......

2 عضو

نشونت میدم پدسگ

1401/04/02 10:48

بعد مردای همدانی به زن *** میگن جوجه

1401/04/02 10:48

دیدم یبار پیامش داده شیرازم میری پیش جوجه یا نه

1401/04/02 10:48

گفتم جوجه کیه

1401/04/02 10:48

گف به زن *** میگن جوجه

1401/04/02 10:49

گفتم پ اونجا میرفتی ک الان احوال شیرازت میگیره

1401/04/02 10:49

یروز به بهانه مهمونی رفتم خونه مادرشوهرم

1401/04/02 10:49

گفتم نگا من هرچی طاقت بیارم ایچیزا نمیتونم

1401/04/02 10:49

سیر تا پیاز از سالای قبلش تا اون سالی ک اونجا بود گفتم چ غلطایی میکنه

1401/04/02 10:50

همشم بامدرک

1401/04/02 10:50

گف تو برو خودم با داداشش صحبت میکنم میگم باید بیاد شیراز

1401/04/02 10:50

دختر پدرشوهرم میگف بیا شیراز ما دیگه جنس نمیخوایم

1401/04/02 10:50

میگف نمیااام

1401/04/02 10:50

چکارم دارین

1401/04/02 10:50

برادرشوهرم سر یه هفته کشوندش شیراز

1401/04/02 10:51

شصتشم خبر دار نشد من کشوندمش دیگم نفرستادش هیچ قبرستونی الانم خودش سفرای کاری میره

1401/04/02 10:51

پاسخ به

اره شدید ولی جای خوب سراغ ندارم

نه میخوام یه چی دیگه بگم اقا اوایلا خب که اقا این منو میدید انگار قاتل باباش دیده تا پارچه ابیم پرتاب کرد فقط یه جا صداشو ضبط کردم کتکم میزد وقت رفتم قهر شوهرخالم گریه میکرد واسم قسم میدادم نزنه صدای مامان وبابام میزدم وای داداشم گوش داده بود من بهشون نگفته بودم که کتکم زده فقط صداشو ضبط کردم ریختم توی کامپیوتر از شانسم داداشم داشته پوشه هاشو درست میکرده دیده بود میگفت کلی گریه کردم پیامم داد گفتم هیچی الکیه وفلان یه بار اموزشگاه بودم نیومد دنبالم بعدرفتم خونه دیدم نیست زنگ زدم گفت خونه مامانمم تا تو نری گمشی پامو نمیزارم خونه پیاده رفتم تو خونه مامانش تنها بود اول التماس کردم گفتم زندگیمون خراب نکن مردم میخندن بهمون ما تازه ازدواج کردیم دیدم تر تر میخنده که نه دیگه نمیخوامت زنگ بزن بیان اقا اومدن یهو مامانم گفت چتونه گفتم هیچی بریم بابام اومد حرف بزنه قضیه چیه واااای الان اشکم دراومد یادم افتاد یدفعه داداش بغض کرده بود با داد گفت الهی دستت بشکنه که دلت نسوخت واسه التماساش دلت نسوخت مامان وبابام گفتن چیه گفت زهرا رو گرفته به باد کتک یهو دیدم بابام چشاش شد پر اشکککک قرمزززز مامانم داشت دهنش قفل میشد صداشون پره بغض وداد بابام میلرزید میگفت گوه خوردی کثافت بی *** بوده من دستم رو بچم بلند نشده داشت دعوا میشد خودم انداخت جلوشون که فقط بریم

1401/04/02 10:52

اگرم روزی باز بخواد بره بفهمم میخواد گو بازی دربیاره براش اش میپزم صدمن ونیم روغن روش بخوابه

1401/04/02 10:52

پاسخ به

نه میخوام یه چی دیگه بگم اقا اوایلا خب که اقا این منو میدید انگار قاتل باباش دیده تا پارچه ابیم پرتا...

خیلی ترسناک بود اون روز

1401/04/02 10:52

پاسخ به

نه میخوام یه چی دیگه بگم اقا اوایلا خب که اقا این منو میدید انگار قاتل باباش دیده تا پارچه ابیم پرتا...

??????

1401/04/02 10:53

نیلا منم خیلی کشیدم اینروزارو

1401/04/02 10:53

سفره غذام پهن میکردم یهو دعوامون میشد سفره بلند میکرد کلللل غذاها میریخت وسط سالن

1401/04/02 10:54

چقدر روزا تازه عروس بودمو گشنه ظهرا خوابیدم

1401/04/02 10:55

چون غذام میریخت کف سالن

1401/04/02 10:55

هیچجاااا نمیبردمنو هیچجاها هیچجچچجچچچچچ

1401/04/02 10:55