زندگی ندارن

میخاد منو توهم بشیم مث خودشون

ولی کور خونده

افرین عاقلی کرده

بعد به مادرشوهر گفته من دیگه تا عمر دارم با زن این حرفی نمیزنم

ولی با شوهزش کاری ندارن

شوهرمم گفته بود حرف نزنه صدسال سیاه میخام حرف بزنه

???

میگفتی ممنونشم که باهام دیگه حرف نمیزنه

گفتم من تو ای بسال فقط هدفم این بودکه

باین جنده

قط ارتباط بشم

که خداروشکر شد

اره بهتر

حالا جالبیش اینکه همه رو هم جمع کرده

حالاا خدا داند

چه حرفا که پشت سرم جلو عروسا

نزده

چقد که تخریبم نکرده

وای چقد بد

میتونم حالتو بفهمم

منم به شوهرم گفتم من اصلا دنبال تایید و اثبات خودم به خاتوادت نیستم

من تو این یسال و نیم همه اومدن خونم و رفتن همه رفتار منو دیدن

همه منو میشناسن

بخاد بخاطر ی رفتار اشتبا اونم از سر اعتمادی که به سمیه کردم گفتم

بخاد اونا راجع به‌من نظرشون عوض شه