The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

خدایا فقط امیدم به خودته

217 عضو

خواستم بگم چند روزیه انقباض دارم و زیر دلمم یکم درد میگیره دیگه واقعا امیدمو دارم از دست میدم فقط منتظرم ببینم دردام بیشتر میشه که برم بازم تکه ای از وجودمو از خودم جدا کنم چقدر دلم براش تنگ میشه چقدر بدبختم به هرچی فک میکنم وجود بچه تو زندگیم کمه هرچی به بعد اینکه اگه خدایی نکرده پسرم چیزیش بشه فک میکنم میبینم فقط میخوام فراموش کنم که چه بلاهایی سرم اومده اما تهش فکر بچه داغونم میکنه خدایا چطور دلت میاد این کارو باهام بکنی بخدا من نمیتونم پسرمو که تو اوج نا امیدی و روزایی که داشتم از داغ دوقلو هام جون میدادم اومدو شد تسکین قلبم یعنی دوباره میخوای منو از پا بندازی؟نمیدونم چی در انتظارمه اما چقد دلم میخواست مثل بقیه مادر ها به موقع محمد حسینمو بغل کنم چقد دلم آرامش وجودشو میخواست خدایا وول خوردنش تو دلمو ازم نگیر دلم به پسرم خوشه فقط خدایا بعد دوقلو ها هم تا چند ماه فک میکردم تو شکمم هستن نکن اینکارو باهام چقد التماست کنم اخه

1400/09/03 22:45

سلام پسر من مامان برای به موقع دنیا اومدنت و بغل کردنت دل تو دلم نیست پسرم مامان روزای سختیو گذروندم تا به اینجا رسیدم نفس مامان مامانی امروز شدم 28 هفتع و 1 روز کی میشه بیام بگم 38 هفتمه و دیکه خستع شدم منتظر اومدنتم خدا میدونه چی بهم گذشتع پسرم خیلی روزای سختیه میخوام از دو هفته دیگه برات سیسمونی بگیرم مامانی برای اومدن عجله نکن و به موقع بیا زندگیم تو بهترین هدیه خدا به من بودی تو روزایی که داشتم روز به روز نابود میشدم تو شدی نور امیدم احساس میکنم اگه ببینمت میشی یه تیکه جدا نشدی از قلبم پسرم عشق مامان بابایی منتظره بگذره این روزا تورو بغل کنه انقد درگیری داره که فقط به موقع دنیا اومدن تو و بغل کردنت بهش امید میده پسرم مامانی من و بابا عاشقتیم

1400/10/07 09:47

سلام پسر یکی یه دونه من عشق من تو هنوز نیومده تمام زندگی و فکر و ذکرم شدی مامان یه روزایی داشتم از ترس رفتنت هلاک میشدم هیچوقت فکر نمیکردم به اینجا برسم حتی مامانی نمیدونم با این وضعیت من چقدر تا اومدنت مونده اما خواهش میکنم تا میتونی تو دل من بمون تا قوی بشی اونجا جای امنیه برای تو من دارم شیره جونمو بهت میدم دلم نمیخواد تو دستگاه ببینمت نفسم از خدا میخوام حداقل مثله لطف بزرگی که بهم کرده و تا اینجا رسیدم کمکم کنه تا 34 هفته کامل بشم مادر خیلی سختی کشیدم زدن هرروز داروها کبودی های رو شکم و بازوم فقط بخاطر سلامتی و به موقع دنیا اومدن تو بوده که تحمل کردم مامانی من الان 5 ماهه که حمام نرفتم انقد دلم لک زده برای حمام رفتن یا حتی تا دستشویی رفتن اما شرایطم سخته پسرم باهام همراهی کن تا 20روز دیگه من بتونم بلند شم از روی این تخت لعنتی عشق مامان درسته که دیگه نمیتونم راه برم و زانو هام از اینهمه استراحت توان ندارن درسته که کبودی های روی بدنم برام دردناکه درسته که من 5 ماهه حمام و دستشویی نرفتم اما این تجربه تلخ ففط با سالم و سلامت بودن و به موقع اومدنت از ذهنم پاک میشه محمد حسین جان خدا میدونه چقد داغون شدم از استرسا از ترسا خدا میدونه چقد به طلاق فکر کردم که حسرت بچه به دل بابات نمونه خدا میدونه پشت کمرم زخم شده بود از بس رو تخت خوابیدم و عرق کردم خدا میدونه چقدر دارو ها برام دردناک بودن عشق مامان حتی تکون خوردنتم برام ناراحت کننده بود چون میترسیدم از دستت بدم و باز من بمونمو تنهاییم محمد حسین جانم الهی من فدای اسمت بشم کلی نذر نیاز کردم که باید بعد اومدنت ادا کنم پس عجله نکن تا منم بتونم آماده کنم برات همه چیزو تمام روزای سخت و پشت سر گذاشتیم باهم روزایی که من فک میکردم اندازع یک سال میگذره روزایی که به یه گوشه خیره میشدم و از ترس نبودنت و رفتنت زار میزدم و بابات هزار تا حرف بارم میکرد که شاید آروم بشم اما فایده نداشت این ترس تو وجودم ریشه کرده بود و عذابم میداد من یبار تجربه تلخ از دست دادن بچمو تجربه کردم و تا مرز جنون رفتم خدایا دیگه هیچوقت نذار تجربه کنم

