The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

خاطرات بارداری من

87 عضو

برای جمعه اتلیه نوبت گرفتم تا با تم هفت سین عکس بندازیم قراره برم رنگ مو بخرم دلم میخواد شرابی کنم ولی نمیدونم بهم میاد یا نه یکم ریسکش بالاس حالا برم کاتالوگ و ببینم شایدم نظرم عوض شه

1399/12/19 16:41

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

مامان فدای خنده هاش?

1399/12/19 22:52

بالاخره امروز واکسن 4 ماهگی بهاری رو زدم یکم بیقراری داره ولی در کل فعلا خوبه خداروشکر وزنش هم شده هفت کیلو نمیدونم اون دکتر چطور وزنش کرده بود که گفت نزدیک 8 کیلوعه

1399/12/26 23:03

سلام به همگی چند وقتی نبودم وقت نمیکنم زیاد به نی نی پلاس سر بزنم خواستم خبر بدم که بالاخره اون هفته گوش بهار خانمو سوراخ کردم کلی تو درمانگاه جیغ جیغ کرد ولی وفتی سوار ماشین شدیم اروم شد

1400/02/07 01:00

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1400/02/07 01:00

امروز بهار 6 ماهو دوروزشه فردا قراره واکسن بزنه هنوز براش عکس ماهگرد نگرفتم من غذای بهارو از پنج ماهگی شروع کردم دو هفته ای میشد که شکمش دیر به دیر کار میکرد اونسری هشت روز طول کشید اخرم براش نصف شیلف گلسیرین گذاشتم تا دفع کرد بعد اونم دوباره شش روز گذشت تا خودش دفع داشت اما دیروز و امروزو اوکی بود

1400/02/27 19:46

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1400/02/28 17:26

بهار مامان نفس مامان از اولین روزی که بغلت کردم تا الان که 6 ماهته برای من مثل خواب گذشت یه خواب شیرین همینطور که از بزرگ شدنت لذت میبرم دلتنگ روزهای گذشتمونم میشم دختر شیرین و باهوشم وقتی به چشمام خیره میشی و لبخند نمکی تو تحویلم میدی میخوام اون لحظه هزار بار برات بمیرم امیدوارم بتونم برات بهترین مادر و عاشق ترین مادر دنیا شم

1400/03/06 13:04

بهار مامان الان نزدیک به 9 ماهشه اون یاد گرفته بگه ماما بابا ده الهی قربونش بشم الان جوری شبیه باباشه که گاهی حس میکنم شوهرمو کوچیک کردن گذاشتن بغلم?تنبل خانوم هنوز چهاردستو پا نمیره سینه خیزم نمیره فقط به سرعت نور قل میخوره و کل خونه رو سرک میکشه علاقه ی شدید هم داره که ریشه های فرشو بخورهو روی زمین دنبال اشغالای کوچیک میگرده ک بذاره دهنش به کنترل تلویزیون کراش داره تا روی زمین ببینه فوری میره میگیردش و باهاش بازی میکنه ?خلاصه منم مثل بادیگارد همش دنبالشم بهار هنوز دندون در نیاورده خالش نیکه برای تولدش براش دندون مصنوعی میخرم خلاصه یه اتیش پارس که دومی نداره خدا دامن همه ی منتظرا رو سبز کنه و اونایی که دارن خدا براشون حفظشون کنه اون هفته هممون کرونای خفیف گرفتیم و مثل سرما خوردگی شدید رد کردیم بهارم طفلک دو بار امپول زدو یه هفته دارو مصرف کرد خیلی مراقب خودتون باشین من هنوز بعد گذشت یک هفته گاهی حالت تهوع میگیرمو کمی سرفه هم دارم میگن عوارض کرونای خفیف تا یک ماه تو بدن باقی میمونه مادرمم کرونای شدید گرفتو بیمارستان بستری شد 6 روز

1400/05/18 01:29

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1400/05/18 01:32

دیروز با دوهفته تاخییر واکسن یک سالگی بهارمو زدیم وزن9500 قد78

1400/09/09 11:13

سلام سلام بارداری حس عجیبیه یه وقتایی از این که یک فندوق داره در من شکل میگره پر از حس ذوق میشم و لحضه ی دیگه کاملا بی حس بزارین از اول بگم من فاطمه هستم و الان ک دارم این بلاگو مینویسم 19 سالو هفت ماهمه قبل اقدام خیلی ذوق بچه رو داشتم اما الان یکم ذوق خوابید☺میدونم این حالت تو بارداری عادیه خب بزارین مثل همه خاطره ها از بی بی چکم بگم براتون من ماه اول اقدامم طبق کیت پیش رفتم و کلا دو بار اقدام داشتم که نتیجه نگرفتم

