خونه مادر شوهرم پنج ماهه نرفتم الان باشوهرم حرفشون شد قهریم
خونه مامانم ن میرم هفته ای دو سه روز اونجا گاهی هفته ای دو شب میمونیم +پنج شنبه شام میریم میایم +جمعه شام میریم
1402/08/11 00:17
//= $member_avatar ?>
زخم زبون برا چی
1402/08/11 00:17
//= $member_avatar ?>
من بابام خیلی اذیت میکنه با حرفاش عین مادرشوهرم
1402/08/11 00:18
//= $member_avatar ?>
خیلی سخته خداییش اصلا آدم میمونه😢😢دکتر نباشه آدم هم خرج خودش میکنه هم خونش
1402/08/11 00:18
//= $member_avatar ?>
والا
1402/08/11 00:18
//= $member_avatar ?>
اخه نمیشه هم بچه نیورد واقعا
1402/08/11 00:18
//= $member_avatar ?>
زندگیم انقدر یکنواخت شده بخدا زده شدیم از هم
1402/08/11 00:18
//= $member_avatar ?>
من ن اصلا اینطور نیستن خدارو شکر مامانت غذایی ک دوس دارم بپزه زنگ میزنه میرم یه رب 20 دقیقه با ماشین راه داریم باهم یا بابام زنگ میزنع دارخرام بیاین میریم کلا اونجام
1402/08/11 00:18
//= $member_avatar ?>
بابام رفته بناب امروز ده روز کار داره میمونه اونجا از صب پنج بار بهم زنگ زده دارخرام 🤣🤣🤣🤣مامانم میگه بخدا ب ما یبار زده گفتم من فرق میکنم
من از اول با بابام کلا حس بابا ندارم بهش همه حرف هامو میگم بهش از قبل خوبیم از وقتی هم ازدواج کردم همش سختی کشیدم بابام وابسته شده بهم دیده دارم عذاب میکشم بعد کبچمم از دست دادم دیگ کلا همه خانوادم وابسته تر شدن بهم 😞
1402/08/11 00:20
//= $member_avatar ?>
مبارکت باشه عزیزم به شادی بپوشی
1402/08/11 00:21
//= $member_avatar ?>
اخ چقد خوبه که بابات هواتو داره
1402/08/11 00:21
//= $member_avatar ?>
بابای من ب مادر شوهرم بگه میگم آخ نگو دلم خونه 🤣🤣🤣🤣میشینیم غیبت میکنیم