فسقلی های بهاروتابستان 1402

577 عضو

نسرین من جاتو بودم قهقه میزدم برا همسرم

1403/10/09 23:32

دقیقااا چون فکر میکنن که ناتوانن و این حس بدی بهشون میده و سعی میکنن طرف مقابل تا سر حد ممکن خار و خفیف کنن مثل هستی که همسرش دنبال سرکوفت زدنه میخواپ اعتماد ب نفسشو بیاره پایین

1403/10/09 23:48

ما اصلا نمی‌تونستیم ثبت نام کنیم ،یکی گفت پول بدید ثبت نامتون می کنم ،پول دادیم ثبت نام کرد بعد از چند وقت اوکی شد ،بانک مسکن بود

1403/10/10 08:05

اوه من سر پسرم6ماه رفتم اونم برا واکسن کزاز

1403/10/10 09:44

سلام. ببخشید سایز 6شورتی 217 خریدین؟

1403/10/10 22:42

ای خدا 😩من این درد رو کشیدم
تا یکسال تو خواب میدادم بهش بیداری نمیخورد هیچی

1403/10/11 07:47

من پودر امپروزل
نکسیوم
فاموتیدین اینا همه رو دادم بهش همشون واسه رفلاکس پنهانن
البته اگه مطمئنی ک رفلاکس پنهان داره بده

1403/10/11 07:49

امروزهم از سرکار برگشتم گیر داد بریم بیرون با ماشین خلاصه سوار ماشین شدیم رو صنذلی وایستاده بوده یعنی با هر ترمز ممکن بود با کله بخوره کف ماشین هر کاری کردم عرچی توضیخ دادم که مامان ممکنه بیفتی ننشست که ننشست با کلی استرس رانندگی کردم تا پارک بعد اونم تو شهر چرخیدم اومدیم خونه خسته کوفته افتاده خانم

1403/10/11 18:02

من همچین مواقعی می نشونمش گریه هم کرد میذارم گریه کنه، یاد میگیره دیگه تکرار نکنه

1403/10/11 18:56

آییییی مبارکه جنست جوره پس😍😍😍

1403/10/12 12:30

بچه جاریم 2 سال 2 ماهش حرف نمیزنه خیلی کم مامان بابا بده ولی طبیعی بعضی بچه ها دیر حرف میزنن

1403/10/12 14:33

تاحالا چکاب دادی برا دخترت؟؟؟شاید کم کاری تیرویید یا پرکاری چیزی داره...اخه این یکی دوماهه تو همش میگفتی لب به غذا نمیزنه..شیرم به زور سرنگ میدادی..واقعا چجوری بااین اوضاع غذا خوردنش وزن اضاف میکرده

1403/10/12 21:47

میتونه لقمه درشت بخوره اما اصلا لب به غذا نمیزنه این چند روز که تب کرده هیچی نمیخوره

1403/10/13 23:13

خیر ببینی گفتی
منم به دکترش گفتم ولی گفت چاره نیست باید آموکسی بخوره ولی الان دیگه اسهال افتاده 2 روز نیم خوردع این شربتو ولی دیگه نمی‌خوام بدمش

1403/10/13 23:47

از آموکسی کلا هست دختر منم از وقتی میخوره اونو دیگه هیچییییی نمیخوره حتی آب هم نمیخوره به شدت بی اشتها شده

1403/10/15 15:39

چله بسم الله برداریم
ب این صورته ک امروز یک شنبه است
از امروز ب مدت چهل روز باید ادامه بدیم تا چهلمین روز ک پنج شنبس ی چیزی خیرات کنیم قبل غروب مثلا شکلاتی چیزی

روز اول ک امروزه صد تا بسم الله الرحمن الرحیم بحق بسم الله الرحمن الرحیم

روز دوم دویست تا همینجور هرروزی صد تا اضافه کنید تا چهل روز ک بشه چهار هزار تا

بسیاااار چله مجربیه برداریم شاید خدا دعای یکیمونو جواب بده و صالح جان هم خوب بشه

1403/10/16 13:50

والا بچشون پرخاشگره داره پسر منم یاد میگیره پرت کردن و اینا رو ازش داره یاد میگیره
دقیقا هر وقت میبینش تا دوروز کامل پرخاشگره پسرم