1400/11/01 06:44

خدا جونم هدیه قشنگتو سالم و به موقع بغلم بذار قول میدم مراقبش باشم و تمام تلاشمو برای خوشبختیش کنم

1400/11/01 06:45

اولین جایی که عکستو میذارم اینجاست دلم میخواد همع بدونن که من و تو تونستیم از پس اینهمه سختی بر بیایم و امید وار بشن به شرایطشون

1400/11/01 06:53

سلام پسر یکی یه دونه من عشق من تو هنوز نیومده تمام زندگی و فکر و ذکرم شدی مامان یه روزایی داشتم از ترس رفتنت هلاک میشدم هیچوقت فکر نمیکردم به اینجا برسم حتی مامانی نمیدونم با این وضعیت من چقدر تا اومدنت مونده اما خواهش میکنم تا میتونی تو دل من بمون تا قوی بشی اونجا جای امنیه برای تو من دارم شیره جونمو بهت میدم دلم نمیخواد تو دستگاه ببینمت نفسم از خدا میخوام حداقل مثله لطف بزرگی که بهم کرده و تا اینجا رسیدم کمکم کنه تا 34 هفته کامل بشم مادر خیلی سختی کشیدم زدن هرروز داروها کبودی های رو شکم و بازوم فقط بخاطر سلامتی و به موقع دنیا اومدن تو بوده که تحمل کردم مامانی من الان 5 ماهه که حمام نرفتم انقد دلم لک زده برای حمام رفتن یا حتی تا دستشویی رفتن اما شرایطم سخته پسرم باهام همراهی کن تا 20روز دیگه من بتونم بلند شم از روی این تخت لعنتی عشق مامان درسته که دیگه نمیتونم راه برم و زانو هام از اینهمه استراحت توان ندارن درسته که کبودی های روی بدنم برام دردناکه درسته که من 5 ماهه حمام و دستشویی نرفتم اما این تجربه تلخ ففط با سالم و سلامت بودن و به موقع اومدنت از ذهنم پاک میشه محمد حسین جان خدا میدونه چقد داغون شدم از استرسا از ترسا خدا میدونه چقد به طلاق فکر کردم که حسرت بچه به دل بابات نمونه خدا میدونه پشت کمرم زخم شده بود از بس رو تخت خوابیدم و عرق کردم خدا میدونه چقدر دارو ها برام دردناک بودن عشق مامان حتی تکون خوردنتم برام ناراحت کننده بود چون میترسیدم از دستت بدم و باز من بمونمو تنهاییم محمد حسین جانم الهی من فدای اسمت بشم کلی نذر نیاز کردم که باید بعد اومدنت ادا کنم پس عجله نکن تا منم بتونم آماده کنم برات همه چیزو تمام روزای سخت و پشت سر گذاشتیم باهم روزایی که من فک میکردم اندازع یک سال میگذره روزایی که به یه گوشه خیره میشدم و از ترس نبودنت و رفتنت زار میزدم و بابات هزار تا حرف بارم میکرد که شاید آروم بشم اما فایده نداشت این ترس تو وجودم ریشه کرده بود و عذابم میداد من یبار تجربه تلخ از دست دادن بچمو تجربه کردم و تا مرز جنون رفتم خدایا دیگه هیچوقت نذار تجربه کنم

1400/11/01 06:44

خدا جونم هدیه قشنگتو سالم و به موقع بغلم بذار قول میدم مراقبش باشم و تمام تلاشمو برای خوشبختیش کنم

1400/11/01 06:45

اولین جایی که عکستو میذارم اینجاست دلم میخواد همع بدونن که من و تو تونستیم از پس اینهمه سختی بر بیایم و امید وار بشن به شرایطشون

1400/11/01 06:53

سلام بعد اونهمه سختی 35 هفته بخاطر کنده شدن جفت وفشار بالا زایمان کردم سزارین شدم پسر یکی یدونم اومد تو بغلم خدایا شکرتتتت

1400/11/30 21:45

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1400/11/30 21:45

سلام بعد اونهمه سختی 35 هفته بخاطر کنده شدن جفت وفشار بالا زایمان کردم سزارین شدم پسر یکی یدونم اومد تو بغلم خدایا شکرتتتت

