مامانهای زمستان 98

2 عضو

پاسخ به

من سعی میکنم محل ندم چند روز پیش تا شب تکون نخورد باز دو سه تا حرکت کوچیک ..شام خوردم دراز کشیدم یه ...

منم سعی میکردم توجه نکنم تا ظهر که زن داداشم اومد نمیدونست نگران حرکتاشم...صحبت لباس حاملگی بود گفت یکی از دوستاش لباس داره چهار تا بارداری داشته دو تا بچه داره...که یکی شش ماهگی تو شکمش...?
از اون موقع فکرم درگیر شده?

1398/08/30 19:45

پاسخ به

با طاها مقایسه نکن حرکاتشو، دوتا بچه هات متفاوتن، حالا نسبت به خودش حرکاتش کمتر بود پیگیری کن ولی ای...

آره الان نسبت به خودش کمتر شده اما الان دو تا حرکت ریز حس کردم

1398/08/30 19:46

این بند پستونکای اسم رو دیدم چه خوشگلن بچه ها....اگر بچه م پستونکی بشه سفارش بدم?

1398/08/30 19:50

طاها که نگرفت اینو ببینم چی میشه

1398/08/30 19:51

پاسخ به

سلام سحر جون خوووش اومدی?

فدات گل بانو الحمدالله خوبم فقط یکم سختمه یه چند روزیه

1398/08/30 20:01

پاسخ به

سلام سحر جون خوش اومدی

???? دلم برا همتون یه کوچو لو شده بود

1398/08/30 20:02

پاسخ به

خوش امدی سحرجان یک هفته بزرگتر نگفتی؟ سی هفته و شش روز نیستی مگه؟

نمیدونم بزرگتر گفتم فک کنم الان فردا میرم تو 32 هفته درسته؟

1398/08/30 20:05

??????

1398/08/30 20:05

پاسخ به

خواهر شوهرم اولیش 37" بدنیا اومد، ایندفعه بهش پرولوتون داده بیشتر بمونه ممنون عزیزم اره از دیروز خیل...

نمیدونم ماه اخر میخوام.کلا سر کار نرم.استراحت باشم و ورجه وورجه نکنم شاید بهتر باشه

1398/08/30 20:10

پاسخ به

نمیدونم بزرگتر گفتم فک کنم الان فردا میرم تو 32 هفته درسته؟

سحر تو همین نرم افزار مریودیت رو بزن دقیق بهت میگه

1398/08/30 20:11

پاسخ به

این بند پستونکای اسم رو دیدم چه خوشگلن بچه ها....اگر بچه م پستونکی بشه سفارش بدم?

ان شاالله بیاد یه خوشکلش رو بگیری حتی اگر نخوره فقط واسه دل مامانش اویز کن بهش??

1398/08/30 20:11

پاسخ به

منم سعی میکردم توجه نکنم تا ظهر که زن داداشم اومد نمیدونست نگران حرکتاشم...صحبت لباس حاملگی بود گفت ...

همه که مثل هم نمیشن عزیزم.ان شاالله خدا برات نگهش داره.این هورمون استرس خیلی بد میکنه با بدن.سعی کن بسپاری به خدا و اروم باشی تا نینی راحت باشه

1398/08/30 20:12

پاسخ به

خواهر شوهرم اولیش 37" بدنیا اومد، ایندفعه بهش پرولوتون داده بیشتر بمونه ممنون عزیزم اره از دیروز خیل...

خدا رو شکر.بارداری دوقلویی خیلی سخته تو فکرت بودم.سرمای همدان هم.که بیداد میکنه.بیرون نریااا.

1398/08/30 20:13

کسی نتش وصل شده ؟؟

1398/08/30 20:15

پاسخ به

ان شاالله بیاد یه خوشکلش رو بگیری حتی اگر نخوره فقط واسه دل مامانش اویز کن بهش??

مرسی عزیز

1398/08/30 20:30

پاسخ به

همه که مثل هم نمیشن عزیزم.ان شاالله خدا برات نگهش داره.این هورمون استرس خیلی بد میکنه با بدن.سعی کن ...

ممنون ان شا الله

1398/08/30 20:31

پاسخ به

کسی نتش وصل شده ؟؟

نه قطعه?

1398/08/30 20:31

سحر جون خوش اومدی

1398/08/30 20:31

نه شیراز که قطعه

1398/08/30 20:33

آخیش علی جونم تکون داره میخوره....???

1398/08/30 20:45

خیالت راحت شد ....?

1398/08/30 20:48

منم الان شام خوردم یه کم بره پایین دراز بکشم تکون بخوره قربون صدقه اش برم?

1398/08/30 20:48

????

1398/08/30 20:49

پاسخ به

آخیش علی جونم تکون داره میخوره....???

خدارو شکر یکم حالا دیگه دست از سرش برمیداری?

1398/08/30 20:57

پاسخ به

زینب جان نی نی هاتون چطورن؟ دیشب خوندم گفتی بستری ان ?

دوتاش مرخص شدن بعد پنج روز
بچه خواهرم تب کرد دوباره دکتر اجازه نداد مرخص شه

1398/08/30 21:17