The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

مثبت_باش ❣

777 عضو

#اموزش#کاهش_استرس
عقب نینداختن کارها
یک راه دیگر برای به دست آوردن کنترل روی استرس این است که اولویت‌های خود را مشخص کنید و عقب انداختن کارها را متوقف کنید. به تعویق انداختن کارها شما را به سمت واکنشی رفتار کردن هدایت می‌کند و در حال تقلا کردن برای رسیدن رها می‌کند. این موضوع می‌تواند باعث استرس و تاثیرات منفی روی سلامتی و کاهش کیفیت خواب شود.
به تهیه یک لیست برای کارها و طبقه‌بندی کردن‌شان بر اساس اولویت عادت کنید. برای خود اهداف واقعی تعیین کنید و تمرکز خود را از روی لیست برندارید.

9. رفتن به کلاس یوگا
یوگا چند سالی است که تبدیل به یک متد موثر در کاهش استرس و یک ورزش عالی برای تمام سنین شده است. با این‌که یوگا سبک‌های مختلفی دارد اما یک هدف واحد را دنبال می‌کند؛ ارتباط موثر میان ذهن و جسم.
برخی از مطالعات روی تاثیر یوگا بر سلامت ذهن تمرکز کرده‌اند. به صورت کلی تحقیقات به این نتیجه رسید که یوگا می‌تواند روحیه را تقویت کند و حتی مانند یک داروی ضد افسردگی، در درمان افسردگی و اضطراب موثر باشد. با این حال تحقیقات محدود است و هنوز این سوال‌ها مطرح است که یوگا چطور می‌تواند استرس را کاهش دهد. به طور کلی به نظر می‌رسد فواید یوگا برای کاهش استرس‌ و اضطراب با تاثیر آن بر روی سیستم عصبی و واکنش‌های عصبی مرتبط است. یوگا می‌تواند به کاهش میزان کورتیزول، فشار خون و تپش قلب کمک کند و گاما آمینوبوتیریک اسید (GABA) را افزایش دهد که نوعی پیام‌رسان عصبی (Neurotransmitter) است که با افت شرایط روحی کاهش پیدا می‌کند.

10. روشن کردن شمع معطر (آروماتراپی)
استفاده از اسانس‌های طبیعی در فضا با روشن کردن شمع معطر، می‌تواند احساس اضطراب و استرس را کاهش دهد. برخی از انواع رایحه منحصرا آرام‌بخش هستند که در این‌جا به آن‌ها اشاره می‌کنیم. شما می‌توانید با استفاده از اسانس‌سوز یا یا روش‌های دیگر از این رایحه‌ها استفاده کنید.

اسطوخودوس

رز

علف وتیور

ترنج

بابونه رومی

بهارنارنج

کندر

چوب صندل

یالانگ یالانگ

پرتقال یا شکوفه پرتقال

شمعدانی

استفاده از اسانس‌های خوشبو در فضا را آروماتراپی می‌گویند. تحقیقات زیادی در این زمینه نشان داده است که آروماتراپی می‌تواند باعث کاهش استرس و بهبود کیفیت خواب شود.
#مثبت_باش ?

1401/08/18 10:04

‌همه چیز از فکر آغاز میشود
فکر ما تبدیل به احساس می شود
و احساس در ما موجب بروز
یک رفتارمیشود
و این رفتار ما را به نتیجه میرساند
پس فکرتان را زیبا کنید ....

┅┄ ❥❤❥ ┄┅┄
#مثبت_باش

1401/08/18 10:12

???????
???
??
?

?بانوی قرررری?
#نكته #سياست #رفتار

گاهے خانم باید حضورش یکم کمرنگ بشه.. همیشه بودن و حضور داشتن باعث دلزدگے و سرد شدن در زندگے ممکنه بشه
اما نه همیشه!
بلکہ در برخےموارد
یک بانــــــــــو خودش رو سرگرم میکنه که مدام تلفن دستش نباشه و به محل کار شوهرش تماس بگیره.
مرد باید گاهی حس کنه و باخودش بگه خانمم کجاس که زنگ نمیزنه دیگه مدام بهم... چیشده که دیگه به رفت و امدم گیر نمیده... باهام درد و دل نمیکنه. نکنه دوستم نــــــــــداره

دقیقا نکته همینجاس
زمانے که شما حضورت کمرنگ شد و اغلب شنونده بودی و گیر دادنا و پر حرفیا و زنگ زدناے مکرر رو کمتر کردی
مــــــــــردت نگران میشه که نکنه دوسش نداری... در نتیجه مدام سعی میکنه برات وقت بذاره..بهت نزدیک بشه
در مورد کارای خونه و اینکه خسته میشی و همه چیز روبراه هست یا نیست ازت سوال میکنه!

