فدات شم من 8ماه روتخت بودم فقط برادستشویی بلند شدم و دکتر رفتن از سه ماهگی رحممودوختن کرونا گرفتم یک ماه سرفه شدیدشش ماهگی به بعدم که کلا یه پام خونه بود یه پام بیمارستان زایمان زودرس وخون دماغ شدن و کلی مکافات از خونه تا دکترم و بیمارستان دو ساعت راه بودیه شهر دیگه هفت ماهگی به بعد مامان و خواهرم شیفتگی تو بیمارستان پیشم بودن تا زایمانم .خوب یادمه همون شب تا صبح من از تب و لرزو درد مردم وزنده شدم صبح شوهرم رفت خواهر کوچیکه رو ببره بزرگه رو بیاره که هیشکی پیشم نبود تبم رفت 42داشتم خودم ویچه هام تلف میشیدیم که اورژانسی منو بردن بدون همراه وامضا و هیچی اتاق عمل که تو اتاق عمل بیهوش شدم بعدشم خونریزی شدید بر اثر تب وعفونت مایع امنیوتیک که نمیدونم چند ساعت بعد که بهوش اومدم دکترا گفتن معجزه شده بچه ها سالم خودتم سالم موندی اون شب نزدیکای 40,50سانت برف اومده بود کولاک بودجاده ها همه بسته شده بودن وحشتناک بود بعدشم که خودم سه روز بستری وبچه ها13روز تو آن ای سیو که آخرم گفتن دور از جون معراج معراج میمیره که منم نذر کردم اگه بچم بمونه وهیچیش نشه ببرمش پابوس امام رضا اونجام اولین موهاشونو کوتاه کنم که هنوز به خاطر شرایط مالی و اوضاع زندگیم قسمتم نشده ببرمشون موهاشونو با چل گیس میبندم همه میگن پسرن یا دختر چرا نمیبریشون امام رضا چی بگم خواهر منم کم سختی نکشیدم حرف مردم دعوای مادر شوهر تویه اتاق 12سال زندگی کردن با دوتا دختر بزرگ حالام با چهارتا بچه و مشکلاتی که گفتن ندارن زندگی سختی داره اما هرکس منو ببینه میگه این هیچ مشکلی نداره بی خیال بابا این دوروز دنیا و سخت نگیر میگذره
1403/05/20 14:59