The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

دلبرونه♥️

113 عضو

پاسخ به

بعد مامانم پرسید که برای پسرتون اومدین خواهرشوهرم گفت نه برای برادرم اومدم منم تعجب کرده بودم گفتم و...

غرق فکرام بودم که مامانم یه نیشگون گرفت از پام که فهمیدم واییی خواهرشوهرم ازم سوال پرسیده و من اصلا متوجه نشده بودم بعد گفت دخترم تو دوست داری ازدواج کنی؟ ته دلم گفتم خدایا چی بگم .. گفتم که والا اصلا فکر نکردم بهش (درصورتی که هرشب فکر میکردم?) گفت وای به به چه خانومی خیلی خوشم اومد ازت نجیبی و با حیایی اینو که گفت توی ک.و.نم عروسی بود? دیگه بعد گفت من با خواهرام یه روزی میایم خونتون و اونا هم ببینتت و اگه راضی باشین قرار بزاریم برای خاستگاری ته دلم بدجور ریخت گفتم خاستگاری وای خداااا نهههه چه غلطی کردم دیگه بعد خداحافظی کردیم و رفت و پدرم اومد بالا تو خونه گفت این کی بود مامانم انگار فقط میخاست بابام دکمه روشنشو بزنه تا بره روی ویبره و از تک به تک کلماتی که رد و بدل شد توضیح بده?این بود مادر ما دیگه بابام با تمام وجود داشت گوش میکرد و چشماش برق عجیبی میزد میفهمیدم خوشحال شده به مامانم گفتم مامان تورو خدا بگین نه من نمیخام ازدواج کنم من اگه اومدن میگم جوابم منفیه نزارین ازدواج کنم مامانم ی جوری نگاه کرد به معنی خفه شو? دهنمو بستم و رفتم تو اتاق یاد پسر رفیق بابام افتادم من اونو دوسش داشتم نمیخاستم ازدواج کنم نمیخام بغض عجیبی کرده بودم حالم بد بود از ی طرف یاد اون چهره مظلوم عکس میافتم بعد یهو یاد پسر رفیق بابام خدایا این چی بود دیگه

1402/03/12 00:17

پاسخ به

خاستگار اول صبح رو باید رد کرد اینا دنبال عروس نیستن دنبال کلفتن

الان توزندگی اونا آرامش بیشتری هست? اما خدایی همشون زشت بودن? شوهرم قشنگ

1402/03/12 00:27

پاسخ به

انگشت شستم دیگه راست نمیشه?

منم دوست دارم داستانم بگم فقط میترسم انگشتم راست نشه?

1402/03/12 00:37

من‌اتفاقا عاشق چایی غلیظم باشکرم چون‌خانواده شوهرم عرب زبانن همیشه تو قوری یا زغال درست میکنن????ولی فعلا دندونم آبسه کرده حتی آب هم با نی میخورم حسرت چایی مونده تو دلم??

1402/03/12 00:53

پاسخ به

من خب چایی سنگین میخوردیم و عاشق این کف هایی که روی چای ایجاد میشد بودم که خاککک تو سرم واقعا?? یک...

تو عشق و حال خودم بودم که همین سینی رو بلند کردم که ببرم خواهرم دیده بود دوتا پا داشت چند تا دیگه قرض کرد خودشو رسوند آشپزخونه? بازم خداروشکر رسوند خودشو وگرنه پاکککک آبروم میرفت دیگه اومد و گفت خاک تو سرت این چایی رو میخای ببری نصف چایی که تو سینی ریخته چایی سنگین که هست کف هم ک کرده واقعا خنگی یا خودتو زدی به خنگی گفتم واههه چیه خیلی ام دلشون بخادباید ادم اونقدر صادق باشه که بدونن میخان برادرشونو به چه ادمی بندازن ? بدون هیچ خجالتی گفت مردشور اون صادق بودنتووببرن ابرومونو بردی? دیگه هیچ چایی رو برگردوند و از اول ریخت برام و داد من بردم و خودشم برای اینکه یه موقع نگن خواهرش چایی ریختع شیرینی دستش گرفت و اورد? رفتم اول به مادربزرگم تعارف کردم که گفت اول مهمونا دیگه اول خواهرشوهر بزرگه چایی رو برداشت و بعد متوسطه و بعد کوچیکه و از ته دل فهمیدم که کلی قربون صدقم رفتن??

