دیروز محمد اولین کار خطرناکشو کرد یه میز گرد کنار خونه هست که روش فنجون و قوری ... از این جور وسایل تزئینی گذاشتم محمدم تو رورئک داشت راه میرفت یهو صدایه بهم خوردن فنجونارو شنیدم تا برگشتم با صحنه ای که میز داره بر میگرده رو محمد رو به رو شدم نفهمیدم چطور خودم رسوندم فقط با یه دست جلویه میز گرفتم با یه دستم محمد عقب کشیدم بعدم سریع بغلش کردم همه وسایلا ریخت رو زمین بچم خییییلی ترسید از ته دل گریه میکرد منم از اون ور گریه میکردم که اگه میخورد تو سرش چی
1400/05/04 06:44