مواش فره رفته کوتاشم کرده اصن ی وضع شلخته ایی داره حتی با سشوار هم صافش نمیکنه من موام از اون فر تره ولی همیشه سشوار میکنم مرتب بشه
1401/09/10 02:02
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
????وایییییییی پشمام???
هوش صفر زرنگی صفر خب بچشم همین میشه
1401/09/10 02:02
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
اون انقد موزیه *** منده میکنه اصن هیشکی بهش نمیفهمه ازبس آب زیر کاس توی دوران حاملگی ی بار نتونسته ...
قطعا کرده مگه میشه
مرد طاقت نداره 9 ماه نکنه
یا دو ماه اصلا خود ب خود کمرش پر میشه میریزه?
1401/09/10 02:04
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
قطعا کرده مگه میشه مرد طاقت نداره 9 ماه نکنه یا دو ماه اصلا خود ب خود کمرش پر میشه میریزه?
صد در صد شک نکن خواهر خسرو اینجاس خونشون همیشه خونرو خالی میکنه واسش
1401/09/10 02:05
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
مواش فره رفته کوتاشم کرده اصن ی وضع شلخته ایی داره حتی با سشوار هم صافش نمیکنه من موام از اون فر تره...
گفتم تو دلم امم زیر شال اونه بدون شال چیه??
1401/09/10 02:05
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
صد در صد شک نکن خواهر خسرو اینجاس خونشون همیشه خونرو خالی میکنه واسش
?وااای
1401/09/10 02:05
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
گفتم تو دلم امم زیر شال اونه بدون شال چیه??
خدا نکنه ببینی ?
1401/09/10 02:06
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
?وااای
ی بار منم خالی کردم??
1401/09/10 02:06
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
هوش صفر زرنگی صفر خب بچشم همین میشه
خب تو رابطه و ... هم لابد همونه
تا بخواد ی آخ بگه حسه خسرو پریده ? یا فوقش تا بخواد بگه خسسسسسسسسسسرو خسرو ابش اومد تموم شد???
1401/09/10 02:07
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
ی بار منم خالی کردم??
گمشو
1401/09/10 02:07
//= $member_avatar ?>
جشن روشا بود ی زن شمالی هس رفت و آمد خانوادگی دارن با اون دوست بود یمدت بعد شیوا فهمید ازهم جدا شدن ولی دوباره اونبار اومدن تهران اون زن شمالیه انقد دیگ خسرو التماسم کرد اتاقو خالی کردم ?
1401/09/10 02:07
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
جشن روشا بود ی زن شمالی هس رفت و آمد خانوادگی دارن با اون دوست بود یمدت بعد شیوا فهمید ازهم جدا شدن ...
?جدی! سیروان نفهمید؟ خاک????? چ پایه ای تو
1401/09/10 02:08
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
خب تو رابطه و ... هم لابد همونه تا بخواد ی آخ بگه حسه خسرو پریده ? یا فوقش تا بخواد بگه خسسسسسسسسسس...
??????اصن نمیدونم چجوری *** میکنن
1401/09/10 02:08
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
?جدی! سیروان نفهمید؟ خاک????? چ پایه ای تو
نه بابا سیروان سرکار بود
1401/09/10 02:09
//= $member_avatar ?>
به زنه گفتم پاشو بیا خونه ما حموم خونه شیوا شلوغه روت نمیشه
1401/09/10 02:09
//= $member_avatar ?>
گف باشه
1401/09/10 02:09
//= $member_avatar ?>
اونم شوهرشو پیچوند
1401/09/10 02:09
//= $member_avatar ?>
اومد بالا
1401/09/10 02:09
//= $member_avatar ?>
?
1401/09/10 02:09
//= $member_avatar ?>
بعد خسرو
1401/09/10 02:09
//= $member_avatar ?>
منم تو هال داشتم سشوار میکشیدم
1401/09/10 02:09
//= $member_avatar ?>
???
1401/09/10 02:10
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
?جدی! سیروان نفهمید؟ خاک????? چ پایه ای تو
آره بابا رو من حساب کن همه جوره ??
1401/09/10 02:10
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
??????اصن نمیدونم چجوری *** میکنن
?والا آدم میبینتش از زندگی نا امید میشه ? شاهین همش رو ب رومون منو یکم نگا میکرد بعد شیوا رو بعد چشاش ? اینجوری میشد??