بی نشان

16 عضو

اردیبهشت اینا بود شوهر ابجیم تصادف کرد
بعد تصادفش شدید بود و خیلی آسیب دید
بعد شوهرش خیلی عوضیه و الان 9 ساله ک ازدواج کردن همیشه مشکل داشتن و مدام تو بحث و دعوا بودن
این وسط شوهرش و خونواده اش خیلی ب ما بی احترامی کردن و...
ما همیشه نشنیده گرفتیم و باز باهاشون خوب شدیم
بعد سر تصادف شوهر ابجیم ما نشد بریم بیمارستان یعنی ی جورایی نخواستیم بریم
بعد از مرخص شدن هم شوهرش رفت خونه مادرش بعد ما گفتیم رفتن خونه خودشون میریم ب دیدنش

1401/11/06 20:39

ک اینا خونه مادرشوهرش اینا بحث میکنن و ب مشکل میخورن
کلا ی اوضاع بدی ب وجود اومد
خلاصه ک شوهرش هم گند دماغ و کینه ای
گفت دیگه نباید با خونواده ات رفت و آمد کنی
خونواده ات حق ندارن بیان خونه ما
تو نباید بری خونه خواهرات و...
ابجیمم هرچی شوهرش میگه مث ی برده قبول میکنه

1401/11/06 20:41

پاسخ به

ک اینا خونه مادرشوهرش اینا بحث میکنن و ب مشکل میخورن کلا ی اوضاع بدی ب وجود اومد خلاصه ک شوهرش هم گن...

ای بابا

1401/11/06 20:42

اشتباهه میکنه

1401/11/06 20:42

نباید رو بهش بده

1401/11/06 20:42

حالا اگ خانواده مقصر بود و شوهر ابجیه خوب و پدر دار

1401/11/06 20:43

اونموقع باید گوش میداد

1401/11/06 20:43

بعد ما جشن تعیین جنسیت میخواستیم بگیریم
ابجیم گاه گفت میام
گاه گفت نمیام
گاه گفت حمید گفته خونه خواهرته نمیخواد بری و...
بعد الانم ی ماه و نیم اینا مونده بچه من ب دنیا بیاد
منم ب خواهرام گفتم اینجوریه توام اگه نیای خونه خودم دیدنم خونه مامان اینا هم حق نداری بیای دیدنم
بعد چندین مدته سر تصادف شوهرش هعی با ما بحث داره و طرفداری شوهرش رو میکنه
شوهرش هم اصن اهمیتی ب ابجیم نمیده ها
بگیم حتما شوهرش خوبه این طرافداریش رو میکنه و...

1401/11/06 20:44

ابجیت بنده خدا مونده تو دوراهی

1401/11/06 20:45

درکش کن

1401/11/06 20:45

تو با خواهرت خوب باش

1401/11/06 20:45

اخه خواهرم خودش هم مقصره

1401/11/06 20:46

از روز اول ب شوهرش رو داده

1401/11/06 20:46

اره

1401/11/06 20:47

بچع داره؟

1401/11/06 20:47

منم بیشتر ب خاطر این حرص میخورم
بعد چند وقت پیش هم پای خواهرزاده ام پیچ خورده بود
شوهرم گفت بیا بریم دیدنش فردا نگن دیدن خواهرزاده اش هم نیومد و...
بعد من ب ابجیم گفتم ما میایم دیدن سهیل
با ی حالتی گفت با کی و ی مدلی گفت باش بیاین و...من فهمیدم راضی نیس
بعد ما حاظر شدیم بریم
من زنگ زدم گفتم ما داریم میایم گفت ببخشیدا اما حمید گفته حق ندارن بیان
من خیلی ناراحت شدم از دستش

1401/11/06 20:48

پاسخ به

بچع داره؟

اره دوتا

1401/11/06 20:48

پاسخ به

منم بیشتر ب خاطر این حرص میخورم بعد چند وقت پیش هم پای خواهرزاده ام پیچ خورده بود شوهرم گفت بیا بریم...

ای بابا

1401/11/06 20:49

این دیگ خیلی کینه ب دل داره

1401/11/06 20:49

خودتونا کوچیک نکنید

1401/11/06 20:49

من ی شوهر خاله دارم اینجوره حسرت دیدن خاله ب دلمون بود

1401/11/06 20:49

ولی جدیدا میریم

1401/11/06 20:49

ادم حسابش نمیکنیم

1401/11/06 20:50

ن سر تصادف نرفتید ناراحته

1401/11/06 20:51

اتفاقا من از ابجیم بدم اومده و حتی دلم نمیخواد چ خودش چ بچه هاشو ببینم
عید از خونه ما رفته همونه
بهش میگم خب ب شوهرت بگو تو مشکل داری نیا
اما من باید برم خونه خواهرام و...

1401/11/06 20:51