پاسخ به خلاصه ی روز سهیل بد مریض شدو مرخصی گرفت اومد خونشون نگو کرونا گرفته بوده و ما نمیدونستیم کروناعه بهم...
خب من اومدم.
گفت بیا اینجا دلم خیلی میخادت و فلان ساعت 4بعدظهر بود گفت حالم خیلی بده اگه نبینمت میمیرم گریه میکرد وانقد حالش بدبود ک نمیتونست بیاد
گفتم میام تو فقط گریه نکن
گفتم ولی تو بااون حالت اخه کجا میخای ببینیم همو تو خیابون؟شهرمونم کوچیک همع همو میشناسن.
گفت تو فقط بیا ی دیقه ببینمتم کافیه فقط بیا.
ای وای زمستونم بود هوا زود تاریک میشد
رفتم اماده شدم پریودم بودم?
ی دوش گرفتم ی ارایش ملایم و رفتم کلی منتظر موندم ک مسافر جمع بشه ساعت 5ونیم شد هواهم تاریک خلاصه راه افتادیم سهیا گفت کاش نمیگفتم بیای دلم مونده پیشت تو این تاریکی منم توراه مرده بودم هوام ابری بود
ولی راننده اشنابو همیشه بااون میرفتیم دانشگاه و برمیگشتیم شهرمون من بخاطر هوای ابری میترسیدم میگفتم الان تصادف میکنیم فردا بابام میگه شب داشتی کجا میومدی بی خبر?
خلاصه ک سهیلم هردیقه زنگ میزد و اس میداد.
تااینکه رسیدم و اومد با ماشین پسرعموش دنبالم
من سوار ماشین شدم گفتم میمون مردم تااینجا اون فقط نگام میکرد انقد نگا کرد بعد یهو بغلم کرد گریه کرد سرمو ناز کرد
بعد گفتم حالا من کجا برم ?
گفت میریم خونه پسرعموم اونجا میمونیم.
رفتیم اونجا شب تا صب فقط تو بغلش موندم اصلا بدون هیچ کار دیگه ای فقط تو بغلش موندم
فرداشم بعد نهار برگشتم باز دانشگاه
.خلاصه بعد 22بهمن کرونا اومدو مارو ب اجبار فرستادن خونه و دیگه هیچوقت برنگشتیم دانشگاه و من ترم 5بودم.
دیگه نمیتونستیم مث قبل همو ببینیم
ولی من هربار ب بهونه جزوه میرفتم دانشگاه و سهیل میومدو همو میدیدیم.
فروردین ماه من طلاقمو گرفتم.
و هرماه ب بهونه های مختلف میرفتم دوسه روز ب بهونه جزوه گرفتن تو خوابگاه میموندم و سهیل میومد یا من میرفتم میگشتیم
ک تابستون شدو دیگه نتونستم بهونه بیارم?
دیگع میرفتیم شهرمون براخرید اونموقع میدیدیم
من قضیه رو ب داداشم ک 4سال از من کوچیگتره گفتم و اونم باسهیل دوست بودن صمیمی ن ولی همو میشناختن.گفت پسرخوبیه.
سهیل دوبار اومد حیاطمون مثلا دیدن داداشم ولی فقط میومد ک منو ببینه.
من جریانو ب مامانم گفت گفت خیلی پسرخوبیه مامانمم دوسش داشت.
سهیل خدمتش رو9ماهه تموم کرد اخرای مرداد تسویه کرد.
من چن روز قبل تسویش تلفنی کیک سفارش دادم ی کیک بزرگ ک عکس خودشو با لباس سربازی گرفته بودم و گبتم بزنن روش.
و ادرس خونشونو دادم و فرستادن اونجا
خیلی خوشحال شده بود?
بین خانواده سهیل هم فقط دوتا خواهرش منو میشناختن پدرمادرشم میدونستن ولی دیگه نمیدونستن من کیم و فلان.
شهریور سهیل رفت کار کنه.
بعد ی ماه اومد اواخر مهر بود
1402/04/30 14:33