آسناو آنیسا

0 عضو

یانه

1399/03/08 15:13

هرکی خونه خودش البته که راحت تره ولی من دق میکنم بدون اونا چون زمان مجردیمم همش توخونه باهاشون بودم باکسی نمی‌رفتم بیرون زیادخونه کسی نمی‌رفتم همش دوست داشتم باخانواده تنهایی بریم جایی

1399/03/08 15:14

ن با ماشین 10 دقیقه

1399/03/08 15:14

درکل خیلی به همدیگه عادت دارین

1399/03/08 15:14

م

1399/03/08 15:14

منم زیاد میشد بامامان. بابام تنها باشم ولی الان بیشتر خونه ای خودمونم

1399/03/08 15:15

خب آره هرکی یجوریه

1399/03/08 15:15

ولی من 4ساعت ازشون دورم

1399/03/08 15:15

خیلی بده

1399/03/08 15:16

پاسخ به

خیلی بده

من اصلا بدم نمیاد از خانواده ام دور باشم

1399/03/08 15:16

عزیزم چون دوری نکشیدی

1399/03/08 15:16

منم الان 4 روزه مامانم اینا رو ندیدم امشب قرار ببینمشون

1399/03/08 15:17

من خاستگارداشتم ازشاهرودزمانی ک 14سالم بود همش میگفتم شهردورخوبه ولی الان ک ازدواج کردم عذابه

1399/03/08 15:17

خب عزیزم 4روز چیزی نیست بعدم میدونی ک نزدیکم اختیارکنی پیششونی

1399/03/08 15:17

من اگه تویه شهربودم باهاشون خیالم راحت بود

1399/03/08 15:18

خداکنه کسی درد دوری ودردغریبی رونکشه

1399/03/08 15:18

مگه ازدواجتون فامیلی نیست

1399/03/08 15:19

من خیلی وابستم الان نزدیک 1ماهه اومدم هنوز خونه اقوامانرفتم ازبس دوست ندارم ازپیششون تکون بخورم

1399/03/08 15:20

پاسخ به

مگه ازدواجتون فامیلی نیست

آره پسرعممه

1399/03/08 15:20

ولی خب بعضی چیزا‌ون عصبیم میکنه

1399/03/08 15:20

برو خونه مادر شوهرت یا خواهر شوهر ات

1399/03/08 15:20

من طبقه بالای خونه مادرشوهرمم

1399/03/08 15:20

پاسخ به

من طبقه بالای خونه مادرشوهرمم

پس خیلی نزدیکی بهشون

1399/03/08 15:21

خواهرشوهرمم با مادرشوهرش زندگی میکنه خوشم نمیادبرم خودش پنجشنبه جمعه میاد

1399/03/08 15:21

پاسخ به

پس خیلی نزدیکی بهشون

اره

1399/03/08 15:21