The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

خاطرات بارداری من

87 عضو

بهارم/ دخترم/ از خواب برخيز

                            شكر خندي بزن/ شوري برانگيز

گل اقبال من/ اي غنچه ناز

                            بهار آمد تو هم با او بياميز

بهارم/ دخترم/ آغوش وا كن

                            كه از هر گوشه گل آغوش وا كرد

زمستان ملال انگيز بگذشت

                            بهاران خنده بر لب آشنا كرد

بهارم / دخترم / صحرا هياهوست

                            چمن زير پر و بال پرستوست

كبود آسمان همرنگ درياست

                             كبود چشم تو زيباتر از اوست

بهارم / دخترم نوروز آمد

                             تبسم بر رخ مردم كند گل

تماشا كن تبسم هاي او را

                             تبسم كن كه خود را گم كند گل

بهارم / دخترم دست طبيعت

                             اگر از ابرها گوهر ببارد

وگر از هر گلش جو شد بهاري

                              بهاري از تو زيباتر نيارد

بهارم / دخترم / چون خنده صبح

                              اميدي ميدمد در خنده تو

به چشم خويشتن ميبينم از دور

                              بهار دلكش آينده تو

تقديم به دختر عزيزم

شاعر: فريدون مشيري

1399/07/05 18:46

دیروز برای چکاپ رفتم دکتر وقتی خواست ضربان قلبشو بگیره هرچی دستگاهو میچرخوند ضربانشو پیدا نمیکرد قلبم اومده بود تو دهنم خیلی ترسیدم بعدش گفت به پهلو بخواب خداروشکر پیدا کرد ولی خودم حس کردم ضعیف بود ولی دکتر گفت خوبه

1399/07/08 12:42

امروزم تکوناش خیلی کمتر شده?

1399/07/08 12:43

دارم میرم نوار قلب بچه رو بگیرم خیلی نگرانم منتظرم امین بیاد

1399/07/08 18:40

نوار قلب گرفتم خداوشکر همچی خوب بوده

1399/07/09 10:21

چند روزه پای راستم خیلی درد میگیره جوری ک اشکمو در میاره شکمم حالت پریودی داره برای دوهفته دیگه سونو دارم با دکتر درباری زایمانم صحبت کردم قراره سزارین شم بیمارستانمم نیمه شعبانه حالا ببینیم مصلحت خدا چیه

1399/07/24 13:12

امروز 35 هفته و 3 روزمه امروزم به شدت کمر درد و دل درد پریودی دارم سانازم امروز برای اولین بار تکونای بهار رو با دستاش حس کرد و کلی قربون صدقش رفت بهار حدود ده دقیقه داشت سکسکه میکرد موقع ظهرم منو ساناز باهم گهواره ی بهارو وصل کردیم البته بیشتر کاراشو ساناز انجام داد و من نقش راهنما رو داشتم بیشتر? اخرم موفق نشدیم کامل نصبش کنیم گذاشتیم غروب ک امین اومد وصل کنه

1399/08/04 14:55

من با اینکه ماه اخرم ولی شکمم به شش ماهه ها میخوره و این خیلی منو نگران میکنه ک خدایی نکرده وزن بچه کم باشه فردا نوبت سونو دارم امیدوارم که وزنش خوب باشه

1399/08/06 13:35

تازه از سونو برگشتم وزن بچرو زده 2780 خداروشکر خیالم راحت شد

1399/08/07 10:43

امروز آزمایش خون دادم یک بار ناشتا و یک بار بعد صبحانه اونجا وزنمو کشیدم شدم 107?تا الان 29 کیلو اضافه کردم خیلی پرخوری نمیکنم اما نمیدونم چرا وزنم انقدر بالا رفته

1399/08/08 12:20

امروز جواب ازمایش و سونو رو بردم پیش دکتر همه چی خوب بود فقط فشارم بالا بود دکتر برام ازمایش دفع پروتئین نوشت گفت فردا انجام بده جوابو دوشنبه برام بیار خداکنه مشکلی نباشه

