گفتم شاید اینجا منم دومی رو نمیخواستم خییییییلی سختم بود خیلی دیوونه بازی درآوردم ولی سقط نه ترسیدم خیلی گفتم بکشمش اگه بعدش شوهرم چیزیش بشه یا بچم هیچوقت خودمو نمیبخشم میگم کاش زمون برمیگشت سقط نمیکردم،از خدا ترسیدم فقط بخاطر خدا نگهش داشتم که خدام جوابمو با یه دختر خوشگل داد قربونش برم خیلی خوشحال شدم تو سونو دکتر گفت دختره شک کردم دوباره پرسیدم گفت دختره،گفتم دوباره نگاه کنین گفت سر آخر باز نگاه میکنم که آخر بازم نگاه کرد گفت دختره از ذوق باورم نمیشد????
1399/12/06 12:54