مرموز بودن به این معنا هست که همه چیز رو براے شوهرتون باز نکنید
درسته شریک زندگے تونه
مثلا نگید
وای مامانم اینجوری گفت بهم برخورده..ازش توقع نداشتم و فلان

⇧⇧⇧⇧
این درسته یک مثال هست اما این مسائل به شما و مادرتون ربط پیدا میکنه و باید بین خودتون حل و فصل بشہ و امثالهم

پس

پر حرفی ممنوع
تعریف کردن همه اتفاقاتی که در طول روز اتفاق افتاده ممنوع
تلفن زدنا
حساس شدنا
چک کردنا
ممنوع

مهربون باشید
و از سیاست هایے که گفته میشه پیروی کنید
═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══

#مثبت_باش

1401/08/18 10:13

#سیاست_های_زنانه

روش انتقاد از همسر ???

وقتی می خواین از شوهرتون انتقاد کنید ?قهر و داد و هوار و گریه راه نندازین???

بهتره از اسلوب انحرافی وارد شید ✅

مثلا این جمله رو بگید :  "من ازشوهرم فلان انتظار رو دارم" ♥️

?آقایون کلا برای برآورده کردن انتظارات شما جون هم میدن چون حس الگو بودن رو در وجود خودشون احساس میکنن??

اما اگر سر همسرتون داد بزنید اون فکر میکنه میخواین برش مسلط بشین اونم سرتون داد میزنه.

#مثبت_باش ?

1401/08/18 10:18

#جهت_ارسال_به_همسر

لمسِ قشنگی‌ ست واژه‌یِ "خوشبختی"...
و من خوشبخت‌ ترینم با تو!
همین که قلبم به شوقِ تو میتپد،
همین که میدانم دوستم داری،
برایم کافیست...!

#مثبت_باش ?

1401/08/18 11:51

?
#هردو_بخوانیم

?بعضي وقتا آدما الماسي تو دست دارن، بعد چشمشون به يه گردو مي افته؛ دولا ميشن تا گردو رو بردارن، الماسه مي‌افته تو 8 شيب زمين، قل ميخوره و تو عمق چاهي فرو ميره ...

ميدونيد چي مي‌مونه❓
يه آدم ... يه دهــــــن بـــاز
و شایدم يه گـــــــردوي پـــــوک!

? مواظب الماسهاي زندگيمون باشيم

?شايد به دليل اينکه صاحبش هستيم و بودنش برامون عادي شده ارزشش رو از ياد برديم.

✅ الماسهاي زندگي:

♦️ همسر ♦️ فرزند

♦️ سلامتي ♦️ خانواده

❤️ با مراقبت از الماس‌های زندگی‌مان،
شادابی، خوشدلی و عاقبت بخیری را
برای خود و خانواده‌مان تضمین کنیم.

? #مثبت_باش
?

1401/08/18 11:53

#خانومای_عزیز

خیلی راحت فکر طلاق را به ذهنتان راه ندهید ❌
حتی دربحرانی ترین لحظات زندگی واختلاف های زناشویی، طلاق تنها راه حل نیست...

?در ابتدا به فکر درمان رابطه باشید.
درمان و نه کشتن رابطه!

شما بچتون مریض میشه کجا میبریدش؟
پیش دکتر؟ یا قصابی؟
رابطه چی؟وقتی مریض شد کجا ببریمش؟!

?زود تصمیم نگیرید...اول مطمین بشید که راهی برای احیا و زنده نگه داشتن رابطه تون وجود نداره، بعد اونو از بین ببرید.
???
#مثبت_باش ?

