مادران شهریور ۱۴۰۲🧚🏻‍♀🧚🏻‍♂

365 عضو

خود مشهد ن اطرافش

1402/04/08 19:48

پاسخ به

اصالتن شمال ولی سمت مادری مشهد

حتما رابطه خاله ها خیلی خوبه 12 سالگی قولتو دادن

1402/04/08 19:59

پاسخ به

پیاماش چیکار کنم نشون خودش بدم

ببین شکاک بودن یه بیماریه که به راحتی درمان نمیشه
قبل از اینکه به خودش یا کسی بگی با مشاور صحبت کن
چون ممکنه با بردن آبروش پیش خانواده ها یه ذره شرم و حیاش هم بریزه و وقیح تر بشه
پس حتما با مشاور صحبت کن

1402/04/08 23:50

کسی از شما حس جر خوردگی تو پهلو داره؟

1402/04/09 00:16

پاسخ به

اره دوست شوهرم با زنش میاد منم اصلا حال ندارم کمر درد می‌کنه زیر شکمم درد میکنع

ای بابا اونام وقت پیدا کردن نصف شب خب چرا زودتر نیومدن

1402/04/09 00:30

پاسخ به

ولی دختر من به حساب ان تی میشه 5مهر

انشاا.. جور بشه سز میکنم که‌ میفته 28تا30شهریور

1402/04/09 09:49

من طبیعی بزام چیزی ازم نمیمونه ها?

1402/04/09 09:52

پاسخ به

اره امید بده تا بعدا....???

اونموقع جیغ و دادم نمیشه کرد بچه هست?

1402/04/09 10:01

الان میاد فحشم میده?

1402/04/09 10:07

پاسخ به

بنظرم زود ازدواج کردن خیلی خوبه اگ عشقت‌پایت باشه پا ب پای هم‌باشین دیر ازدواج کنی دیگ لذتی‌نمیبری ا...

به منظر منم زود ازدواج کردن خوبه ولی از 18 سال به بالا نه کم تر ، من خواهرم از من کوچیک تره 19 سالگی ازدواج کرد همون سال هم حامله شد 20 سالش بود بچش به دنیا اومد الآن یک سال و نیمشه ، ولی من 22 سالگی نامزد کردم یک سال نامزد بودم و 23 سالگی عروسی کردم و الآن 24 سالم و حاملم
به نظر خودم عقب تر خواهرمم با این که از من کوچیک تره یه بچه یک سال و نیمه داره ولی من تازه بچه اولم میخواد شهریور به دنیا بیاد

1402/04/09 10:35

پاسخ به

به منظر منم زود ازدواج کردن خوبه ولی از 18 سال به بالا نه کم تر ، من خواهرم از من کوچیک تره 19 سالگی...

زن داداشم هم 18 سالش بود عروس ما شد الآن 26 سالشه و دوتا بچه داره یکیش 4 سالشه یکیش یک سالشه ، من همش میگم اگه منم 18 ، 19 سالگی ازدواج میکردم الآن بچه دومم رو حامله بودم و تو زندگیم جلو هم بودم ، اون موقعه خواستگار هم داشتم ولی خودم میگفتم نه من میخوام برم دانشگاه لیسانس بگیرم ازدواج کردن چیه ولی الآن پشیمونم چون بعد از ازدواج هم میتونستم برم دانشگاه و لیسانس بگیرم

1402/04/09 10:35

پاسخ به

ماناهار باخانواده همسر میریم باغ مادرشوهرم غذا میزاره،، منم کیک درست کردم میوه هارو چیدم تو ظرف باخو...

خوش بگذره ، منم با شوهرم رفته بودیم قزوین خونه خاله شوهرم دعوت کرده بود چهارشنبه و پنج شنبه اونجا بودیم امروز داریم بر میگردیم تهران تو راهیم

1402/04/09 10:38

پاسخ به

ن برید اشتباه میکنید حتی شده نیم ساعت برید پیاده روی تو پارک بشینید برید روحیتون عوض میشه، ما خیلی د...

من که چه تنهایی چه با دوستم چه باشوهرم خیلی میرم بیرون همش میرم مرکز خرید و سینما و پارک ، از بعد از عید هم یه بار با دوستم یه بار با شوهرم رفتم کنسرت ، شنبه هم با دوستم رفته بودیم یه مرکز خرید هست طبقه بالاش سینماست رفتیم مرکز خرید و گشتیم و خرید کردیم و بعدش بلیط سینما فیلم فسیل رو گرفته بودیم رفتیم نگاه کردیم
مادرشوهرم همش میگه انگار نه انگار تو حامله ای همش زنگ میزنم بهت یه بارش رو خونه ای دوبارش رو نیستی رفتی بیرون بمون خونه استراحت کن

1402/04/09 10:45

پاسخ به

من که چه تنهایی چه با دوستم چه باشوهرم خیلی میرم بیرون همش میرم مرکز خرید و سینما و پارک ، از بعد از...

