پاسخ به

من نتیجه گرفتم عسل غذای شل روبهترمیخوره وتوبرنجشم گشنیز زدم خورد واکثراپوره میریزم توهمه چی برنج سوپ...

مامانم میگه چون غذای سفت میدی و احتیاج ب جویدن داره میل نشون نمیده میگه دوباره مثا قبل میکس کن..
نمیدونم چ کنم

پاسخ به

مامانم میگه چون غذای سفت میدی و احتیاج ب جویدن داره میل نشون نمیده میگه دوباره مثا قبل میکس کن.. نمی...

نه میکس نکن فقط آبکی بشه شل

پاسخ به

آخه بزگترین وبهترین آرزوپدرومادراعروسی بچه هاشونه????منم عسل روزودشوهرنمیدم

اره اما تو این دوره زمونه ارزوها هم نسبت ب شرایط تغیر میکنه..بنظر من ک فقط عاقبت بخیر بشن و تو هرچی صلاحشونه براشون خیر پیش بیاد

پاسخ به

نه میکس نکن فقط آبکی بشه شل

نمیدونم‌باید امتحان کنم

پاسخ به

گوجه

امیرعلی خود گوجه رو دوس داره ..اگه دستم ببینه ازم میخواد

پاسخ به

صفی جان من کتاب خوندم عسل اصلا توجهه نمیکنه یامیگیره ازم یامیره دنبال بازی

گوشش پیش تو هست
تو انجام بده

هنوز حموم نرفتم

پاسخ به

لطفا سریع نظر بدین چیا رو تغیر بدم

خوبه بنظرم..
ایدا اون قاب عکس چقدر قشنگه.تاحالد این مدلی ندیدم...مبارکش باشه

پاسخ به

هنوز حموم نرفتم

مثه من .منم اونروز 1 ساعت ب اومدن مهمونا اماده شدم

سلام مهمونا رفتن ولی ... شوهرم رفت پایین راهیشون کرد اومد گفتم خسته نباشی ج نداد قیافه گرفت رفت خوابید که یعنی قهرم

چراسرچی

تولدآیدین مبارک???

خوب برگزارشد

پاسخ به

سلام مهمونا رفتن ولی ... شوهرم رفت پایین راهیشون کرد اومد گفتم خسته نباشی ج نداد قیافه گرفت رفت خواب...

وا

وای من سر تاریخ تولد قوم شوهر باید بزنم

پدرشوهرم که میرن تولد 30 سالگی برادرزاده زنش شیراز تولد نوه خودش نمیاد
هرچند میومد دیر میومد حرصم در می اوردن

جاری گفت جمعه نگیر پنج شنبه بگیر

خونه پدرشوهرم گفتیم پنج شنبه گفتش ما جمعه هستیم شیراز نمیریم
دیشب کارت تولد درست کردیم و تصمیم گرفتیم جمعه باشه
پیغام داده من نمی تونم پنج شنبه یا ظهر جمعه بگیر
منم بهش گفتم شما که گفتین با جمعه مشکلی ندارین

اعصابم خورده مرض داره

یه تولد می خواهم بگیرم خوبه دو تا برادر بیشتر نیستن توی کل تولد

پاسخ به

مامانم میگه چون غذای سفت میدی و احتیاج ب جویدن داره میل نشون نمیده میگه دوباره مثا قبل میکس کن.. نمی...

امروز امتحان کن

پاسخ به

لطفا سریع نظر بدین چیا رو تغیر بدم

قاب 12 تایی خیلی جالبه دوست دارم ???

پارسال دو هفته بود زایمان کرده بودم تولد بچه همین جاری بود حال نداشتم برم شوهرم باهام دعوا گرفت چرا نمیای فردایش داییم از شمال اومده بود دیدن نورا اصلا داییم تحویل نگرفت

جاریم ناراحت چرا تولد نیومدی