نفسیا

0 عضو

رفتم دیدم هیچکی تو باغ نیس ریده بودم ب خودما

1399/07/27 23:33

تو خونه ات بود

1399/07/27 23:33

بعد خلاصه رفتیم خونه دعا نویسه

1399/07/27 23:34

پاسخ به

تو خونه ات بود

اره

1399/07/27 23:34

رفتیم برام سرکتاب باز کرد

1399/07/27 23:34

خیلی چیزا گفتو بعدم گفت تو بچه ک بودی بچشونو سوزوندی اینام دیگ همیشه تورو اذیتت میکنن

1399/07/27 23:34

حالا ما موندیمو اینا???

1399/07/27 23:34

ببین مث روح بودن رو هوا ی چیز سفیده بزرگ

1399/07/27 23:35

پاسخ به

این آقاهه هم قشنگ اسماشون رو صدا مید و میگفت بیاین شمارو احضار میکنم

اره خوبه نترسیدی

1399/07/27 23:35

???????

1399/07/27 23:36

????

1399/07/27 23:36

چطورین دیوونه های من?

1399/07/27 23:36

اره بخدا دیونمون کردن

1399/07/27 23:36

این چرتو پرتا چیه آخه?

1399/07/27 23:36

شما باور میکنید اینارو?

1399/07/27 23:36

باش عجقم تو باور نکن

1399/07/27 23:36

رمالو اینا

1399/07/27 23:36

پاسخ به

اره خوبه نترسیدی

خودم تنهارفته بودم ساعت 7 شب تاریک تاریک بود
خونش هم جای قبرستون ها

1399/07/27 23:36

پاسخ به

باش عجقم تو باور نکن

شایدم از ترسم نمیتونم باور کنم?

1399/07/27 23:37

رمال چیه اخه خره اونا از این دعا نویسا سو استفاده میکنن سرمردم شیره میمالن

1399/07/27 23:37

پاسخ به

شما باور میکنید اینارو?

منکه امشب با تمام وجودم باور کردم

1399/07/27 23:37

پاسخ به

خودم تنهارفته بودم ساعت 7 شب تاریک تاریک بود خونش هم جای قبرستون ها

?????

1399/07/27 23:37

چرا تنها رفتی

1399/07/27 23:37

مجبور بودم

1399/07/27 23:37

پاسخ به

منکه امشب با تمام وجودم باور کردم

اره باو من همون شب باور کردم

1399/07/27 23:37