1399/08/10 21:52

دیروز پاهام خیلی ورم کرده بود فشارمم شده بود 13 رفتم بیمارستان اونجا فشارمو گرفتن شده بود 12 روی 8 و ماما گفت ک خوبه برای ورم پام هم یه ازمایش ادرار نوشت رفتم انجام دادم اونجا مشخص شد عفونت دارم رقمشم بالا بود بهم قرص سفالکسین دادن گفتن هر 6 ساعت بخورم فردا صبحم باید نمونه ادرارو ببرم آزمایشگاه تختو کمد بهار هم امروز اماده شده الان خونه ی مادرمه فردا با شوهرم میبرم میزارم تو اتاقش

1399/08/13 23:51

سرما خوردم خیلی داغونم گلوم میسوزه آبریزش بینی هم دارم ?

1399/08/14 12:47

از لحاظ روحی خیلی داغونم دکترم زد زیر حرفشو لحظه اخر گفت سزارینت نمیکنم خیلی داغونم نمیدونم چیکار کنم

1399/08/18 19:10

حس یه آدمیو دارم که سرم کلاه گذاشتن با این ک میدونستم تو استانمون برای عمل خیلی سختگیری میکنن ولی روی قولش برای عمل حساب کرده بودم خیلی میترسم اصلا امادگی زایمان طبیعیو ندارم

1399/08/18 19:11

دیروز رفتم به پیشنهاد یکی از دوستان به همراه خالم رفتم قائم شهر پیش دکتر سیما رازش پور اما اونم برای عمل قبولم نکردو دست از پا دراز تر برگشتم الان دو روزه دل درد و کمر درد پریودی دارم که نصبت به سری قبل دفعاتش در روز بیشتره دو سه روزم میشه که از سینه هام به مقدار کم شیر ترشح میشه امروز 37 هفته و 5 روزمه هنوز سرما خوردگیم به طور کامل خوب نشده دو روز پیشم اتاق نی نی بهارو چیدیم هنوز رو تختی و کتونی و کاپشنو و اسباب بازیش مونده بقیه چیزاش کامله قراره این چندا تیکرو هم فردا بخریم

1399/08/20 17:34

شب از بس استرس و تپش قلب داشتم خواب به چشمم نمیوند اصلا باورم نمیشد که فردا قراره بهارمو ببینم اما همه راحت خوابیده بودن اینو از صدای خروپفشون متوجه شدم? صبح ساعت شش از خواب بیدار شدم و تا ساعت هفت ذکر و صلوات میفرستادم ساعت هفت بلند شدم و به حمام رفتم اونجا غسل صبر کردم تا بلکه یکم اروم شم ک تاثیرم داشت برام ساعت هفتونیم سر سفره صبحانه جمع بودیم و همه در حال غذا خوردن بودن ک من چیزی نخوردم ب
جز یه استکان چای خلاصه با کلی غر غر من بالاخره ساعت 9 به سمت ساری راه افتادیم و نه نیم رسیدم من با دیدن بیمارستان شکه شدم اخه خیلی تعریفشو میکردن و یه بیمارستان خصوصی بود فکر کردم بیرونش اینه وداخلش خوبه اما صد رحمت به بیرونش داخلش ک خیلی بد تر بود نمیگم کثیف بود اما کاملا تنگ تاریک و بهم ریخته نشون میداد من به بخش زایشگاه رفتم اونجا قرار بود نقش در بیارم ک مثلا اره خیلی درد دارم و اونام معاینم کردن ولی یه فینگر 30 درصد باز شده بودم و اونا گفتن برای زایمان حالاها وفت داری به دکترم زنگ زدن و اون گفت براش نوار قلب بگیرین من یکن منتظر شدم تا ماما دوست خانم دکتر اومدو دستگاهو بهم وصل کرد تو اتاق شش تا تخت با فاصله کم بود ک خانوما درد زایمانشونو اونجا میکشیدن و وقتی فول میشدن به اتاق زایمان میرفتن و دقیق از شانس بدم تخت کناری من یک زائو بود که دهانه رحمش 6 سانت باز شده بود و این حالمو خیلی بد میکرد بعد وصل کردن ان اس تی با دویتم در حال پیامک بودم و لحظه به لحظه حالمو بهش میگفتم اونم یکی از فامیلاشون تو بیمارستان کار میکرد وسفارشمو به دکتر کرده بود خیلی مرد خوبی بود

