معنای زندگی

507 عضو

پاسخ به

همش ی چیزی میخرم بعده ی مدت میره رو مخم?

منم اینجورم ولی شوهرم نمیخره

1401/10/05 09:16

پاسخ به

منم بعده 4 سال اجازه داد وسایلو بزارم دیوار بعد با همون پولش باز بخره

همین کارو هم اجازه نمیده

1401/10/05 09:17

حرصم میگیره میخواستم بدم پدرم نزاشت بعد داد به خواهرش. جهازم بود

1401/10/05 09:19

پاسخ به

تصویر

مبلهات خوشگله که

1401/10/05 09:28

پاسخ به

?مبل و فرش نکنم؟ آخه فرشام زشتننن

فرشات زشت نیست فقط باید بین فرش و مبل و پرده یه هارمونی رنگ باشه که چشمتو نزنه

1401/10/05 09:33

پاسخ به

الان که ن زندان ن چیزی لااقل سکته رو بزنه

عمرا سکته کنه می‌ره جق میزنه ???

1401/10/05 09:34

پاسخ به

فاطمه یه دعا هست ابی دجانه اونو تابلو کن بزن دیوار خونه خیلی خواص داره. من چندتا پیچ دیدم گفتن با پو...

واضح نیست دیشب دیدم تو نت آیه هاش

1401/10/05 19:39

پاسخ به

سللام بر چکاری دعا گرفتی

نگرفتم که کلاه بردار بودن. کلا هر دعا بخوایید داخل گوگل هست

1401/10/05 20:02

پاسخ به

اره اینا همشون الکین بابا پول خورن

اره . جز اون هرکس دیدم دنبال سحرو جادورفته خودش و اولادش بیچاره شدن. زن عمو شوهرم خیلی می‌ره دعانویس و طلسم میگیره 3 تا بچه داره زندگی همشون داغون یکسره هم‌ بد میارن.

1401/10/05 20:14

پاسخ به

آخرش ب طلاق رسیدیم

ای وای. سرکتاب کرده بودی؟ علت طلاقتون چی بود؟

1401/10/05 21:54

پاسخ به

اینقدر زجر کشیدم

خوزستان هستی؟ جادوها که خوزستان میزنن میگن جوریه که پوست گوسفند جلو چشمت راه میوفته می‌ره.

1401/10/05 21:54

سلام صبح بخیر.وای بچه ها خیلی ناراحتم . چندباری که شوهرم بهم حمله کرد یا وسیله شکست توذهند خترم مونده .
همش همه جا میگه و تکرار میکنه.الانم از خواب پا شد با یه غیضی بهم داشت می‌گفت که بابا تورو زد و شکست .حتی به شمعدون که شکست اشاره کرد که بابا شکست یا هربار انار بیاریم میگه بابا انار شکست آخه یبار عصبی شد کاسه انار جلو دخترم کوبید زمین شکست
چکار کنم از حافظه اش پاک بشه؟؟
الان داشت باحرص و غیض و جوش تعریف میکرد دوباره?????

1401/10/06 07:26

پاسخ به

سلام صبح بخیر.وای بچه ها خیلی ناراحتم . چندباری که شوهرم بهم حمله کرد یا وسیله شکست توذهند خترم موند...

این خاطرات تو ذهن بچه ها میمونه..اون لحظه ک میگه هواسش پرت کن...از خوبیای باباش بگو.....پسرم دوسالگی تصادف کردیم با ماشین هنوز یادشه.....

1401/10/06 07:34

پاسخ به

من میخوام مانتو مجلسی بخرم ...از بس نت گشتم سردرگم شدم چ مدلی بخرم

من مجلسی ندارم هرچی دارم همون بیرون و مهمونی می‌پوشم

1401/10/06 11:37

فامیلم هستیم

1401/10/06 11:39

پاسخ به

بعدشم من همسرم بیشتراخلاقاش دست خانوادشه ،من بچه نیاوردم واسه حل مشکل بچمم الان مرهم دردامه همه چیزم...

فک میکنی بزار دنیا بیاد نمیشه پدرشه خودت احتیاج پیدا می‌کنی شوهرت دلگرمی بشه برات

1401/10/06 14:36

من شوهرم از اول اخلاقش بد بود اما باهم خاستیم بچه دار بشیم نظر هر دومون بود الان ک دخترم دنیا اومده نمیتونم حذفش کنم بگم بچم فقط. برام مهمه یجاهای نیاز داری شوهرت بهت توجه کنه

1401/10/06 14:36

پاسخ به

فک میکنی بزار دنیا بیاد نمیشه پدرشه خودت احتیاج پیدا می‌کنی شوهرت دلگرمی بشه برات

دنیا اومده الان پنج ماهو نیمشه

1401/10/06 16:01

پاسخ به

فعلاباقضیه کناراومدم، میدونم دختره واقعادیوونس چن وقت پیش شوهرش میگفت تودیوونه ای وقتشه بیمارستان بس...

