البته مامان و بابام عادت کردن به بودن ما دو روز خونم باز میام اینجا یه شب میمونم همینطور تو رفت و آمدم . دیروز اومدم خونه مامانم باز امروز عصری میرم خونه
فعلا که نداره پول پیش مارو بده جواب تلفن رو نمیده ما رو گذاشته پا در هوا
شما بشینین
1401/05/09 14:36
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
ینی ب هبج وجه نمیتونسی خونت بمونی
نه بعضی وقتا دلم برا خونه تنگ میشد یا میرفتم وسیله بردارم با شوهرم میرفتم همین که در خونه باز میشد فقط عوق میزدم انقدری که خون میاوردم بالا سمت آشپزخونم که اصلا نگاه هم نمیکردم
1401/05/09 14:37
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
نه بعضی وقتا دلم برا خونه تنگ میشد یا میرفتم وسیله بردارم با شوهرم میرفتم همین که در خونه باز میشد ف...
وای مثل من ولی من فقط تو اتاقم بودم تو اشپزخونه پا نمیذاشتم
1401/05/09 14:37
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
شما بشینین
آخه نمیاد قولنامه هم بنویسه . به ما گفت میخوام خونه رو بفروشم پاشین ما انقدر گشتیم یه خونه خوب پیدا کردیم بیعانه دادیم رفتیم پول پیش رو بگیریم که بدیم به صاحبخونه جدید و وسیله ببریم . گفت فردا چک میارم دیگه رفت که جواب بده
1401/05/09 14:38
//= $member_avatar ?>
توقع داره ما بشینیم تا اون خونه رو بفروشه بعد پول ما رو بده بریم
1401/05/09 14:39
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
وای مثل من ولی من فقط تو اتاقم بودم تو اشپزخونه پا نمیذاشتم
خیلی زجر آور بود خدارو شکر گذشت
1401/05/09 14:39
//= $member_avatar ?>
البته مامان و بابام عادت کردن به بودن ما دو روز خونم باز میام اینجا یه شب میمونم همینطور تو رفت و آمدم . دیروز اومدم خونه مامانم باز امروز عصری میرم خونه
فعلا که نداره پول پیش مارو بده جواب تلفن رو نمیده ما رو گذاشته پا در هوا
شما بشینین
1401/05/09 14:36
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
ینی ب هبج وجه نمیتونسی خونت بمونی
نه بعضی وقتا دلم برا خونه تنگ میشد یا میرفتم وسیله بردارم با شوهرم میرفتم همین که در خونه باز میشد فقط عوق میزدم انقدری که خون میاوردم بالا سمت آشپزخونم که اصلا نگاه هم نمیکردم
1401/05/09 14:37
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
نه بعضی وقتا دلم برا خونه تنگ میشد یا میرفتم وسیله بردارم با شوهرم میرفتم همین که در خونه باز میشد ف...
وای مثل من ولی من فقط تو اتاقم بودم تو اشپزخونه پا نمیذاشتم