1400/11/30 21:45

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1400/11/30 21:45

صبح ساعت هشت بیدار شدم برای صبحانه همین که خوردم همون دل دردای همیشگی کع از اول حاملگی شکایت میکردم اومد سراغم شدید نبود اصلا یه درد خیلی خفیف بود داشتم به شوهرم پیام میدادم که دل درد دارم مثل همیشه اونم میگقت برو دکتر اگه زیاده گفتم نه خوبم یهو یه دل درد پریودی خفیف با یه حالت که انگار زیر دلمو چنگ انداختن گرفتم اومدم پهلو به پهلو بشم اندازه یه دبه ماستی خون ازم ریخت رو تخت زیرم پر خون بود خونریزیم خیلی شدید بود داشتم تو ماشین از حال میرفتم که مامانم باهام تو ماشین صحبت میکرد تا برسیم بیمارستان تو راه فقط امام حسینو با امام علی صدا میزدم محمد حسین هم دیگه تکون نمیخورد و شکمم هم سفت شده بود رفتم معاینه کرد دستشو برد داخل یه لخته بزرگ اومد بیرون داد زد جونشون در خطره و بچه هم بریچه اورژانسی بردنم اتاق عمل فشارمو گرفتن روی 21 بود ? گفتن بخاطر فشار یالا جفت کنده شده تو شکمش و خونریزیش شدیده معلوم نیست چی بشه اگه بیهوش میشدم میرفتم تو کما من فقط امامارو صدا میکردم یهو دیدم یه صدای گریه میاد پسرم بود همون که اینهمه منتظرش بودم اومدن نشونم دادنش و کفتن حالش خوبه دستگاه نمیخواد اما میبریمش بخش نوزادان چون بخاطر وضعیتت و مسمویت شدیدت باید 24 ساعت آی سی یو باشی دارو مصرف کنی دیگع پریروز اومدم خونه خداروشکر پسرمم پیشمه فقط خیلی کوچولوعه و سختع شیر دادنش دعا کنید زود تپل بشه

1400/11/30 23:39

صبح ساعت هشت بیدار شدم برای صبحانه همین که خوردم همون دل دردای همیشگی کع از اول حاملگی شکایت میکردم اومد سراغم شدید نبود اصلا یه درد خیلی خفیف بود داشتم به شوهرم پیام میدادم که دل درد دارم مثل همیشه اونم میگقت برو دکتر اگه زیاده گفتم نه خوبم یهو یه دل درد پریودی خفیف با یه حالت که انگار زیر دلمو چنگ انداختن گرفتم اومدم پهلو به پهلو بشم اندازه یه دبه ماستی خون ازم ریخت رو تخت زیرم پر خون بود خونریزیم خیلی شدید بود داشتم تو ماشین از حال میرفتم که مامانم باهام تو ماشین صحبت میکرد تا برسیم بیمارستان تو راه فقط امام حسینو با امام علی صدا میزدم محمد حسین هم دیگه تکون نمیخورد و شکمم هم سفت شده بود رفتم معاینه کرد دستشو برد داخل یه لخته بزرگ اومد بیرون داد زد جونشون در خطره و بچه هم بریچه اورژانسی بردنم اتاق عمل فشارمو گرفتن روی 21 بود ? گفتن بخاطر فشار یالا جفت کنده شده تو شکمش و خونریزیش شدیده معلوم نیست چی بشه اگه بیهوش میشدم میرفتم تو کما من فقط امامارو صدا میکردم یهو دیدم یه صدای گریه میاد پسرم بود همون که اینهمه منتظرش بودم اومدن نشونم دادنش و کفتن حالش خوبه دستگاه نمیخواد اما میبریمش بخش نوزادان چون بخاطر وضعیتت و مسمویت شدیدت باید 24 ساعت آی سی یو باشی دارو مصرف کنی دیگع پریروز اومدم خونه خداروشکر پسرمم پیشمه فقط خیلی کوچولوعه و سختع شیر دادنش دعا کنید زود تپل بشه

1400/11/30 23:39

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

سلام این پسر قند عسل من

1401/03/18 23:56

اومدم از اول تمام نوشته هامو مرور کردم

1401/03/18 23:57

دیدم چه روزاییو پشت سر گذاشتم

1401/03/18 23:57

پارسال این موقع نا امید ترین آدم روی زمین بودم و فکر میکردم مادر نمیشم

1401/03/18 23:58

هر روز صبح خدارو شکر میکنم

1401/03/18 23:59

روزی چند بار برای کسایی که منتظر مادر شدن هستن دعا میکنم

1401/03/18 23:59

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/05/13 10:39

پسر زیبای من

1401/05/13 10:39

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/05/13 10:39

پسر زیبای من

1401/05/13 10:39

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/05/13 15:16