نمی خواهم که بشناسم..از عشق بیزارم..از ان می گریزم و به ان تن نمی دهم.. اما..همه چیز دست ما نیست..گاهی زندگی ان طور که ما می خواهیم پیش نمی رود..برگ به برگ تقدیر بی وقفه ورق می خورد بی انکه از خود بپرسد به کجا چنین شتابان؟!.. زندگی من..ارشام..به کجا رسید؟!..اصلا قصه ی زندگی آرشام از کجا شروع شد؟!.. و این منم..آرشام..اسمم گناهکار..رسمم تباهکار.. اسمم گناهکار , رسمم تباهکار باران به من ببار , آری به من ببار ویرانه شد دلم , خون گشت حاصلم نفرین بر این گناه , باران به من ببار آری به من ببار ..
با اخم غلیظی نگاهش کردم..گریه می کرد..برام مهم نبود..ای کاش خفه می شد..صداش رو اعصابم بود..
رو بهش کردم و با صدای بلند گفتم :هستی برو پایین .. با گریه داد زد :نمی خوام..آرشام..چرا درکم نمی کنی؟..تو که می دونی عاشقتم..چرا با من همچین معامله ای کردی؟..چرا؟..چــــرا؟.. به خاطرجیغ هایی که می کشید کنترلم رو از دست دادم .. سریع از ماشین پیاده شدم..به طرفش رفتم..درو باز کردم..بازوشو تو چنگ گرفتم و کشیدمش بیرون.. در برابر من توان مقاومت نداشت.. غریدم :بیا بیرون عوضی..دیگه نمی خوام چشمام به ریخت نحست بیافته..یا گم میشی اونم برای همیشه یا همینجا کارتو یکسره می کنم.. یک طرف زمین خاکی بود و یک طرفه دیگه پل هوایی..پرنده پر نمی زد……… جیغ کشید:دیگه می خوای باهام چکار کنی؟..من عوضیم یا تو؟..به روز سیاه نشوندیم..با احساساتم بازی کردی..دیگه چی دارم که می خوای ازم بگیری؟.. هلش دادم و با اخم گفتم :باهات چکار کردم؟..بهت تجاوز کردم؟..ازت فیض بردم؟..یه شب رویایی رو برات رقم زدم؟..چکارت کردم کثافت؟.. هق هق می کرد..همه ی آرایشش تو صورتش پخش شده بود.. نشست رو زمین..زار می زد.. دلم براش نمی سوخت..اره..این رو برای اونها به حق می دیدم..اینکه خردشون کنم..لذت می بردم وقتی می دیدم اینطور جلوم زانو زدن وشیون و زاری راه انداختند.. من کسی هستم که هیچ چیز و هیچ *** نمی تونست باهاش برابری کنه..غروری که من داشتم برای خودم ستودنی بود.. یه لگد به پاش زدم :پاشو خودتو جمع کن..دارم بهت هشدار میدم هستی..اگر یک بار دیگه اون طرفا پیدات بشه زنده ت نمی ذارم.. سرش و بلند کرد و با گریه گفت :می دونم..خیلی خوب می شناسمت..هر غلطی ازت بر میاد..توی این مدت منو به بازی گرفتی..کاری کردی دوستت داشته باشم..ولی بعد که از خانواده م جدام کردی کشیدی کنار و گفتی همه ش یه بازی بود..خیلی نامردی آرشام..خیلی نامردی.. با عصبانیت یقه ش و چسبیدم و بلندش کردم..جیغ خفیفی کشید..زل زدم تو چشماش..تموم خشمم رو ریخته بودم تو چشمام..فک منقبض شده م رو محکمتر روی هم فشار دادم.. تکون محکمی بهش دادم و
1398/04/30 09:05