مادران دانا

2 عضو

محدثه برو بشین خونه زن بابا شوهرت. وظیفه شونه کمک کنن. کمک خاصی نمیگم ولی خودم اونروز دیدم آدم وقتی مدام بالا میاره دستاش گیرایی ندارن . خدای ناکرده بچه می افته. نبات داغ بخور . درسته احتمالا اونم بالا بیاری ولی تو همون یه لحظه هم کمی جذب میشه

1398/01/07 11:28

من 1 فروردین خونه پدر شوهر که اینجوری حالم خراب میشد ، بدو بدو تو راه دستشویی هر کی دم دست بود بچه رو میزاشتم بغلش

1398/01/07 11:30

پاسخ به

محدثه برو بشین خونه زن بابا شوهرت. وظیفه شونه کمک کنن. کمک خاصی نمیگم ولی خودم اونروز دیدم آدم وقتی ...

ایدااونجا اصلا نمیشه راحت نیستم.بعدم اون خودش 4 تا بچه داره..کم نیستن ک ..دلم نمیخواد بعد ک حالم خوب شدبشینن پشت سرم بگن اون موقع ک حالش بدبود و مریض بود ما بچشو نگه داشتیما یا ما بهش رسیدیم تا خوب شدا..
از شربتی ک دکتر داده بود برای امیرعلی ک اگه حالت تهوع داشت بخوره .خوردم بهترم انگار اگه خودمو چشم نزنم..
تونستم ی لیوان اب بخورم..

1398/01/07 11:49

پاسخ به

محدثه برو بشین خونه زن بابا شوهرت. وظیفه شونه کمک کنن. کمک خاصی نمیگم ولی خودم اونروز دیدم آدم وقتی ...

اره دیشبم ک هی میرفتم دسشویی شوهرمو هی بیدار میکردم ک حواست ب بچه باشه من حالم بده..اصلا رنگم مثه گچ دیوارشده بود و بی جووون

1398/01/07 11:50

پاسخ به

ایدااونجا اصلا نمیشه راحت نیستم.بعدم اون خودش 4 تا بچه داره..کم نیستن ک ..دلم نمیخواد بعد ک حالم خوب...

اونی که میخواد حرف بزنه در هر حالت حرف میزنه . تو به فکر خودت باش

1398/01/07 11:55

نبات داغ بخور حتما

1398/01/07 11:55

پاسخ به

اونی که میخواد حرف بزنه در هر حالت حرف میزنه . تو به فکر خودت باش

نمیخوام اون ارامشی ک تو خونه خودم شاید پیدا بشه تواونجا تبدیل میشه ب حرفای بیجا و مسخره.
ک چیشد اینجوری شد.چیکارش کردی
حتما بردی بیرون فلان شده حتما بردی فلان جا فلان شده حتما دادی دست فلان *** فلان چیزرو داده بهش..انقد ازاین حرفا میزنن تا بالاخره منو متهم کنن..

1398/01/07 12:11

پاسخ به

نبات داغ بخور حتما

اب گذاشتم جوش بیاد الان میرم میخورم

1398/01/07 12:11

پاسخ به

اونی که میخواد حرف بزنه در هر حالت حرف میزنه . تو به فکر خودت باش

دقیقا اصلا نگران حرف مردم نباش چه خوب باشی چه بد حرف میزنن
پس به فکر اسایش خودت باش

1398/01/08 00:58

محدثه خودت دخترخاله یا دختر عمه یه فامیلی که بهش اعتماد داری دور و برت نیست

1398/01/08 00:59

این جور وقتا یه دو ساعت بری توی اتاق بخوابی مواظب بچه باشه؟

1398/01/08 00:59

پاسخ به

دقیقا اصلا نگران حرف مردم نباش چه خوب باشی چه بد حرف میزنن پس به فکر اسایش خودت باش

بعدازظهر دوباره امیرعلی بردیم مطب دکترش برای تزریقات.بردم ب دکتر نشون دادمش گفتم اقای دکتر الان 3 روز لب به هیچی نمیزنه..
اگه میشهبراش سرم بنویسین حداقل تا اب بدنش کم نشه و تقویتی بنویسین.
گوشاشو معاینه کرد گفت بهتره اما اگه کامل امپول هاشو بزنه بهتره..