من تا بعد از عید همش خونه بودم و یه جا هم میرفتم با شوهرم با ماشین میرفتم پیاده میشدم و زیاد هم راه نمیرفتم ولی دیدم نمیشه این جوری و دیگه خونه نمیمونن یک روز در میون خونه میمونم و فرداش میرم بیرون میگردم

1402/04/09 10:47

پاسخ به

منم خداروشکر حالم خوبه زیاد میرم بیرون مخصوصا خرید ???حالمو قشنگ عوض میکنه

من خرید زیاد میرم همش برای خودم یا شوهرم یا این فسقلی خرید میکنم ، اون روز رفته بودم مرکز خرید با دوستم یه دونه تیشرت تو خونه ای خوشم اومد با یه رژ برای مامانم خریدم و یه ادکلن برای بابام دادم بهشون همش میگفتن به چه مناسبت اینا رو خریدی گفتم مگه باید مناسبتی داشته باشه رفته بودم مرکز خرید و همش دوست داشتم خرید کنم و چیزی برای خودم خوشم نیومد بگیرم ولی دوست داشتم چند تا چیز بخرم اینا رو خریدم و یه ادکلن برای شوهرم و یه رژ هم برای خودم به جز اینا خریدم

1402/04/09 10:54

پاسخ به

ولی من ی نگاهی دارم که وقتی متاهل میشی دیگه نمیتونی مجردی حس کنی و مجردی تو 20 سالگی بشدت خوش میگذره...

منم تا 22 سالگی مجرد بودم و دانشگاه میرفتم و با هم کلاسی های دانشگاهم یه سری دختر و پسر بودیم جمع میشدیم میرفتیم کافه و رستوران و سینما ، دخترونه هم قرار میزاشتیم میرفتیم یه بازاری یا یه مرکز خریدی میگشتیم و خرید میکردیم

1402/04/09 13:37

پاسخ به

منم تا 22 سالگی مجرد بودم و دانشگاه میرفتم و با هم کلاسی های دانشگاهم یه سری دختر و پسر بودیم جمع می...

22 سالگی هم که نامزد کردم یک سال نامزد بودم یه ترم مونده بود دانشگاهم تموم بشه بازم همین جوری بودیم و هیچ وقت شوهرم نمیگفت پسر تو گروهتون هست باهاشون نرو بیرون تازه خودش هم بعضی موقعه ها باهامون میومد و بعد از عروسیم دیگه پسرها خودشون رو کشیدن کنار و گروهمون فقط دخترونه شد و نم نم نوبتی هم دخترها یه دونه یه دونه خودشون رو کشیدن کنار و دیگه در ارتباط نیستن و یکی از دخترها فقط موند که سال آخر دانشگاه بودیم ازدواج کرد و تو گروه اون با من خیلی صمیمی بود و هنوز با من در ارتباطه و پارسال بچش به دنیا اومد من به بهونه دیدن بچش شوهرم رو برداشتم رفتیم خونشون و شوهرامون هم با هم آشنا شدن و دوست شدن شماره هم دیگه رو گرفتن و باهم درارتباطن و ما هم از اون به بعد رفت و آمد خانوادگی پیدا کردیم
الآنم با همون دوستم بعضی موقعه ها بچش رو برمیداره ماشین داره میاد دنباله من میریم میگردیم یا کافه میریم یا شوهرامون ناهار نباشن میریم رستوران یا میریم خرید یا میریم سینما

1402/04/09 13:40

پاسخ به

22 سالگی هم که نامزد کردم یک سال نامزد بودم یه ترم مونده بود دانشگاهم تموم بشه بازم همین جوری بودیم ...

وای ماشالله روز ب روز پیاما طولانیتر

1402/04/09 14:00

پاسخ به

سلام چلام تلام شلام ?????

تو کجا بودی تاحالا کجا بودی تاحالا تو کدوم نقطه دنیا کجا بودی تاحالا ؟ ??

1402/04/09 16:00

پاسخ به

خدای نکرده من نبودنی ک اتفاق بدی نیفتاد؟

فقط افسون بچه هاشو از دست داد ?

1402/04/09 16:04

پاسخ به

بعد اون بستری ک گفتی یکم از آب کشیدن؟؟؟

پس این رو میدونی نه منظورم همین بود بعد از اون اتفاقی نیوفتاد و خدا روشکر همچی خوب بوده تا الآن

1402/04/09 16:11

پاسخ به

اوووووف پس مقاومی

آره همینو تحمل کنم بهتر از انگشت کردنه??

1402/04/09 16:16

پاسخ به

حاملس؟

آره بچه دومشه مادرشوهرم اون روزی میگفت سه ماه و نیمش شده

1402/04/09 16:22

یکی بیاد کارای خونه منو بکنه

1402/04/09 16:22

پاسخ به

حالا مام از دید فامیلا شوهر همینیم

آفرین بخدا الان جارو جمع نکردم اون به من نگاه می‌کنه. من ب اون ???

1402/04/09 16:44