پاسخ به

تا اینکه بعد 4روز گفتن بیا بغدش کن شیر بده تو بغلم اونقدر گریه کردم...بعدش گفتن پس فردا مرخصه

پاسخ به

شیش ساعت تو راه بودیم خیلی سخت بود اما عوضش زایمان خوبی داشتم خداروشکر

پاسخ به

مامانم که قند داره حالش بد شد.شوهرم گریه و سر و صدا تو بیمارستان

پاسخ به

اما خدا روشکر همه چی به خیر گذاشت

پاسخ به

پس فرداش رفتم برای ترخیصهنه لباساشو پوشوندم گرفتم بغلم که پسرم استفراغ سیز رنگ کرد دکترش اومد گفت با...

پاسخ به

پس فرداش رفتم برای ترخیصهنه لباساشو پوشوندم گرفتم بغلم که پسرم استفراغ سیز رنگ کرد دکترش اومد گفت با...

پاسخ به

خب خداردشگر ک همه چیز ب خوبی پیش رفته و بعد4تا سقط این یکی مونده و ب سلامتی تو بغلتونه...همه سختیاش ...

پاسخ به

سلام

پاسخ به

خیلی.اینقدر گریه کردم بعدش?? هنوزم تو ذهنم هست

پاسخ به

اره واقعا خیلی بده..هنوزم از جلوی اون بیمارستان رد میشم اون خاطرات میاد تو ذهنم..ولی شکر خدا که گذشت

پاسخ به

بله عزیزم یک خنده میکنه همه چیز یادم میره ما هم سختی کشیدیم هم خیلی خرج کردیم نزدیک 50 میلیون فقط پو...

پاسخ به

اره واقعا خیلی بده..هنوزم از جلوی اون بیمارستان رد میشم اون خاطرات میاد تو ذهنم..ولی شکر خدا که گذشت

پاسخ به

همون تار موی نداشتش??

پاسخ به

اره بابا??

پاسخ به

جدی؟؟؟بچه خواهرمنم ک34ب دنیا اومد با وزن1200یا1300....میرفت توی بخش نوزادان از دستگاه میاوردنش بیرون...

پاسخ به

بیا بریم یک فکری ب حال پسرای کچلمون بکنیم??

پاسخ به

نه نذاشتن چون nicuبود اونجا کاملا بخش حساسیه نمیذاشتن..پسر من 2500بود موقع دنیا اومدن

پاسخ به

بیا بریم یک فکری ب حال پسرای کچلمون بکنیم??