1401/08/18 11:54

❇️ وقتی که حال خوبی نداری جسارت کن و حالت رو خوب کن!?
وقتی که شرایط بدی داری جرات کن و شرایطت رو تغییر بده.?
هر کسی میتونه در شـرایط خوب، خوب باشه!!
هر کسی میتونه وقتی همه چی رو به راهه بگه و بخنده و شاد باشه...
جسارت یعنی در جـایی که شرایط خوب نیست بتونی شرایط رو به نفع خودت تغییر بدی.?
تو اینجا نیستی که برده شرایط باشی
تو اینجا نیستی که مرگ رویاهای خودت رو نظاره کنی
تو لایق زندگی ایده آلت هستی
بهترین بـاش!?❤️





#مثبت_باش ?

1401/08/18 11:55

پاسخ به

? #هردو_بخوانیم ?بعضي وقتا آدما الماسي تو دست دارن، بعد چشمشون به يه گردو مي افته؛ دولا ميشن تا گر...

#چالش?
شما قدر الماس های زندگی تون رو میدونید؟
بهش فکر کردید!

1401/08/18 11:56

ارسال شده از

‍ ‍ ?سلامٌ عَليٰ آل يٰس?
.
صبحي تازه شده..☀️

⛅ اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم بہ ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان
حضـــرت صاحـــب الـــزمان (عج)!

?بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم?
⛅ السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ

سیِّدے و مَولاے ْ الاَمان الاَمان

?روزتون مَهدوي?

???????

1401/08/20 11:27

ارسال شده از

???نیایش صبحگاهی???


✅ نیایش من ای پروردگارِ من ، بسوی تو این است؛ که ریشه درماندگی را از وجود من برکنی.به من آن توانایی را اعطا کنی که غم و شادی را در نهاد خویش پذیرا شوم.به من آن نیرو را ارزانی بداری تا عشقم را در خدمت به دیگران ،ثمر بخش گردانم.به من آن قدرت را ببخشائی که هرگز ضعیفی را نیازارم و برابر نیرومند مغروری زانو نزنم و به من اراده دهی تا در برابر اراده تو ،باخشنودی‌سربندگی فرو آورم.

✅ امروز از خودم مراقبت میکنم و اجازه نمیدهم کسی مرا ناراحت کند، از انرژی های منفی دیگران دوری میکنم و یک روز خوب را به خودم هدیه میدهم.


═ೋ❅?♥️♥️?❅ೋ═
❥↬#مثبت_باش

1401/08/20 11:27

ارسال شده از

#مثبت_باش
هر روز با صدای بلند به خودتون بگید ?

من قوی هستم ? من می‌توانم❤️ من قادر به انجام هر کاری هستم ?من به خودم و توانایی های خودم ایمان دارم ? من به تصمیم‌گیری های خودم اطمینان دارم ? من ارزشمند و منحصر به فرد هستم ? وجود من در جهان هستی ارزشمند است ? من تاج سر دنیا هستم ? من خودم را باور دارم ? من خودم را دوست دارم ? من برای خودم احترام زیادی قائل هستم ? من مهمترین شخص زندگیم هستم ? من برای دیگران آرزوهای خوب می کنم و آرزوهای خوبم نیز به واقعیت می پیوندند ❤️ من قلبی آکنده از عشق به خودم ،به بشریت و به این کهکشان دارم ? عشقی که از من به دیگران می جوشد مرا تقویت می کند ?

1401/08/20 11:28

ارسال شده از

? عبارات تاکیدی (ثروت)
باورهای ثروتساز ?

? من دست به هرچی میزنم طلا میشه?
❤️ ثروتمند شدن خیلی طبیعیه☺️
? من هر روز ثروتمندتر میشم???
? پول درآوردن مثل آب خوردنه?
✨ من لایق ثروت هستم?
?دنیا پر از پول و فراوانیست?
? نعمتها و ثروتها بی نهایت هستند
⭐️پول دنبال منه ????‍♀️?
? من در هر شرایطی به راحتی پول میسازم?
? من مغناطیس ثروت و خوشبختیم?
?من هر کجا سرمایه گذاری کنم از فضل خدا سود زیادی میکنم ?⬆️?
❣من توانایی پول سازی دارم???
? پول درآوردن آسانترین کار دنیاست?
? درآمد من هر روز بیشتر و بیشتر میشه???

#مثبت_باش ?

