پاسخ به اصلا نیاز به بحث و ناراحتی نیست دیشب شام بیرون بودیم همه فامیل شوهر برادرزاده محسن زود به زود مریض م...
ما دیگه باغ نشد بریم دور بود خونه مامانم بزرگه گذاشتم بعل شوهرم گفتم من آشپزخونه میرم نزار کسی نزدیک بشه بهش پرو پرو اومده از بغلش برداشته برده سمت اون داداشم که بیرون نشسته سرماخورده یه لحظه نگاه کردم دیدم بچه نیس رفتم بهش گفتم
1402/02/24 00:59