جوجو رنگی

26 عضو

اونم بیشتر میگه

1399/03/19 23:31

پاسخ به

یا خدا دومرحله رو گذروندی

با شوهرم میخوابیدیم صبح مادر شوهرم پتو رو از روم برمیداشت ، فکر میکردن کلفت گرفتن صبح تا شب غذا آماده بود اونم نه یه چیز عادی انگار هر روز مهمون میاد تمیز کاری وای خدا هزار بدبختی کشیدم

1399/03/19 23:32

پاسخ به

منظورت منکه نبودم!

نه منظورم همممون هستیم خدایش یکمم خودمون حساس شدیم درسته اونام اذیت میکنن دخالت دارن ولی خب باید یکمم راه بیاییم باهاشون

1399/03/19 23:32

اونقد نفریتم کرد وقتی فهمید ب بچم شیرخشک میدم ک نگو

1399/03/19 23:32

پاسخ به

خدایی کاری ندارم من خودمم زجر کشیدم از خونواده شوهر ولی بعضیامونم زیادی گندش میکنیم ببین یه مادر تا ...

اینو راست میگی خدایی ..من الان خودم ی پسر 3 ساله دارم با خودم میگم عروس بیاد اینو بردار ببره بخواد بهم محل نده جررش میدم???

1399/03/19 23:32

پاسخ به

نه منظورم همممون هستیم خدایش یکمم خودمون حساس شدیم درسته اونام اذیت میکنن دخالت دارن ولی خب باید یکم...

من اونقد راه اومدم ک شوهرم خسته شده میگه حقته..
مادرش منو از خونش بیرون کرد چون بهش گفتم عروس بزرگت همه جا بدتو میگن

1399/03/19 23:33

پاسخ به

با شوهرم میخوابیدیم صبح مادر شوهرم پتو رو از روم برمیداشت ، فکر میکردن کلفت گرفتن صبح تا شب غذا آماد...

میفهممت عزیزم منم 3سال کنار مادرشوهر زندگی کردم کاراشو ک نمیکردم ببین چ قیافه ای میگرفت و اخمی میکرد

1399/03/19 23:33

پاسخ به

با شوهرم میخوابیدیم صبح مادر شوهرم پتو رو از روم برمیداشت ، فکر میکردن کلفت گرفتن صبح تا شب غذا آماد...

الانم پیششی

1399/03/19 23:33

خواهر شوهرم پنج سال از من بزرگ تر بود مجرد اومدم تهران اونم پیش ما بود از دست مادرش نجات پیدا کردم دخترش اومد فک کن خونه رو پر از دختر های دوستش میکرد جلو شوهرم همه لخت ، میومدن رو تخت ما میخوابیدن چند دفعه رو تختیمو با خون کثیف کردن شما باشی چیکار میکردی

1399/03/19 23:33

پاسخ به

خواهر شوهرم پنج سال از من بزرگ تر بود مجرد اومدم تهران اونم پیش ما بود از دست مادرش نجات پیدا کردم د...

یاخدا

1399/03/19 23:33

پاسخ به

اینو راست میگی خدایی ..من الان خودم ی پسر 3 ساله دارم با خودم میگم عروس بیاد اینو بردار ببره بخواد ب...

خب ببین گلم ماهم دراینده مادرشوهر میشیم پس این مادرشوهرا از کجا میان اونا هم یه موقع هم سن ما بودن بعد مادرشوهر شدن شک نکن که خودمونم هنین مدلی هستیم.

1399/03/19 23:34

پاسخ به

الانم پیششی

دو شبه مستقل شدم شکر خداااااا

1399/03/19 23:34

پاسخ به

دو شبه مستقل شدم شکر خداااااا

آخی الهی..
خیلی سخته

1399/03/19 23:34

پاسخ به

دو شبه مستقل شدم شکر خداااااا

راحت شدی

1399/03/19 23:34

پاسخ به

میفهممت عزیزم منم 3سال کنار مادرشوهر زندگی کردم کاراشو ک نمیکردم ببین چ قیافه ای میگرفت و اخمی میکرد

چند شب پیش اومده بود خونمون مادر شوهرم گله میکرد چرا پارسال گفتم سبزی پاک کن برام پاک نکردی ، همش یه دفعه قبول نکردم چون مهمونی دعوت بودم

1399/03/19 23:35

پاسخ به

دو شبه مستقل شدم شکر خداااااا

دو شب؟?

1399/03/19 23:35

پاسخ به

چند شب پیش اومده بود خونمون مادر شوهرم گله میکرد چرا پارسال گفتم سبزی پاک کن برام پاک نکردی ، همش یه...

خب جوابشو بده

1399/03/19 23:35

پاسخ به

خب ببین گلم ماهم دراینده مادرشوهر میشیم پس این مادرشوهرا از کجا میان اونا هم یه موقع هم سن ما بودن ب...

اره والا??ما هم پیر بشیم همین میشیم

1399/03/19 23:36

راحت راحت شدم بخدا قسم عروسی دعوت بودیم مادر شوهرم 76 سالشه آرایشگاه میرفت خودش و جمع و جور میکرد با دخترش من و میذاشت پای گاز غذا درست کنم همش یه ربع طول میکشید آماده شم واسه عروسی

1399/03/19 23:36

کلا نمک نشناسن..
من بهش خوبی کردم ابرومو برد گفت بهم امرونهی کرده
یه بار قهر کردم بجای اینکه بیاد میونمونو درس کنه از دم در تیکه انداخت تا بالا..
خواهرم گفت خدایی خوب تونستی تحملش کنی

1399/03/19 23:36

پاسخ به

راحت راحت شدم بخدا قسم عروسی دعوت بودیم مادر شوهرم 76 سالشه آرایشگاه میرفت خودش و جمع و جور میکرد با...

اونم من تازه عروس بودم مثلا

1399/03/19 23:36

پاسخ به

دو شب؟?

دقیقا دو شب

1399/03/19 23:36

پاسخ به

دقیقا دو شب

چجوری؟

1399/03/19 23:36

پاسخ به

راحت راحت شدم بخدا قسم عروسی دعوت بودیم مادر شوهرم 76 سالشه آرایشگاه میرفت خودش و جمع و جور میکرد با...

اخی

1399/03/19 23:37

پاسخ به

خب جوابشو بده

دادم دیگه مثل قبل نموندم ، بسه احترام الکی ، گفتم من تاحالا خونه بابام یه چایی نذاشتم انقدر شما به من کار کردید

1399/03/19 23:37