منم خوشم نمیاد ازش ولی سلامتی ملیسامو مدیونشم

در عرض چند روز شربت تموم کردم همه اش 5 دقیقه خوبم میکنه

نمیدونم بخاطر اب خوردن زیاده اب میخورم‌سوزش معده میگیرم

دیگه مونده نشسته بخوابم

من زایشگاه بستری که بودم زنه زایمان کرده بود زنگ زدن پزشک اطفال بیاد یه پسر بچه خپل اومد هم سن و سال من بچه که دید رفت دفترچه اش باز میکردبا توجه با اون پرونده مینوشت

گفتم بچم جیش نمیکنه دستو پاش میلرزه گفت نگران نباشین همه چی نرماله من الان میگم روز جمعه ای من یه مادر خنگ یه مادر بیخیال اگ بچه رو بعد از ظهر یه دکتر دیگ نمیبردم معلوم نبود چه بلایی سر بچم میومد بچه میرفت تو کما کلیش از کار میفتاد

بچه زود به دنیا اومده بود یکی از لولاهای گوشش کامل تشکیل نشده بود به ماما میگفت چرا گوشش اینجوریه ماماهم گفت چون زود به دنیا اومده 😂

اخراش بع منم میگفتن وای این وچه چرا ننه

تو پاساژ اسکان هم یه لباس بارداری فروشی داره

دوساعت پیش دادن الان اومدن بدن نخورد

حتما دیگه صداشم در نمیاد

من باحال بودم منو بردن اتاق عمل شوهرمو استرس گرفت رفت بیرون سیگار بکشه میگه تا فندک زدم روشن کردم مادرش زنگ زد مبارکه بچه دنیا اومد بیا شوهرم تو راهروی امیر میگه چتو بونه اخه اینایک دقیقه نیست رفتن تو🤣🤣🤣🤣

اخه رحمانیان باهاش حرف بزنی امیر هم قبول میکنه سزارین کنه

پول بیمارستان شد دوتومن اتاق یه تخته گرفتم 1تومن برای اون دادم 1تومنم پول غذا و و همراه مامانم اینام شد دو تومن کلا 4تومن دادم بقیه هم بیمه

دکتر بهم گف بیدارش کن نزار بیشتر از دوساعت بخابه ،قندش میوفته

همه اینا یادت میره بعد عین بی حیا ها دومی هم میاری🤣🤣🤣🤣🤣

کلا بچه داری عصاب زیادی میخاد

قربونت عزیزم دخترات عروس کنی

ببین خب اگه شرایط بد باشه چی

چند وقته تو اقدامی

اره یه فشار منو نتونستن بگیرن یهو گفتن فشارت 17 میخواستن امبولانس بگیرن منو بفرستن امیر😒😒😒😒 بعد 45 دقیقه فهمیدن دستگاهشون خرابه دقیقا شش ماهه بودم شوهرم داشت سکته میکرد بعد با دست گرفتن دیدن 11 شوهرم گفت یبار دیگ مرکز بهداشت بری میام همشون به فحش میکشم

تو خودتو بکش بگو عاقا ترنجبین ندین .حجامت نبرین .قندآب ندین .هیچ چیز به نوزاد ندیدن .ولی مگه حالیشون میشه 😐

دکتر دانایی میگه خب دارن زردی بچه ها دیگه .گفتم نه دلیل علمی بیار برای من .مثل همکارتون نکن که علت آسم دخترمو گذاشت پایه دهه نودی بودنش 😏

مریم بابت آمپول ها دوستم به مامای درمانگاه گفت .
اون گفته ببره داروخونه هلال احمر اهدا کنه

منو ستیلا هم زمان میخوردیم اصلا بهم کار نداشت تو دنیای خودش بود با مشت برنج میزاشت دهنش