طفلی بچم ی عالمه گریه کرد..

1398/01/08 01:01

پاسخ به

محدثه خودت دخترخاله یا دختر عمه یه فامیلی که بهش اعتماد داری دور و برت نیست

دختر خاله دارم ک تهرانن اینجا نیستن..
دورو برمم نزدیک کسیو ندارم ک بچه رو بسپرم بهش ..هیچکسی رو ندارم ب معنای واقعی

1398/01/08 01:02

پاسخ به

دختر خاله دارم ک تهرانن اینجا نیستن.. دورو برمم نزدیک کسیو ندارم ک بچه رو بسپرم بهش ..هیچکسی رو ندار...

نزدیک نبود دور یعنی چند ساعت فاصله داری

1398/01/08 02:43

منم کسی ندارم مجبور شدم بچه به عموش سپردم

1398/01/08 02:43

پاسخ به

بعدازظهر دوباره امیرعلی بردیم مطب دکترش برای تزریقات.بردم ب دکتر نشون دادمش گفتم اقای دکتر الان 3 رو...

عزیزززم خیلی سخته

1398/01/08 02:43

محدثه جون امیر علی چطوره؟ خودت بهتری؟
صفی جون راحت رفتین رشت؟ نورا اذیت نکرد؟
سحر جون نمیدونم چرا حس میکنم نامحسوس میای پیام ها رو میخونی. خوبی؟ عسل خوبه؟ مشهد خوش گذشت؟ برا آیدین دعا کردی؟
ببخشید بچه ها من نت ندارم وگرنه بیشتر از اینا به یادتون هستم

1398/01/09 16:09

سلام ایداجون ممنون ب خوبیتون.
امیرعلی ک همونجوره لب ب چیزی نمیزنه خودمم بدنیستم.
ازدعاهای شما بهترم.
فعلا دوتا دیگه ازامپول های امیرعلی مونده..
امروز و فردا..
تو خوبی؟ایدین جان چطوره خوبه؟؟وزن گیریش خوب شد؟؟دندون های بالاش بسلامتی دراومد؟

1398/01/09 16:24

صفی جون تو خوبی .بسلامتی و راحتی تونستین برین رشت...نورا جان چطوره؟راحت بود با بچه یا اذیت کرد؟؟

1398/01/09 16:25

من خوب نیستم زیاد . آیدین قبلا میخورد و وزن نمیگرفت الان هیچی نمیخوره . سینه هامم گاز میگیره وحشتناک . نمیدونم از اونه یا نه ، یه کم تب دارم . دندون های بالا زده بیرون ولی کامل در نیومده . شبها هم همش غلت میزنه

1398/01/09 17:38

سلام دوستان عزیززم

1398/01/09 21:01

ممنون خدا روشکر اره خداروشکر راحت رفتیم توی راه اولش خوابید وسط راه غر می زد دیگه هر کاری بلد بودم انجام دادم از اهنگ اسباب بازی تا اروم شد

1398/01/09 21:02

محدثه جان بهتر شدی؟

1398/01/09 21:03

امیرعلی هم همینجوره شبا کلا تو جاش نمیمونه باید ی جای بزرگ براش درنظر بگیرم ک تا صبح فقط وقتی غلت میزنه حداقل توی جای نرم و مناسب باشه...
تب داری استامینوفن خوردی؟؟

1398/01/10 01:43

پاسخ به

محدثه جان بهتر شدی؟

ممنون عزیزم خداروشکر اره خودم خوبم اما امیرعلی تعریفی نداره همونجور اسهال داره و بعضی اوقات درروز باز هم بالا میاره..

1398/01/10 01:44