آزمایشاتمونو رفتیم همه چی خوب بود تا روزی که میخاستیم بریم خرید عقد...عاقا قرارشد صبح بریم که بارون وبادگرفت گفت بریم خونه اجیم عصری میریم..منومامانم رفتیم اونجا شوهرم رفت تویکی ازاتاقا بعد یکساعت منو صداکرد بیاکارت دارم..رفتم دیدم خابیده روتخت میگه بیااینوببین یچیزی توگوشی بود..رفتم کنارش روی عسلی نشستم فوری سرشوگذاشت روپاهام..مورمور شدم..هیچی یکم تواینستاچرخید بعد خودشوکنار کشیدوتویه حرکت منو پرت کرد روتخت توبغلش?اصلا شوک بودم که چیشد یهو
1401/09/02 00:42