1399/08/22 17:33

دکتر گفته بود بمونه عملم ک تموم شد اخر وقت عملش میکنم و این حرفو به اون اقای یعقوبی گفته بود ولی اون مامای دوست دکتر بهم گفت امروز نمیتونه عملت کنه چون مسئول بیمه بالاست شنبه برو مطبش برای یک شنبه بهت نامه میده که ایم حرفش خیلی منو نگران کرد ولی اون بهم قول داد ک دکتر اینکارو میکنه و اگه دردتم زودتر شروع شد بیا بیمارستان و شمارشو بهم داد تا کاری داشتم بهش زنگ بزنم منم از زایشگاه بیرون اومدم مادرمو امین بیرون زایشگاه منتظر بودن بابا و سانازم بیرون بودن باهم به خونه برگشتیم راستی اون مامای دوست دکترم دوباره معاینم کرده بود و گفته بود لگنت برای زایمان عالیه اما من راضی نشدم

1399/08/22 17:41

امروز منشی دکتر زنگ زد گفت شنبه ک داری میای دوتومن شیرینی دکتر رو با خودت بیار?

1399/08/23 20:51

1399/08/24 12:22

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1399/08/29 09:38

سلام بچه ها یکشنبه زایمان کردم نی نی بهار ساعت 12.30دقیقه به دنیا اومد دور سرش 36 و قدش 50 وزن نی نی هم3380بوده بعد زایمانم دچار سردرد های شدیدی شدم جوری ک چشمامو هم به سختی وا میکنم شرمنده نمیتونم جواب هاتونو تو پی وی بدم اخه حجم پیاما زیاده و متاسفانه از نظر جسمی و روحی توانشو ندارم ولی از اینجا از همتون تشکر میکنم ک به فکرم بودین و این احوال پرسی هاتون خیلی برام ارزشمنده

1399/08/29 09:43

شب عجیبی بود احساس گنگی داشتم و استرس اینکه فردا همه چی به خوبی پیش میره یا نه خودمو برای مادر شدن اماده نمیدونستم بالاخره با تموم شب زنده داریای من ساعت 6 صبح رو نشون میداد دیگه کم کم باید اماده میشیدم اخه خانم تقوایی مسئول زایشگاه بهم گفت ک ساعت 7 باید اونجا باشم خلاصه ماهم اماده شدیمو به سمت بیمارستان حرکت کردیم قبل رفتن هم ساناز منو از زیر قران رد کرد و پشت سرمون اب ریخت مسیر خونه تا بیمارستان خیلی زودتر از وقتای قبل طی شد و من به سمت زایشگاه رفتم برای اینکه سزارین شم باید کلی نقش بازی میکردم اخه تو استان ما سختگیری سزارین خیلی زیاده خلاصه اون بهم گفت ک وقتی ماما های دیگه بالا سرم اومدن من بگم ک آبریزش دارم و تکونای بچه هم کم شد اون منو رو تخت خوابوند و یه معاینه صوری کرد و به همکاراش گفت دهانه رحمش 2 سانت باز شده بستریش کنین اونجا منو روی تختی ک دو تا زائو هم کنارم بودن گذاشتن

1399/09/02 23:30

امروز بهار خیلی دلپیچه داره و همش به خودش میپیچه و صورتش سرخ میشه بمیرم براش?

1399/09/16 11:33

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1399/09/16 13:13