مامانای چندقلو۹۸

5 عضو

??

1398/06/08 17:40

7 سالشه. من رو تخت خوابیده بودم از پشت سرم پرید رو تخت من شیش متر از ترس پریدم باردار بودم. بعد یهو شورتم خیس شد ترشح بود خیلی با شوهرم ترسیدیم. برا همین گفت

1398/06/08 17:41

اهان

1398/06/08 17:41

زهرا ناراحتیه هیچکس به نظر من مهم نیس

1398/06/08 17:41

اصلا کسی لیاقت نداره ما خودمونو ناراحت کنیم براش

1398/06/08 17:41

اگه لیاقت داشته باشه اصن ناراحتمون نمیکنه

1398/06/08 17:42

من بچه ها یک ماهشون بود اومدم خونه مامانم تا الان که 4 ماهشون تموم شده. یک بار اون اوایل بهم پیام داد و زنگ زد تا الان.

1398/06/08 17:42

چه عوضین بخدا

1398/06/08 17:43

بابا نوه خودتونه

1398/06/08 17:43

منم هربار شوهرم میگه بریم بچه هارو ببینن بهانه میارم ک نبرمشون. میگم اگر واقعا دوستمون دارن زنگ بزنن احوالپرسی کنن. به همه تلفن دست میگیره زنگ میزنه.

1398/06/08 17:43

پاسخ به

منم هربار شوهرم میگه بریم بچه هارو ببینن بهانه میارم ک نبرمشون. میگم اگر واقعا دوستمون دارن زنگ بزنن...

دقیقا احترام احترام میاره

1398/06/08 17:43

من اگه نیاد سر بزنه چند روز

1398/06/08 17:43

دفعخ بعد ک میاد محلش نمیذارم زیاد

1398/06/08 17:43

ک بفهمه ناراحتم

1398/06/08 17:44

شوهرم گفت احترام از کوچیکتره تو زنگ بزن. منم گفتم محبت دوطرفس چند بار من زنگ بزنم یک بارم اون زنگ بزنه نمیشه ک ادم از همه طلبکار باشه

1398/06/08 17:44

چندتا عروسین؟

1398/06/08 17:44

همش میشینه غیبت خونواده شوهر خودشو میکنه. انگار خودش خیلی خوبه

1398/06/08 17:45

برادرشوهرم زن نداره هنوز

1398/06/08 17:45

تازه یه عروسی انقد عوضی بازی درمیاره

1398/06/08 17:45

باردار بودم شوهرم میرفت خونش میشست بد منو پیش شوهم میگفت، شوهرم یه شب اومد گفت من دیگه نمیرم پشت تو بد میگه خیلی.

1398/06/08 17:47

بعد دیگه یه مدت شوهرمو تو خیابون میدید پشتشو میکرد میرفت

1398/06/08 17:47

ای ای

1398/06/08 17:47

چه بی حیا

1398/06/08 17:47

خکب واقعا نرید اصلا

1398/06/08 17:47

اینا سوهان روحن بیشتر

1398/06/08 17:48