1401/08/20 11:28

#رمان
#باران_ماه_مرداد
#بخش1
مقدمه:
به خودم گفتم از زمین که گذشت
از هوایی شدن هراسی نیست
پیشبینی نکن چه خواهد شد
عشق مثل هواشناسی نیست
عشق، باران ماه مرداد است.
***
آقا مهدی آخرین ظرف میگو رو برداشت تا برای مشتری ببره. همه در حال نظافت آشپزخونه بودند. مهتا
و یاسی ظرفها رو میشستن و مسعود فرها رو تمیز میکرد، علی و محسن هم گاز رو تمیز
میکردندآقای توکلی، سرآشپز هم مشغول جمعکردن وسایلش بود.
میدونستم همه از اینکه اون میخواد از آشپزخونه بره ناراحت بودند؛ اما دستهاش جوابش کرده بودند،
خودش میگفت دیگه وقت بازنشستگیم رسیده.
بچهها همه تو لک بودند و کسی با کسی کاری نداشت، آشپزخونه برعکس همیشه تو سکوت کامل بود و
تنها صدای بشقاب و قاشق میاومد.
تی رو گرفتم و مشغول تمیزکردن کف آشپزخونه شدم. همیشه آرزو داشتم که آشپز خوب و معروفی
بشم. بعد از گرفتن لیسانسم تو رشتهی حسابداری عالقهای به ادامهدادن درسم نداشتم و تصمیم گرفتم
تا دنبال کار موردعالقهم برم. از وقتی 22 سالم بود در کنار درسم آشپزی رو دنبال کردم و کالسهای
مختلف شرکت کردم که تو اکثر این کالسها تعریف رستوران آقای موالیی رو شنیده بودم و خیلی
دوست داشتم اونجا مشغول به کار بشم. به مامان و بابا گفتم که اال و بال باید تو همین رستوران کار کنم،
اونا هم که عالقهی من رو به آشپزی میدونستند، اجازه دادن که عالقم رو پیش بگیرم. به هزار زور و
زحمت تونستم به رستوران آقای موالیی بیام که یکی از رستورانهای معروف شمال بود با غذاهای
خارجی، اونم نه به عنوان آشپز ولی خب دستیار هم بد نبود. مشغول کارشدم و از اون زمان شیشسال
میگذره. هیجدهسال بود که آقای توکلی تو این رستوران سرآشپز بود و تقریبا همه از رفتنش ناراحت
بودند؛ ولی حیف که دستهاش دیگه یاریش نمیکردند.
کارم که تموم شد، از پلههای کنار انباری آشپزخونه پایین رفتم. یاسی و مهتا آماده منتظر من تو رختکن
نشسته بودند. سریع لباسهام رو عوض کردم و با بچهها به سالن رستوران رفتیم، آقای توکلی
میخواست ازمون خداحافظی کنه و به قول خودش ازمون حاللیت بطلبه. جمعیتی که تو رستوران کار
میکردند، دور آقای توکلی جمع شده بودند و به آقای توکلی در سکوت و منتظر نگاه میکردند. هر سه
روی صندلی میز چهار نفره نشستیم و مثل بقیه به آقای توکلی که در سکوت به زمین خیره شده بود
نگاه کردیم. لحظاتی بعد شروع به صحبت کرد:
بیستسال خیلی چیزا یاد گرفتم و سعی کردم به دستیارا و شاگردامم یاد بدم؛ ولی دیگه این دستها￾من بیستساله که آشپزم و هیجدهسال از این بیستسال رو در خدمت آقای موالیی بودم، تو این
یاریم نمیکنن،

