پاسخ به آزمایشاتمونو رفتیم همه چی خوب بود تا روزی که میخاستیم بریم خرید عقد...عاقا قرارشد صبح بریم که بارون ...
تااومدم حرف بزنم لبشوگذاشت رولبم ساکتم کرد...منه خنگ بلدنبودم همراهیش کنم??فقط نگا میکردم???بعدم نذاشت حرفی بزنم و گفت بگیربخاب گفتم اینجا گفت اره چیه مگه گفتم هیچی..عاقا حالامن خابم نمیاد چه غلطی بکنم؟خودمو زدم به خواب یکساعتی همینجوری حوصلم سررفت دیدم داره تکون میخوره سریع چشامو بستم یکمشو بازنگه داشتم دیدم یکم نگام کرد بعدم آروم آروم دستشو گذاشت روسینم..وای منومیگی قلبم داشت ازجا درمیومد?یه تکون خوردم سریع دستشو برداشت چشماموبازکردم گفت عه بیدارشدی؟دیدم رنگش پریده بنده خدا??
1401/09/02 00:46