#جن_در_ایران
حدودا بیست سال پیش وقتی 7 ساله بودم رفته بودیم خونه خالم بعد موقع شام رفتیم توی اتاق بعد من سر سفره نشسته بودم یهو دیدم یچیزی انگار چادر سیاه سرش انداخته باشه 4 دستو پا داره توی حیاط راه میره از لحاظ جثه اندازه گربه بود ولی کله کوچیکی داشت همینجوری صاف از دیوار 3 متری بالا رفت بعد یچیزی هم ازش آویزون بود مث چادر بود نمیدونم شاید موهاش بوده به بابام گفتم بابا اون چیه یهو بابام بلند شد در رو بست بعد منو بغل کرد گفت نترس
منم بعد اون جریان تا یکماه نتونستم حرف بزنم کلا لال شدم اینقدر دکتر و اینا رفتم تاثیری نداشت تا اینکه یه عالم دینی بود رفتیم پیش اون چندروز دعا و... داد خوب شدم
یه روز از بابام پرسیدم یادته اون چی بود بابام گفت اره من فهمیدم جن بود ولی بچه بودی نگفتم تا نترسی
1402/02/21 00:42