1402/03/12 01:16

بچه ها نمیدونم از کلاسای خانم پرتو اعلم و محمدی خبر دارید یا نه کلاسای همسر داری کلاسای نظم کلاس اتاق خواب بانشاط و پیامای عشوهگری
من تو یه گروه دیگه گفتم منو دوستام قبلا ازشون استفاده و نتیجه هایی هم داشته دوست دارید من برم اون مطالب رو پیدا کنم براتون تو یه گروه بذارم شاید تاثیری تو روابط خانوادگیمون داشت و از سردی و پرخاشگری اومد بیرون
میدونید که مردا همیشه خدا با کلمه و حرف و عشوگری خر میشن تو همین مشاوره های پرتو اعلم خیلی از اقایون مشکلشون این بود که خانم هاشون حرف زدن بلد نیستن و باهاشون نامهربونن

1402/03/12 20:58

پاسخ به

4ساعت

میگن هر یه ساعت پیاده باید بشی ده دقیقه راه بری
فکر کنم بخاطر گردش خون میگن

1402/03/12 22:08

پاسخ به

منم تا موقع زایمان شکم نداشتم ولی وزن بچه خوب بود

ایشالله منم وزن بچم خوب باشه
وای دارم لحظه شماری میکنم واسه دیدنش?

1402/03/14 00:53

محیا داستانتو ادامه بده

1402/03/13 13:48

پاسخ به

کاش یه ذره خواهر من فهمو شعور تو رو داشت انقدر دلم گرفته امشب یواشکی ریز ریز گریه کردم

من شهریور پارسال با هزار بدبختی و قرض یه خونه خام خریدم تو روستا حسین اباد
خونم قابل زندگی نیست همه وسیله هام تو جعبه است
مجبورم بیام خونه بابام و خونه پدرشوهرم
حدود 5 ماهشو خونه پدرشوهرم بودم
الان که با ای وی اف باردار شدم نمیتونم خونه اونا بمونم پله داره
خواهرم هر روز میاد خونه میگه نمیخوای بری خونتون تو که باز اینجایی تو میای خونه ما کثیف میشه
یعنی انقدر تو این یک ماهه هر روز گفت دیشب با بغض گفتم خدا کسی رو محتاج نکنه

1402/03/15 00:12

من پستونک و ازش گرفتم

1402/03/18 12:24

ما قبلا یه خیریه داشتیم پول جمع میکردیم برای نیازمندا هی رفته رفته کمک ها کم شد چون وضیت مالی مردمم سخت شد با اینکه ما همیشه پک اقلام میدادیم عکس فیلم میذاشتم لایو میذاشتم از پخش
دیگه خلاصه انقدر پول کم شد که شاید سالی یه بار بشه 15 تا پک درست کرد

1402/03/23 14:04

کلا نگم ا زندگیش حیف جوونیش ب هدر رف ت این جهنم

1402/03/24 15:14

پاسخ به

خیلیا هستن بخاطر جهیزیه نتونستن ازدواج کنن

خواهر من از همین دارم جر میخورم
همسرم میگه اصلا حرام حلالش به کنار انسانیت نداری مرام نداری
شاید نفر بعدی که تو نوبته بخاطر تو بهش نرسه یا دیر تر برسه
خوب اونا هم که پول چاپ نمیکنن یه محدودیتی داره

1402/03/25 17:33

پاسخ به

تصویر

اگه میتونی پماد آلفا بگیر براش بزن،البته اگه گیرت بیاد. روشم گاز روغنی بذار و باند بپیچ، که ب جایی نخوره

1402/03/26 20:12

بعد که دنیا امد با توجه به جثه اش هروقت لازم شد خرید میکنی بازم

1402/04/07 17:34

محیا به نظرم فیلم کوتاه بزار مثلا از زنجیره مثلا من حتی بلد نیستم زنجیر بزنم

1402/04/13 15:09

پاسخ به

تولدت مبارک عزیزدلم

مرسی فداتشم

1402/04/20 13:37

پاسخ به

ی مدت داستان میخاندم?

داستانه محیا رو؟
یا بقیه رو??
من خیلی وقت پیشا با اونیکی اکانتم بودم
این دیگ عه مسدودی در اومد
برگشتم با این یکی??

1402/05/19 23:56

پاسخ به

میگما ببخشید اینو میپرسم پسرت نامادریش باهاش خوب هست؟

میگما ببخشی میگم کاش توام برام داستان زندگیت بگی?

1402/06/16 13:54