1399/01/26 17:19

حتمآ پیش خودتون میگین عه حالا واجب بود هر روز بی بی بزنی اینم عرض کنم خدمتتون چون من چهار سال جلوگیری داشتم فکر میکردم باردار شدنم چند ماه طول میکشه و باور نداشتمش تا این که روز بیستو نه اسفند خواستم برم ازمایش بدم ک خیالم دیگه از اینم راحت تر شه که کل ازمایشگاه های شهرو گشتم ک ای داد من همشون بسته بودن من خبر از تعطیلی اون روز نداشتم و با حال غم ناک اومدم خونه? چون باید تا پنج فروردین صبر میکردم تا ازمایشگاها باز شن

1399/01/26 17:20

بالاخره روز پنج فروردینم رسیدو من صبح کله سحر بدو بدو رفتم ازمایش اخ دروغ گفتم حالا بدو بدو نکردم با ماشین همسر جان رفتم? بعد مسئول ازمایشگاه گفت ک جواب بعد اظهر اماده میشه و منو اقای شوهر باهم رفتیم خونه ی مامانم چون نزدیک ازمایشگاه بود بعد از ظهر هم جوابو گرفتم بتام بالای هزار بود و ازمایشم مثبت شوهرم ک نمیدونست از ذوق چیکار کنه همش خنده میکرد?

1399/01/26 16:53

شبش شام خونه ی خالم ک تو یه شهر نزدیکمون هست دعوت شدیم و ما دوباره بعد جواب گیری خونه ی مامانم رفتیم و من خبر بارداریمو بهش گفتم مامانم خیلی خوشحال شد به مادرم گفتم فعلا به کسی نگو تا من سونو برم بعد

1399/01/27 23:14

بعد اقای شوهر مارو مطب دکترم پیاده کرد تا سونو رو به دکتر نشون بدیم دکتر هم گفت همه چی عالیه و برام دارو نوشت ک دو تاش مکمل بود یک قرصم برای حالت تهوع داد و یه شیاف و قرص هم برای محکم شدن جفت بعد که سوار ماشین شدیم و مادرمو به خونشون رسوندیم شوهرم تو راه گفت ایول دوقلو چه مزه ای بده منم گفتم شوخیدم بابا ??

1399/01/27 17:04

نزدیک دوهفته نبودم دلتون برام تنگ نشده? این دوهفته کلا داغون بودم هنوزم حالت تهوع دارم و اشتهام کم شده یبوستم گرفتم و شکمم هر هفته یکبار کار میکنه تو این هفته سه روز خونه ی مامانم موندم از نظر روحیه برام خوب بود

1399/02/11 14:34

خیلی بی حوصلم راستی بچه ها دکتر سونوی ان تی رو بیست اردیبهشت نوشت امروز نه هفته و پنج روزمه یه چیز یواشکی بهتون بگم از خدا میخوام اول از همه بچم سالم باشه بعد صالح باشه بعدم دوست دارم جنسیتش پسر باشه ? البته همه حدسشون اینکه نی نیم دختره ?

1399/02/11 14:35

تو بارداری ادم خیلی خوابای پریشون میبینه من ک از وقتی میخوابم تا وقتی ک بیدار شم یک ریز در حال خواب دیدنم دیشب یه خواب خیلی بدی خواب دیدم ک زایمان زودرس کردم و بچم که دخترم بود نیم کیلو بیشتر وزن نداشت و همه میگفتن که از دستش میدم منم تو خواب انقدر گریه میکردم ک وقتی صبح بیدار شدم سردرد گرفته بودم خیلی خواب بدی بود دخترم تو خواب انقدر ناز بود قبل بارداری تصمیم گرفتم اگه دختر دار شدم اسمشو بزارم جانان تو خوابم به همین اسم صداش میکردم و نازش میکردم راستی تو خواب بهش شیرم دادم خدایا تموم بچه هارو برای پدر مادراشون حفظ کن و اونایی ک داغ بچه میبینن بهشون صبر بده و زود دل شادشون کن آمییین?

1399/02/14 15:18

امروز برای ازمایش غربالگری دوم رفتم هزینش شد460 برای غربالگری اول 200 داده بودم برای سونو انومالی هم پیش دکتر قبادی ساری نوبت گرفتم

1399/06/30 10:06

دو روز دیگه پنجمین سالگرد عقدمونه میدونم به خاطر مشغله کاری فراموش کرده ولی من میخوام سوپرایزش کنم و فقط نمیدونم بریم بیرون جشن بگیرم یا تو خونه ی مامانم

1399/07/13 12:10

هفته 35 بارداری امروز کمر درد و شکم درد پریودی دارم نسبت به روزای قبل شدیدتره واژنمم وقتی راه میرم تیر میکشه