1403/10/16 14:10

بالای سرشونم 12روز میشه برا شام و نهار نرفتیم بعد چهار شنبه رفتیم مادرشوهرم ب خواهرشوهرم گفت حاضری چی میخورید ک ما خودمون رفتبم بیرون دیشب رفتم سر بزنم پسرمو دکتر برده بودم رفت اونجا ب اون نوشون بازی کنه ظهر برای شاممون غذا گذاشته بودم و فهمید غذا گذاشتم یعنی نمیموندم گفت میری بالا غذاها هورادم ببر حتی ی تعارف نزد ک بمونید دوروز پیش ن اب داشتم ن برق مادرم از راه دورتر زنگ زده بفرستم دنبالت بیای اینجا مادرشوهرم ب روی خودش نیاوارد هیچییییییی
اینجور ادمایی ان بخدا
ک پدرشوهرم دیشب گفت چرا نموندی گفتم زحمت نمیدیم مرسی

1403/10/16 14:20

مادرشوهرا معمولا سغی میکنن عروسی که نزدیکع زیاد بهش روندن من بارداریمو کنار ماذرشوهرمینا بودم ی بار بخاطرمن غذا ذرست نکرد که مثلا بگه این غذا خوبه برات بخور اما شنیده بودم که خواهرشوهرم باردار بوده هر روز براش غذا میفرستاده

1403/10/16 14:28

البته اینکه شوهرت همرات باشه خیلی مهمه .از روز اول بهش گفتم نباید آرامش من بهم بخوره .بعضی وقتا یه بحث های پیش میاد ولی سعی میکنم کدورت پیش نیاد دیگه بالاخره باید یه عمر کنار هم زندگی کنیم.اونا دیدن من کوتاه نمیام دیگه خیلی پاپیچ نمیشن.مثلا پدر شوهر می‌گفت دیگه توپایین غذا درست نکن ماهم بالا باهم باشیم گفتم نمیشه من هر بار هوس یه غذایی میکنم

1403/10/16 14:41

شوهر منم پشتمه اگع ی کلمه ازین حرفا رو بفهمه ک واویلاس
من ن بهش گفتم خانوادت این رفتارا رو کردن ن گفتم چیز دیگه ای
تا تونستم میونشونو خوب نگه داشتم ولی واقعا گاهی بهم فشار میاد دلمم برا شوهرم میسوزه اون ک گناهی نکرده
خانواده من عید خانواده همسرمو دعوت کردن اینا هنوز دعوت نکردن بابام چشمشو عمل کرد نیاز ب کمپوتشون نبود ولی حتی زنگم نزدن بخدا خیلی میبینم من خیلی کم میارم تو روی خانواده خودم ولی چی بگم دیگه طفلک شوهرم چقد کم بیاره جلو من

1403/10/16 14:45

مرسی عزیزم خداروشکر تو قابلمه درست شد من فر و چای ساز و خیلی وسایل دیگم رو باز نکردم تو انباری بالا گذاشتم برا همین تو قابلمه فعلا درست میکنم خیلی از وسایل هامو دوس دارم اما انشالله خونه خودمون ساختیم اونم باب دلم اونجا باز میکنم 😁 بعد بچینم اینجا جاهم کمه

1403/10/16 18:38

من رفتم تحت نظر دکتر ساعدی میره موسی ابن جعفر و بنت الهدی نظرت چیه نرم اونجا ؟؟ خیلی تعریف میکردن که

1403/10/16 22:59

من واقعا استرس بدی داشتم با گریه رفتم بیمارستان میترسیدم دید اینجوریم دکترم خودش اومد منو برد اتاق عمل آنقدر باهام شوخی کردم خندید استرسم اومد پایین بعد بی حسی زدن بهم

1403/10/16 23:07

من نبودم همراهش ب زور بردنش خانواده شوهرم نمیخواستم بزارم بره
ولی خب یهو اینجور کرد قشنگ مشخص بود چشمه بعد گرفتن نظرش خوابید

1403/10/17 04:44