گفتم فقط غذا اشغالای مادرتون بخورین نوشجانتان .گفتم انقدر منو جلو اوانا شکوندی گفتم بخدا قسم دعوت نباشم هرگز نمیرم خونه پدرت وانجام هم استکانی اینور اون ور نمیکنم شما ارزش هیچیو ندارید همرو خر میدونین خودتونم هیچی نیستین همشون سوار زنت شدن ببخشه خانما .گفت سکوت وگرنه میام میندازمت بیرونگفتممیل خوته.
1401/07/09 22:40