1399/07/30 10:12

چند وقتی میشد دلم میگو میخواست امشب برای اولین بار میگو خوردم از این آماده ها که پودر سوخاری زده اصلا دوست نداشتم ولی مجبوری خوردمش هیچکسم طبعش نمیکشید که همراهیم کنه

1399/08/04 22:51

به نام خدا به وقت بیست دوم آبان امروز خیلی روز عجیب و تنش زایی برام بود الانم ک چند ساعت از اون اتفاقا میگذره حالم سرجا نیومده بنا به توصیه دوستم فاطمه که تو گروه بارداری واتساپ باهاش اشنا شدم و اهل بیزیکی هست با خانم دکتر سکینه قنبری اشنا شدم و شنیدم ک اون سزارین انجام میده دیروز مطبش رفتم تا درباره ی عمل صحبت کنیم ولی اون کامل بی میل رفتار کرد و شمارمو گرفت گفت شنبه برات تماس میگیرم و میگم میتونم عملت کنم یا نه و من به خونه برگشتم تو راه به فاطمه زنگ زدم و جریانو بهش گفتم اونم دوباره برای دکتر زنگ زد و گفت درد داره و تا شنبه نمیتونه صبر کنه اونم گفت فردا. بره زایشگاه اونا معاینش میکنن اگه دهانه رحمش بسته باشه میام میبرمش اتاق عمل اگه باز باشه ک نمیتونم منو مامانم به شهرمون برگشتیم و پیش میدون پیاده شدیم امین پیش میدون منتظرمون بود باهم مامانو به خونه رسوندیم و خودم به خونم رفتم تا یه خورده لوازم برای فردا جمع کنم دوستم گفته بود دکتر حتما فردا عملت میکنه منم داشتم وسایلو جمع میکردم البته خودمم خیلی مطمئن نبودم از خونه سبد مسافرتی و پتو دوپیچ بهار و پالتو وشالمو برداشتم برگشتنی به داروخونه رفتیم و بنا به توصیه دوستم برای بچه شیر خشک نان یک و قطره شیر افزا شیاف دیکنوفناک 100 برای بعد عمل خریدم و به خونه برگشتیم برای شامم بابا کباب درست کرده بود و شام برخلاف روزای دیگه در جو سنگینی خورده شد و همه به فکر فردا بودن

1399/08/23 11:09

خیلی حال عجیبی دارم حس میکنم امادگی مادر شدنو ندارم دوران بارداری خیلی زودتر از چیزی ک فکر میکردم به پایان رسید الان جوریم که اصلا فکر نمیکنم که باردار تا اینکه بخوام فردا بغلش کنم برام گنگه درست مثل یک خواب نمیدونم همه اینجورین یا فقط من این مدلیم ?حس ترس دارم نسبت به اتاق عمل وقتی به فردا فکر میکنم تپش قلب میگیرم امین امروز رفت دفترچمو عوض کنه اخه یه برگ بیشتر نمونده بود از اون طرفم رفت مرکز بهداشت تا مهر کنه همش میگه دخترم شبیه منه منم میگم نه شبیه مامانشه و سر این موضوع کلی باهم کل کل میکنیم امین خیلی خوشحاله جوری که حتی این ذوق بابا شدنش از چشاش میزنه بیرون خیلی برای دخترم خوشحالم واقعا خوشبحالش بابت همچین بابایی که داره جوری ک ندیده عاشق دخترشه و روش خیلی حساسه امین تو دوران بارداری خیلی بهم میرسید و محبت میکرد قبلا هم همینطور بود ولی الان بیشترم شده خدایا سایشو از سر منو بهار کوچولو برندار همیشه صحیحو سالم باشه و زندگیمون همینطور با عشق و وفاداری ادامه داشته باشه تنها چیزی ک تو زندگی برام ارزش داره خانوادمه دیگه هیچی برام مهم نیست نه از خدا مال منال میخوام نه هیچ چیز دیگه ای همین که کنار خانوادمم خودمو خوشبخت ترین عالم میدونم انشالله فردا پس فردا میامو عکس نی نی با اگه وقت کردمو حالم خوب بود خاطره زایمانمو میزارم از اینکه تا اینجا منو همراهی کردین و شریک لحظات قشنگم بودین ازتون ممنونم امیدوارم اونایی ک تو ببلاگم هستن و منتظر یه تو دلی هستن خدا یه نی نی خوشگل تو دلشون بزاره اونایی هم که تو دلی دارن انشالله به سلامت فارق شن و اونایی که تو دلیاشون به دنیا اومده خداحافظشون باشه عزیزان لطفا برای آرامش دلم و اینکه فردا همه چی به خیر و خوشی تموم شه با دل پاکتون یه صلوات هم برام بفرستین مرسی عشقولیا راستی از اون دسته از عزیزان که میان پی وی و جویای احوال بنده میشن هم خیلی ممنونم

1399/08/24 12:21