انتظار خیلی سخته دفعه قبل ماه اول اقدامم باردار شدم میگفتم خدا میدونه طاقت انتظار ندارم که زودی بچه بهم داد بعد که رفتم سونو گرافی گفت دوتا هستن گفتم خدا دیگه دید من دوست دارم بهم داده و من واقعا خوشحال بودم بارداری سختی داشتم وقتی فهمیدم یه دختر یه پسر تو دلمه دیگه رو ابرا بودم حالم خوب بود گرچه از حالت جسمی همش درد داشتم اما انتظار شیرینی بود روزارو میشمردم یه شب کزایی همه چیز خراب شد همه دنیا رو سرم ریخت بی *** شدم همه نگرانم همه ناراحتم بودن ولی من هیچی جز بچه هام نمیخواستم از خدا التماسشون کردم ولی نخواست که من بزرگشون کنم
1400/03/05 22:26