1401/08/20 17:40

آشپز بیدست هم که... برای همهتون آرزوی موفقیت دارم. شماها جوونای بااستعدادی هستین و من مطمئنم یه روزی همهتون یه آشپز خوب و الیق میشین. ازتون میخوام اگه تو این چند
سالی که با من بودین اگه بدی یا بداخالقی کردم من رو ببخشید و حاللم کنید. وقتتون رو نمیگیرم، از
همهتون ممنونم.
بعد آقای موالیی همه رو به سمت سکوی بزرگ گوشهی سالن راهنمایی کرد، یکی از کارمندای رستوران
هم ازمون عکس گرفت و قرار شد اون عکس رو برا همهمون چاپ کنن.
با شونههایی افتاده، بعد از خداحافظی با هم سالن رو ترک کردیم. مهتا که مسیرش از ما جدا بود، ازمون
خداحافظی کرد و رفت، من و یاسی هم مسیرمون به هم میخورد و تا یه جایی با هم میرفتیم.
یاسی در حالیکه سنگ جلوی پاش رو شوت میکرد با صدایی که ناراحتی توش موج میزد گفت:
-میگم راشا، حیف شد آقای توکلی داره میره، من که خیلی بهش عادت کرده بودم.
-آره منم همینطور واقعا آدم خوبی بود، خیلی چیزا بهمون یاد داد.
-وای از فردا سرآشپز جدید میاد، خیلی کنجکاوم ببینمش، تو چی؟
-نه زیاد، اونم حتما یه آدمیه مثل آقای توکلی دیگه.
-اوهوم، امیدوارم.
به سر خیابون که رسیدیم، از یاسی خداحافظی کردم و به سمت خونه راه افتادم.
اوایل آذر بود و هوا رو به سردی. ابرهای تیره آسمون رو پوشونده بودند، دستهای سرمازدهم رو توی جیب پالتوی کرمرنگم گذاشتم.

1401/08/20 17:40

امروز رستوران رو واسه شام تعطیل کرده بودند؛ ولی روزای دیگه تا شب میموندیم و بابا هر شب میاومد
دنبالم. عاشق دوتا فرشتهی زندگیم بودم، مامان و بابای خوبم. یادمه هیچوقتِ هیچوقت پشتم رو خالی
نکردند و واسهی همین تا آخر عمرم دستبوسشونم.
داشتم از کنار سوپری سر کوچهمون رد میشدم که یادم افتاد به روشنک قول پفک دادم، دوتا پفک
واسهش خریدم.
زنگ رو زدم که صدای روشنک اومد.
-کیه؟
-منم روشنک، باز کن.
در با صدای تیکی باز شد. رفتم داخل و به حیاط بزرگمون نگاه کردم. درخت گردویی که وقتی من￾آخ جون آجی راشا اومد.
هشتسالم بود با بابا کاشتیمش و االن بزرگ شده بود نظرم رو جلب کرد؛ برگهاش زرد شده و بود کمکم
میریختند و شاخهها رو عریان میکردند. به تاب سفیدرنگ زیر درخت نگاه کردم که تابستونا میشد
خونهی روشنک برای خالهبازیش، لبخندی به یاد چادر گلدارش که موقع بازی میذاشت زدم که در رو باز
کرد و از دوتا پلهی ورودی سریع دویید و اومد بغلم.
-آخ جون پفک، آخ جون پفک. مرسی آجی جون.
بـ ـوسـ محکمی از لپهاش کردم.
-خواهش میکنم نفس. بدو بریم تو تا سرما نخوردی، بدو آجی.

1401/08/20 17:40

آب ولرم داروست

اگر آب ولرم را گرم بنوشید،دیگر بدن نیاز به گرم کردن آب نداره و به راحتی هضم می شود.سموم را خارج و روند پیری را کند می کند. به درمان یبوست کمک کرده و سوخت و ساز بدن را افزایش می دهد همچنین ریتم قلب رl افزایش گردش خون را بهبود و التهاب گلو را درمان می کند.

@tebesonati99

#مثبت_باش ?

1401/08/20 19:41

بمب افزایش وزن برای افرادی که میخواهند وزن اضافه کنند?

یک عدد موز،یک قاشق عسل،یک قاشق کره بادام زمینی،یک لیوان شیر و دو عدد خرما رابا هم مخلوط کرده میل کنید ورزشکاران از این ترکیب به عنوان بمب افزایش وزن استفاده میکنند استفاده شب ها قبل خواب از این نوشیدنی باعث میشود درماه حداقل 3الی 5کیلو وزن اضافه کنید.

@tebesonati99

#مثبت_باش ?

