بعدش امدم نهارزاشتم گفت بیابشبن توکه خسته شدی مادرشوهرم گفت چکارکردخسته شدحمزه شروع به دادبیدادکردمادرشوهرم گفت نهاربی نهارمن گرفتم بلندشدم ازسرسفره رفتم تواتاقم حمره گفت بشین حق نداری پاشی ازجیباشون خرج خونه نمیدن که نخوری وای دعواشدمن خواستم شوهرم بکشم هولم دادن ازسرپله
1399/11/19 01:20