فسقلی های بهاروتابستان 1402

577 عضو

ای جاااان دلم امان از ادما
خداروشکر که خدا یه خوشحالی یهویی بهت داد و امیدوارم درس عبرتی بشه برا اطرافیان که در مورد مسائل خصوصی ادما قضاوت نکنن و حرف نزنن که دل ادمو میشکنن

1403/03/25 08:37

سلامت باشی عزیزم ❤ رحمم خودش اقدام کرد، یهو زرنگ شده بعد 6-7 سال😁

1403/03/25 14:26

گروه پر باریه😁

1403/03/26 06:43

دقیقا اونروز جاریم بهم میگه حس میکنم ای یو دیم کج‌شده حامله شدم‌نگین‌چرا حامله شدی😐😐😐😂😂😂😂

1403/03/26 06:49

دختر منم اینجوریه میاد بغلم آروم نمیشه هی منو هل میده سمت در تا میبرمش بیرون میچرخونم میبرم پارک تا انرژیش کم میشه اروم میشه بچه ها الان پر انرژی ان نیاز دارن بزاشون وقت بذاریم

1403/03/26 07:19

من شوهرم طبیعی رو جلوگیری نکرد که مجبور شدم قرص بخورم
اونم اینطوری شد خواهر قرصا اثر نکرد

1403/03/26 08:14

ب من دکتر کتاب شادترین بچه محله رو معرفی کرد
پادکستشو پیدا کردم ولی وقت نمیکنم گوش بدم

1403/03/26 09:05

ما هم با کاندوم
ولی کاندوم نمیدونم پاره بود یا پاره شد
منتظرم ببینم ماه دیگ چ ی میشه
حواستون ب کاندوما هم باشه😂

1403/03/26 10:34

تاحالا پیش نیومده واسه ما تو این5سال

1403/03/26 11:53

پسرم 11 و نیم ماهشه فقط بعضی وقتا میگه بابا ، هیچی دیگه نمیگه

1403/03/26 14:35

مت کوچیک بودم داشتم
پیانو تزینی بود
باطری میخورد صدای اهنگ داشت
ی عروسک هم داشت وسطش میرقصید

1403/03/27 11:19

ببین من به دارو بی حسی حساسیت دارم طوری که کل بدنم‌ میگیره اشکم در میاد با کوچکترین حرکت تمام بدنم درد میگیره بعد زایمان افسردگی وحشتناک گرفتم طوری که فکر خودکشی می‌کردم اما الان بعد یک‌سال دوباره باردار شدم بدون هیچ دارویی و واقعا اگر روز و شب نماز شکر بخونم بازم کمه

1403/03/27 12:32

😁 آقا دیدیم و باور کردیم دیگه

1403/03/27 16:30

من امروز اگه تونستم برم کفش بگیرم این دمپایی برا پسر بزرگم بود دیر راه افتاد نشد نو موند برا مهزیار شماره 18 انقد گوگولیه

1403/03/27 16:34

بانمک یچیزدیگس منم میخوردم جیگرم حال میومد خیلی حال میده 😋😋

1403/03/27 18:21

نه تبم نداشت فک کنم همون حساسیه

1403/03/27 20:16

هانا مگه آلت داره 😬😀

1403/03/28 09:09

😁 برای شما یاد آوری خاطراته، برای من و بقیه کسانی‌که دوباره باردار شدن، تداوم رویدادها به صورت کاملا زنده و ملموس هست

1403/03/28 17:59

همش ازینور ب اونور

1403/03/29 19:51

ی چیزی بگم
ماهم تازگی خیلی اوضاعمون قاطی بود
خیلی بحث میکردیم
خصوصیت های شوهرتو که میگی عین شوهر منه
اینکه بهش شک داری و اینا
حتی این دوستای مجردش که میگی
ببین از اول عروسیمون هرررچی دعوا و ناراحتی تو زندگیم شده ی سرش رسیده ب این دوستای عنش
ولی خب کیه که بدونه
بگذریم
ماهم دعوا زیاد داشتیم دیگه این اخری خیلی بالا گرفت
شوهرم انگار ترکییید
ی چیزایی رو برگشت گفت که مثلا فک کن 3 سال پیش اتفاق افتاده بود اونارم اورد وسط دعوا

1403/03/30 05:48

یک بار فروشگاه بودیم می‌خواستیم برای هانا بیسکوئیت مادر بگیریم ، بعد همسرم سه مدل گذاشت جلو هانا گفت انتخاب کن، هانا هم یکی برداشت بعد که رفتیم از فروشگاه بیرون گفت چرا گذاشتیم خودش برداره باید براش برمیداشتیم‌اینطوری کار درستی نبود ،گفتم ما از بین چیزی که خودمون انتخاب کردیم خواستیم یکی برداره نه از کل فروشگاه هرچی بخواد برداره حرفش درست بود می‌خواست بگه بچه نباید خودخواه و خودرای بشه هرچی خواست برداره اما به نظرم اگر از بین انتخاب هامون انتخاب کنه هم ما براش محدوده تعیین کردیم که چیزی که به صلاحشه باشه و هم قدرت انتخاب و تصمیم گیری و اعتماد به نفس بهش میدیم

1403/03/30 10:01

شوهرم سرلاک گندم و عسل گرفته

1403/03/30 10:37

ما از مردا صدبرابر بدتریم
با یه محبت از سمت همسر نرم میشیم 😕😂
بخدا من یکی همینطورم
کافیه بعد دعوا عذرخواهی کنه یا یه جمله یا کلمه محبت آمیز بگه
هرچی هم داغ کرده باشم اون لحظه نرم میشم
انشالله تن همه بچه ها سالم باشه و همچنین پسرم
به شوهرم میگم همین یه دونه بچه رو خدا برام نگه داره نمیخام دیگ بچه بیارم توروخدا یه جاهایی منو گول نزن نرمم نکن بزار پای تصمیمم بمونم😂
بعد میگه تو دلت میاد یه داداش آبجی نداشته باشه شیطونی کنن بریم بیرون باهاشون و از این حرفا
بلانسبت همگی سریع خر میشم😂😂😂میگم راس میگیا

1403/03/30 11:53

برای من شکم تا آخرشم سونوی شکمی بود

1403/03/31 08:40

افرین خودش داده ولی مامان هانا هم بی احتیاطی کرده😜😜😜

1403/03/31 12:43