1401/08/20 19:41

❣☘❣☘❣☘❣

اشتباهات خانم ها در رابطه جنسی❗️

1⃣ نگرانی درباره ظاهر؛ اینکه در هنگام رابطه فکرتون درگیر ظاهرتون باشه ، لذت رابطه رو هم از شما و هم از همسرتون میگیره، سعی کنین کنین اعتماد به نفس داشته باشین

2⃣ هیچ وقت شروع کننده نیستید؛ درسته که معمولا آقایون شروع کننده رابطه هستن ولی این به این معنی نیس که خانما هیچوقت پیش قدم نشن

3⃣ واضح صحبت نکردن؛ رابطه جنسی فقط هنگام *** نیست، گاهی درباره فانتزی هاتون حرف بزنید و بگید که از چه چیزهایی خوشتون میاد و یا خوشتون نمیاد ، درباره تنوع پوزیشن جدید و خاسته هاتون صحبت کنین

4⃣ تصور اینکه مردان همیشه برای رابطه‌ جنسی آماده هستن؛ شاید آقایون در اوایل زندگی نیاز زیادی به پیشنوازی نشون ندهند، اما... آنها هم نیاز به پیش زمینه ، امادگی، شنیدن بعضی حرفها و ابراز محبت دارن

5⃣ تصور اینکه رابطه در مردان بدون برنامه و اتفاقی است؛ آقایون بیشتر اوقات به فانتزی ها و رابطه با همسرشون فکر میکنند و ایده های جدید هر چند کوتاه در ذهن خود پرورش میدن به شرطی که شما همراهیش کنین

6⃣ ناراحت شدن از پیشنهاد های جدید ؛ وقتی همسرتون به شما ایده های جدید در رابطه جنسی میده، این رو بنا بر بی حیایی ندونید اتفاقا باید خوشحال باشین که همسرتون ذهنی فعال برای تنوع بخشیدن رابطه دو نفره تون داره!

#مثبت_باش ?

1401/08/20 20:23

?
#ایده_خوشبختی

از این جملات ساده اما پرتاثیر ?
میتونید در رابطه با همسرتون ( زن و شوهر) ایده بگیرید
(تو تماس های تلفنی ، تو پیامک ها ، تو یادداشت هایی که کنار خوراکی ها و... براش میذارید ، تو آینه نویسی هاتون و...)

❤️ تو تحقق رویاهای منی،

❤️ آغوش تو سرکوب هیاهوی جهان است،

❤️ همه خستگیات به جونم،

❤️ تنها حامی و تامین کننده منی،

❤️ من مال توام هرکاری دوست داری با من بکن،

❤️ همسر تو بودن عین خوشبختی ست،

❤️ عجب پدری خواهی شد،

❤️ عجب مادری خواهی شد،

❤️ جیبهایت پر از پول حلال رئیس خانه،

❤️ تو بهترین لذت دنیایی واسه من،

❤️ سایه پر مهرت تا همیشه رو زندگیمون مستدام باد،

❤️ روز پربرکتی را برات آرزو میکنم،

❤️ چجوری خوبی های تو را جبران کنم،

❤️ تا ابد مدیون دستان گرم و پر تلاشت هستم،

❤️ زیر سایه مردونت جام امنه و خوشبختم،

❤️ هر روز که میگذره پشتم به وجودت گرم تر میشه عشق من

❤️ من قدر این همه زحمتی که برای زندگیمون میکشی را میدونم،

❤️ خداروشکر که تو رو دارم

? #مثبت_باش
?

