:
قسمت 11
با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار شدم. از قفسه کتاب ها چند کتاب تست برداشتم و در کوله پشتی ام گذاشتم تا بعد از مدرسه و خداحافظی با بچه ها راهی کتابخانه شوم. در صندوق پیام ها تعدادی پیام خوانده نشده دیدم، اما ترجیح دادم شب باز کنم و گوشی راهم در کوله گذاشتم تا باخودم به مدرسه ببرم و با بچه ها عکس بگیریم.
از اتاق بیرون آمدم، بابا و سینا در حال خوردن صبحانه بودند، مادر هم لباس هایش را پوشیده بود و داشت بند کفش هایش را می بست که دوست مامان_مریم خانم_تماس گرفت و مامان از ما خداحافظی کرد و رفت تا با دوستش نرمش صبحگاهی کنند.
سر میز نشستم و لقمه اول را برداشتم که بابا گفت:
-ستاره... امروز روز آخر مدرسه تو هست. دقت کن این چند روز که تا کنکور داری خوب ازشون استفاده کنی.
غمی در دلم جا خوش کرد...اول صبحی یاد آوری زمان کم تا کنکور؛ حالم را بسیار گرفت.
سرم را به طرف پدر برگرداندم.
-چشم بابا؛ تمام تلاشم را می کنم.
سینا که درحال نوشیدن چای بود؛ گفت:
-کنکور قابل پیش بینی نیست بابا...شاید تلاش ستاره کافی باشه اما اونجا خیلی از شرایط دست به دست هم میدن و رتبه کنکور رو میسازن! ولی این به این معنی هم نیست که شما تلاش نکنی و بسپاری به خدا و شانس...به هیچ وجه.
سرم را به نشانه ی تأیید حرفش تکان دادم. به لقمه ی کره کمی عسل اضافه و نوش جان کردم.
قرار شد من و سینا باهم بریم، بابا هم باید ماشین را تعمیرگاه می برد. سینا گفت:
-ستاره بدو دیرم شد.
-حاضرم بریم.
کوله را از روی مبل برداشتم و روی شانه ام انداختم.
سینا ماشین را روشن کرده بود، صندلی جلو نشستم و درب را بستم.
حرکت کردیم. نیاز به موزیک گوش کردن داشتم، پس روشنش کردم و صدای موزیک را زیاد کردم._سینا هم مثل خودم موزیک را بلند گوش می داد._
موزیک انرژی خوبی به من داد:
«هوا تکه و عشقمون تکه و آسمون تکه و زندگی تکه
وقتی که تو کنارمی و هوادارمی خب چی می خوام مگه
آهای زندگیم عاشق توام تا آخرشم با خود توام
دلم می خواد امشب تموم حرفای دل عاشقمو برات بگم
توکه می دونی دلم وابسته شده به تو و دنیاتو
دوست دارم بشنوم حرفاتو هرشب نگو نه
تو همه دنیامی و همونی که من می خوامی و
تو هم بگو باهامی و عشقم نگو نه.»
(آهنگ عشقمون تکه از امیر علی)
سینا که دید من حسابی تو حس رفتم؛ صدایش کم کرد و گفت:
-بسه دیگه از رویاهات بیا بیرون...
-رویا نه کابوس!
چشم هایش را از جلو گرفت و به سمت من رو کرد.
-کابوس؟ یعنی چی؟!
اخمش زیادی اخم بود. کمی ترسیدم!
-کابوس کنکور که رویا نیست.
-بارها راجع به این موضوع صحبت کردیم. من می خوام آبجیم مایه افتخارم
1401/09/05 23:47