ولش بابا
هرچی ک هست
سالمه یا بیمار
عاقله یا دیوانه
فرقی نداره گفتم حرفاشو نشنو کاراشو نبین و محلش نده همین کافیه براخودت ارامش رو خریدی

1401/10/07 11:45

پاسخ به

برام دعا کن آجی تو مادری خدا دختر منم سالم به بغلم بده تو شرایط بدی ام

عشقم چرا نکنم الهی بحق حضرت فاطمه دخترت سالم بزاره بغلت شوهرت هم آدم بشه فقط یکم ازش دور باش

1401/10/08 01:11

پاسخ به

واقعاا چراا گروه میاین چت میکنین بعد پاک میکنینَ?

دقیقا

1401/10/08 11:34

پاسخ به

خانمی شده واس خودش دیگ ?

ای جونم ماشالله بهش

1401/10/08 13:39

پاسخ به

هرچی سعی کردم نخوابه بعد ناهار باهم بخوابیم گرفت خوابید?

???وای من کوچیکه میخوابه بزرگه من میخوام بخوابم چشامو باز میکنه میگه مامان نخواب

1401/10/08 13:41

پاسخ به

چه صبوری? از شوهرتم پرسیدی؟ البته اگه دوست نداری در موردش صحبت کنی نگو چیزی

اره
همون روز ک پیام هاشون رو خوندم
همسرم حموم بود ک من رفتم سراغ گوشیش و واتساپش رو دیدم و فهمیدم با دختری ب اسم بهار درارتباطه
درحموم روباز کرد صدام زد دید گریه میکنم
همونجوری خیس و کفی زد بیرون سمتش رفتم فقط میزدمش میگفتم چراخیانت کردی
خیلی بهم ریخته بودم
گفت اشتباه کردم گفتم چه اشتباهی نه ماهت تو شکممه ها
البته قبلش از پیاما وشماره عکس گرفتم با گوشی خودم
هیچی دیگه گفت معذرت میخوام همین الان بلاکش میکنم
خب تقصیر توم بوده هی سر خونه گرفتن باهام‌دعوا میکنی
منم ارامش لازم بودم این کارو کردم
حقیقتش حق بااون‌بود ولی اون نتونست من وموقعیتم رو درک کنه
من باردار بودم و قرار بود خونه بگیریم و ازخانوادش جدابشیم
ساختار خونه پدرش قدیمیه و دستشویی تو هالی ک میشینن و پذیرایی میکنن هستش و اتاق خواب ندارن ینی دوتا بود ک برا من وهمسرم جدا کردن وپشت درهاش تیغه گچی گذاشتیم
هی میگفتن بردارین من نمیذاشتم همینم مونده بود سرشون رو بندازن بیان تو اتاقم بالاسرم باشن ونتونم راحت باشم
خونشون دوعبورداره یکی حیاط یکی هم تو راهرویی ک بین دواتاق خوابی ک ب مادادن قرار داشت
خلاصه موندن سر یه هال و یه مهمون خونه ی بزرگ
منم دعوام بود باهمسرم ک خونه بگیر من نمتونم جلو برادر مجرد و پدرت برم دستشویی پدم رو عوض کنم یا حموم کنم من نمیخوام اونجا باشم
اخرسرم ک نگرفت مجبور شدم بیس روز اونجا باشم ک ب لطف دعواهای مادرشوهرم و دوبهم زنی هاش من یه هفته بعد زایمانم و بیس روز بعد زایمان یه کتک مفصل ازشوهرم خوردم ک باعث تشنجم شد و شیرم شد قطره قطره ویهو سینه هام خشک شد????غذا ی من جا سوپ و غذاهای مقوی برنج وسالاد شیرازی بودک نمیشد من سالاد بخورم برنج خشک وخالی میخوردم
از حق نگذریم دوبار سوپ و شبی ک اسم لیانارو گذاشتیم مرغ وبرنج خوردم تو طول اون بیس روز
نمیشد اعتراض هم کرد چون سرباربودم
شکلات هایی ک فامیل میاوردن رو قایم میکردمباداخواهرم بخوره
هرروزم بامن دعوا میکرد ک چرا هرکس شیرینی و شکلات هم‌میاره من مینویسم ???اخرشم سه پاکت رو معلوم نبود چیکار کرد
هیچی دیگه از چیزایی ک میترسیدم سرم اومد وشوهری ک بخاطر خطاش و حضور بچم شده بود غلام حلق بگوشم تو اون هفته ی اول ب لطف عجوزه خانوم باز شد بلای جونم جوری ک تا سه روز حتی نیومد سمت لیانا
کسی ک کل یک هفته همش پیش من بود وبچه بغلش بود سه روز تمام تو اون خونه بود ونگاهمون نکرد

1401/10/08 16:16

پاسخ به

آرتین تو نیم ساعت پنج بار خیس کرد یعنی مثانش سرما خورد ؟

دختر من امروز هر نیم ساعت شکمش کار کرد جوری شده باسنش تاول خونی زده درد می‌کنه. نمی‌دونم چش شده

1401/10/08 23:10