The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

روزانه های آرمین

7 عضو

بلاگ ساخته شد.

امروز آرمین 105 روزه است. سه ماه و 15 روز. شبها معمولا 4 الی 4 و نیم ساعت میخوابه. بعد که گشنه میشه بیدار میشه چنان داد و فریاد میکنه که ما دست و پا مون رو گم میکنیم?. بعد شیر میخوره دوباره میخوابه و دو ساعت به دو ساعت بیدار میشه شیر میخوره تا ساعت 12 یا یک .البته امروز زود بیدار شد. بعد بردم رو تشک بازی کمی بازی کرد و خوابش گرفت???

1399/02/29 13:51

چند روزه همش میخواد بغل باشه.سعی کنم بغلی نشه. فکر کنم باباش بغلی میکنه اخه

1399/02/29 22:02

مامانم اجازه داده خودم حرف بزنم دیگه. بابا حرفای خودمه دیگه

1399/02/30 12:35

امروز باز با جیغ های گرسنگی همه رو بیدار کردم. ولی باز دوباره خوابیدم

1399/02/30 12:36

این روزها فقط گریه میکنم. دوس دارم فقط بغلم کنن چیکار کنم نی نی هستم دیگه. ولی مامانم زود خسته میشه و بعضی وقتا داد میزنه

1399/02/30 19:58

امروز اولین سفر خود را شروع کردم. مامانم همش اصرار میکرد تو کریر بخوابم ولی من دوست داشتم همه جا رو نگاه کنم و از طبیعت لذت ببرم. بالاخره با خستگی رسیدیم تبریز. همه اینجا از دیدن من ذوق زده شدن ولی به خاطر کرونا نمیتونستن بغلم کنن. ولی اعظم عمه جونم بغلم کرد و من کلی ذوق کردم و روی پاهام ایستادم حتی دوس داشتم راه برم. ???

1399/03/01 22:11

امروز واکسن چهارماهگیمو زدن??.دردم گرفت. سه تا آمپول با یه قطره. کلی گریه کردم. الانم همش خوابم میاد‌

1399/03/17 21:02

چند شب که خوب نمی خوابم از وقتی که از تبریز اومدیم و من واکسن چهار ماهگیمو زدم رویه خوابم تغییر کرده. ساعت یک و نیم دو به زور میخوابم. مامان بابام اذیت میشن.البته بیشتر مامانم اعصابش خورد شده ها.

1399/03/23 12:06

دیگه بزرگ شدم امروز دوبار به طور کامل غلت زدم و روی شکم خوابیدم

1399/03/23 23:02

ای بابا از دست مامان من. میخواد من از حالا انگلیسی یاد بگیرم. سی دی های انگلیسی گذاشته تا من یاد بگیرم. چه چیزهایی که ازم نمیخوان

1399/03/27 12:22

امروز سعی کردم شیشه شیرم رو خودم بگیرم تا دیگه به کسی احتیاج نداشته باشم??

1399/03/27 19:34

الان دیگه همش دوس دارم رو شکمم بخوابم ولی مامانم زود زود برمیگردونه نمی دونه چقدر بهم آرامش میده اون جور خوابیدن???

1399/04/04 16:36

??? امروز یاد گرفتم تف کنم لبهامو به بیرون فشار میدم و تف میکنم بابا مامانم ذوق میکنن مامانم همینکه میخواد فیلم بگیره تموم میکنم??? مامانم همش عصبانی میشه???

1399/04/06 12:19

دیشب که مامانم به زور داشت منو میخوابوند کلی براش زبون درآوردم که بخندونمش ولی اصلا نمیخندید?

1399/04/10 10:41

امروز قبل از مامان بابام بیدار شدم. ??.

1399/04/12 12:11

مامانم از وقتی که تو خواب دمر می افتم و همش برمیگردم رو شکمم میخوابم هر چی رو تختم بود رو برداشته و فقط یه تشک مونده . با ناخنهام همش می کشم رو تشک صدا میده خیلی حال میده???

1399/04/12 12:14

الان دیگه راحت خودم میشینم بدون کمک مامانم. ولی بعضی وقتا از پشت می افتم رو زمین و دردم میاد. مامانم اونقدر غذاهای بدمزه میپزه که نگو. به زور هم میده که بخورم‌. دیشب گوشت با عدس پخته بود. ویی چه بدمزه بود.

1399/06/17 14:56

هوراااا. بالاخره دندون پایینی جووونه زد??. البته دیروز مامانم داشت باهام بازی میکرد دید. خیلی هم ذوق زده شده بود.کلی جیغ و هورا کشید.

1399/06/30 21:01

چند شبه که راحت نمی خوابم. ساعت 4 از خواب بیدار میشم و این مادر نامردم بهم شیر نمیده. هر چقدر گریه میکنم توجهی نمی کنه ??

1399/06/30 21:02

بابا من دلم میخواد راه برم. روی پاهام وایسم و خودم راه برم. این مامان بابای تنبلم یه دور میگردونن بعد میگن دیگه بسه دراز بکش??

1399/07/05 21:19

الان دیگه رفتم تو 9 ماه. به تنهایی میتونم بشینم،نشسته دور خودم می چرخم و حرکت میکنم خم میشم به جلو . چهار دست و پا هم میشم ولی نمیتونم حرکت کنم. به کمک مامان بابام راه میرم چه کیفی میده راه رفتن. بیشتر ترجیح میدم راه برم مثل آدم بزرگ ها????. ولی مامان بابام زود خسته میشن مجبورم میکنن بشینم?

1399/07/19 11:26

مامانم غذاهای خوشمزه میپزه برام. هر چیزی رو با هم مخلوط میکنه میگه بخور خوشمزه است????.

1399/07/19 11:28

از دیروز میتونم چند تا قدم چهار دست و پا برم????

1399/07/23 09:51

رفتیم تبریز خونه مامان بزرگ. منم شروع کردم به چهار دست و پا رفتن???. دوتا هم دندون دراوردم. کلا همه ی کارهامو نگه داشته بودم تبریز. خوب دیگه شهر مامان بابامه.

1399/08/04 18:26