مامانا🤱

41 عضو

13 ماه 😂

1402/12/04 22:22

دوماه از کارن بزرگتره

1402/12/04 22:26

انشاالله ک طبیعی باردار شی منک دیگ اعصاب امپول زدن ب شکممو ندارم چون بزرگم مونده بعد زایمان گفتن آنوکسا بزن هرکار میکردم دورناف نتونستم بزنم شکمم افتاده شده بود نمیرف داخل

1402/12/04 23:18

ایشاا...
خب تو دوقلو داری
منم خیلی سختی کشیدمو اذییت شدم
ولی میگم یدونه هم خوب نیست بچم تنهاست

1402/12/04 23:52

ولی خب ابوالفضل 2 سالش بشه میرم دنبالش

1402/12/04 23:53

ماشاالله به همتون از همین امشب دست به کارشین الان تخمداناتون فعال فعالن تا تنور داغه نون وبچسبونید یکی یکی دیگه بیارید با هم بزرگ میشن

1402/12/04 23:59

نه مثل من بزرگه براکنکور میخونه کوچیکه الان یکسالش شده انقد سخته با این فاصله

1402/12/05 00:00

حرف ارشد گروه وگوش وکنید با کوله باری از تجربه وسختی بهتون نصیحت میکنم بیارید هرچی زودتر😂😂😂😂

1402/12/05 00:02

اره اونک براش بیار تنهای سخته ولی بزا یکم از آب و گل در بیاد مثلا سال دیگ دنبالش باش ک پسرتم یکم فهمیده شده باشه اذیت نشی

1402/12/05 00:09

اوه چقد تفاوت سنیشون زیاده خدا برات نگهشون داره

1402/12/05 00:09

من اگ روزی بخوام اقدام کنم دلم میخواد طبیعی باشه ولی میترسم‌ دختر باشه اونم باز😂

1402/12/05 00:10

سلامت باشی عزیزم

1402/12/05 00:11

خداروشکر میکنم ولی دوقلویی خیلی سخته خیلی من سر اینا همه عمرم رفت

1402/12/05 00:12

شوهرم ازالان میگ بیاریم میگم توروخدا ولم کن فلج شدم مث پیرزنا راه میرم همین دوتا رو درست بزرگ و تربیت کنم بسه

1402/12/05 00:13

اگه پسر میخوای فکر بارداری طبیعی نباش من دوتا دخترا و به خیال طبیعی یکیشون پسر میشه آوردم اما هردوتا دوتا خانوم ودسته گل شدن اما شوهرم گفت پسرم میخوام که مجبور به ای وی اف شدم

1402/12/05 00:13

در حین سختی فراوان فراوان اما خیلی لذت بخش دوقلو

1402/12/05 00:14

اره از ریسک کردن طبیعی هم میترسم ک اونم دختر بشه هرچند برای من مهم نیس دختر خیلی شیرینه شوهرم میگ بزا جفت جور کنیم😒

1402/12/05 00:14

اره بزرگ ک میشن شیرینی هاشون بیشتر میشه

1402/12/05 00:15

آره نظر مرده همینه

1402/12/05 00:15

من روزای اول و اصلا دوس نداشتم بچ ها تا صبح گریه گریه دل درد رفلاکس آروغ بگیر اصلا ی وضعی زیرچشام ب حدی کبود بود انگار منو زده بودن ازبس نمیخوابیدم

1402/12/05 00:16

از آروغ زدن بچ متنفر بودم ی دخترم تا40دقیق هم تلاش میکردی آروغ نمیزد آروغشم اگ نمیگرفتم بالا میاورد اون یکی رفلاکس خیلی شدید داش ک 10تا شیرم بالا میاورد همش پام تو دکتر بود

1402/12/05 00:17

خیلی سخت بود اما گذش اون دوران

1402/12/05 00:17

دختر بزرگم کولیک داش صبح تاشب شب تا صبح گریه میکرد ب هیچ روشی آروم‌نبود پوستمو کندن خلاصه

1402/12/05 00:18

آره دیدین چه زود گذشت برامنو همین سختیای تورو داشتم بعلاوه اینکه بیشتر شبا تنها بودم با چهار تا بچه فقط و فقط اول خدا دوم خداسوم بابا مامان خودم بود ن با اون همه بی کسی وتنهای گذشت روزای خوش داره شروع میشه با بچه هابریم بیرون پارک ذوق بکنن بخندن شاد باشد.وای چقدخوش میگذره عاشق بهاروتابستونم تو این دوفصل لذت میبرم

1402/12/05 01:03

دوقلو اگرچه سخته ولی با هم بزرگ میشن و پشت همن، یجورایی واقعا لذتبخشه، هم برا پدر و مادر هم بچها خودشون

1402/12/05 10:36