وقتایی که بیمارستان بستری بودم
فقط با یه شعر خودمو اروم میکردم
خیره میشدم به پنجره اتاق
میگفتم
هله نوامید نباشی که تورا یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبرکن انجا
ز پس صبر تورا او به سر صدر رساند
خداروشکر که نتیجه صبرمو دیدم
اتاق عمل که بچه رو نشونم دادم دکتر گفت یه دعا کن گفتم خدایا هرکی ارزو داره و در انتظار بچه ست این صحنه رو ببینه
دیگه گاهی خدا ادمو امتحان میکنه
1403/03/03 17:13