1401/08/20 20:24

#بخش2
#رمان
بعد با هم به داخل رفتیم.
روشنک که حاال یکی از پفکها رو باز کرده بود و جلوی تلویزیون نشسته بود و برنامه کودک میدید، به￾روشی مامان کجاست؟
حیاط اشاره کرد و گفت:
-تو حیاط پشتی داره به گلها آب میده.
یه بـ ـوسـ دیگه از لپهای تپلی و نازش کردم و به حیاط رفتم.
مامان شلنگ رو دستش گرفته بود، به باغچه آب میداد و زیر لب یه چیزی میخوند که حدس میزدم
همون الالیی باشه که واسه من و روشنک تو بچگی میخونده. نزدیکتر که شدم، فهمیدم حدسم درست
بوده. از پشت بغلش کردم.
-سالم مامان خوشگلم.
ترسید و یه هین بلند کشید.
-ذلیلمرده این چه وضعه سالمکردنه!؟ نصف عمر شدم.
خندم رو قورت دادم.
-وا مامان خدانکنه، خب اینم یه جور سالمکردنه دیگه.
مامان یه چشمغره بهم رفت و دوباره مشغول آبدادن گلها شد.کی اومدی مادر؟ حتما خیلی خستهای. ناهارت رو تو یخچال گذاشتم، تو برو لباسات رو عوض کن تا منم
غذات رو آماده کنم.
-نمیخواد مامانم خودم گرم میکنم.
بعد شیر آب رو بست و با هم به داخل اومدیم.ب￾برو، منم کارم تموم شد.
به اتاق مشترکم با روشنک رفتم و لباسم رو با یه تیشرت و شلوار سرمهای که مامان خودش دوخته بود
عوض کردم. هوا تو خونه گرم بود و منم آدم گرمایی بودم و نمیتونستم زمستونها تو خونه لباس گرم
بپوشم.
بعد از شستن دست و صورتم به آشپزخونه رفتم، مامان غذا رو کشیده بود و پشت میز منتظر من نشسته
بود؛ لبخندی بهش زدم و روبروش نشستم.
-سرآشپزتون رفت؟
-آره رفت بچهها خیلی ناراحت بودن، همه به آقای توکلی عادت کرده بودیم.
-خدا بهش سالمتی بده، سرآشپز جدیدتون کی میاد؟
-به احتمال زیاد فردا میاد.
-کی میشه من خبر سرآشپزشدن تو رو بشنوم.-دعا کن مامان آرزومه ‌.
همین موقع روشنک با پاکت خالی پفک و انگشتهای نارنجیش که حاصل پفکخوردن بود اومد داخل
آشپزخونه.
-ببخشید، اجازه هست پوست پفکم رو بندازم و دستهام رو بشورم؟
-الهی مامان قربونت بره، چرا نمیشه خوشگلم بیا داخل مامانم.
-آجی قربونت بره که تو انقدر با ادبی.
-آجی راشا؟
-جون دلم؟
-میشه بهم دیکته بگی؟
-چرا نمیشه، بدو برو تو اتاق وسایلت رو حاضر کن تا منم بیام.
با ذوق دستهاش رو به هم کوبید و گفت:
بعد دویید و رفت تو اتاق. از مامان تشکر کردم، ظرفها رو شستم و به روشنک دیکته گفتم. ساعت نُه￾چشم.
بود که بابا اومد.
-سالم بابا خسته نباشید.
روشنک: سالم بابایی خوبی؟

1401/08/20 20:28

بابا: سالم دخترای بابا، ممنونم.
مامان: سالم آقا خسته نباشی.
بابا: سالم خانمی، ممنون درمونده نباشی.
بابا رفت تا لباسهاش رو عوض کنه. من، مامان و روشنک هم مشغول چیدن میز شدیم.
بابا کارمند بانک بود و بعضی روزا مثل امروز به یه دارالترجمه میرفت و اونجا کار میکرد. زندگی ساده و
خوبی داریم، شکر خدا مشکل مالی نداشتیم و روزی صد هزار بار خدا رو بهخاطر این آرامش شکر
میکردم و نه من، بلکه کل خانواده.
بابا اومد و همه دور هم مشغول خوردن شام شدیم.
-راشاجان بابا امروز کار چهطور بود؟ مامانت میگفت آقای توکلی مشکلی واسهش پیش اومده و رفته، آره
بابا؟
ماجرا رو واسه بابا تعریف کردم و بابا هم بهم گفت که هر مشکلی داشتم ازش دریغ نکنم. چهقدر از خدا￾بله بابایی.
ممنون بودم واسه داشتن همچین خانوادهای.
***
صبح بعد از نماز صبح آماده شدم و روشنک رو هم بیدار کردم، بعد خوردن صبحانه روشنک رو به مدرسه
بردم و خودم به رستوران رفتم. سر ساعت رسیدم و تو رختکن لباسهام رو عوض کردم، پیشبندم رو بستم و به آشپزخونه رفتم. با همهی بچهها سالم و احوالپرسی کردم و مشغول کار شدم. درستکردن
غذاهای دریایی با من بود، واسه یادگرفتن این غذاها شبانهروز مطالعه کرده بودم و هر مشکلی داشتم از
آقای توکلی میپرسیدم اون هم همیشه به سواالت من پاسخ میداد؛ گاهی حتی بیشتر از سوالم. با یادش
آهی کشیدم و مشغول پاککردن میگو شدم.
ساعت ده شده بود که آقای موالیی به آشپزخونه اومد و گفت که سرآشپز اومده و االن میاد داخل
آشپزخونه، ما هم همه مرتب ایستادیم و با کنجکاوی به در آشپزخونه خیره شدیم.
محسن: پس چرا نمیاد؟ مردیم از فضولی.
یه دفعه همه با هم گفتیم »واهلل« بعد زدیم زیر خنده که همون موقع در باز شد و آقای موالیی اومد داخل
و در رو نگه داشت تا کسی که پشت سرشه وارد بشه.
موالیی: بفرمایید آقای سروش، بفرمایید.
چشمهام رو دو سه بار باز و بسته کردم، از چیزی که میدیدم متعجب بودم. نمیدونستم بچهها تو چه
حالتی هستند؛ ولی مطمئن بودم که اونها هم مثل من شوکه شدند. زیرچشمی به یاسی نگاه کردم، با
دیدن چشمهاش که قد توپ شده و بود و دهن بازشدهش خندهم گرفت؛ ولی زود لبخندم رو که داشت
کش میاومد جمع کردم و به آقای موالیی و سرآشپز بسیار جوون نگاه کردم. من که به شخصه فکر
میکردم میانسال باشه؛ ولی این آقای سروش بهش میخورد 22-03 ساله باشه و همین باعث تعجبم شد.
صداش من رو از فکر بیرون آورد.
-سالم. من آمین سروش هستم، سرآشپز جدیدتون، از آشناییتون خوشحالم و امیدوارم همکارای خوبی برای هم باشیم

