدن بهشون پناه ببرن!دیگه از این شوخیا با من نکن!

1398/05/05 12:09

تخت و هیجانمو با چنگ زدم به پتو خالی کردم با صدای خفه ای گفتم:چرا وانمود میکنی واست مهمم! چرا لعنتی؟چی از جونم میخوای

1398/05/05 12:25

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

پوست بدون جوش

1398/07/30 17:14

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

خمیر دندان درمان جای نیش

از خمیر دندان غیر ژله ای استفاده کنید.مقداری خمیردندان را روی محل نیش بگذارید سپس تا صبح بگذارید بماند و سپس ابکشی کنید

1398/08/01 09:56

ماسک برای چین وچروک صورت میخواستم

1398/08/06 22:04

همه ازموی صورت مینالن تومیخوای پرموبشه صورتت

1398/08/08 13:02

پوست صورتم خشکه چن وقتیه ک پوسته پوسته میشه

1398/08/08 17:09

سحرنتونستم بیام پی ویت میگم قیمت این موم عربی چندا

1398/08/08 17:13

پاسخ به

فک کنم 35 باشه

بسته 200گرمی 35؟

1398/08/08 17:39

بزن روعکس بعدش پایین عکس یه شکل مربع هست همون شکل پیامک اونوبزن بروپی ویش

1398/08/09 12:38