بعد بهش گفتم مامانت اومد میخواست اینو ببره پایین ، میگه خب میبرد چیه مگه
گفتم من حساسم خب
میگه ول کن توروخدا ، حساسی پس چرا میذاری پیش مامانت 2،3 ساعت میری بیرون
گفتم تا مجبور نباشم نمیذارم ، بعدم مامانم بدون اجازه من آبم نمیده به روشنا
میگه مادر منم نمیده ، گفتم همین دیروز بهش حلوا داد ک توش زعفرون و دارچین داشت ، امروز پیپیش خلطی بود
گفتم احترام بذار به حساسیت های من
میگه همین حساسیتای تو بود که بچه الآن اینجوری شده همش جیغ میزنه چون هیچکی رو نمیبینه
گفتم این بخشی از رشدشه ، چ ربطی داره ، همه جا ک میبریمش
بعد داستان نگین رو گفتم براش ک شوهرش به مادرش گفت دخالت نکن نگین خودش میدونه چیکارکنه
میگه شوهرش اشتباه کرد ک مادرشو جلوی زنش ضایع کرد ، گفتم اگه زنشو ضایع میکرد درست بود لابد
میگه بزرگتر تجربه داره ی چیز میدونه ک میگه ، گفتم هرکی قلق بچهشو خودش میدونه ربطی به تجربه نداره
میگه در هر صورت من قبول ندارم این چیزارو
گفتم آره تو هرچی مادرت بگه قبول داری
1402/03/13 14:53