1401/08/20 20:29

موالیی: خوب آقای سروش این شما اینم آشپزخونه، هر سوالی بود از بچهها بپرسید. با اجازهتون من
میرم.
آقای موالیی رفت و سروش شروع به دیدزدن وسایل آشپزخونه کرد. ما هم هر جا که میرفت پشتش￾بله حتما لطف کردید.
میرفتیم و به کارهاش نگاه میکردیم. بعد از دیدن سبزیها یه دفعهای به سمت ما برگشت که همه هینی
کشیدیم و صاف ایستادیم.
ابرویی باال انداخت و دستهاش رو پشتش قفل کرد.
-خب، تکتک خودتون رو معرفی کنید و بگید که تو آشپزخونه چیکار میکنید، از شما.
و به محسن اشاره کرد.
-محسن حسنی هستم و دسرها با منه.
سرش رو تکون داد و به مسعود نگاه کرد.
-مسعود کرامتی بخش سوپ.
-علی امینی بخش سوپ.
-مهتا مجیدی بخش دسر.
-یاسمین تهرانی بخش پاستا.
آب دهنم رو با صدا قورت دادم.

1401/08/20 20:29

ارسال شده از

‍ ‍ ?سلامٌ عَليٰ آل يٰس?
.
صبحي تازه شده..☀️

⛅ اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم بہ ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان
حضـــرت صاحـــب الـــزمان (عج)!

?بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم?
⛅ السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ

سیِّدے و مَولاے ْ الاَمان الاَمان

?روزتون مَهدوي?

???????

1401/08/21 10:11

ارسال شده از

#مثبت_باش
هر روز با صدای بلند به خودتون بگید ?

من قوی هستم ? من می‌توانم❤️ من قادر به انجام هر کاری هستم ?من به خودم و توانایی های خودم ایمان دارم ? من به تصمیم‌گیری های خودم اطمینان دارم ? من ارزشمند و منحصر به فرد هستم ? وجود من در جهان هستی ارزشمند است ? من تاج سر دنیا هستم ? من خودم را باور دارم ? من خودم را دوست دارم ? من برای خودم احترام زیادی قائل هستم ? من مهمترین شخص زندگیم هستم ? من برای دیگران آرزوهای خوب می کنم و آرزوهای خوبم نیز به واقعیت می پیوندند ❤️ من قلبی آکنده از عشق به خودم ،به بشریت و به این کهکشان دارم ? عشقی که از من به دیگران می جوشد مرا تقویت می کند ?

1401/08/21 10:11