هیچکی قید نمیزنه یه مدت بخاطر ناراحتی تو نره همین

تا ابد که نیست اینجوری میگن زیاد بهم اهمیت نمیدین اگه مردت کنارت باشه خانوادهشم بیشتر قدرتو میدونن

ببین اشتباه تنهای رفتن تو خونه بابات اونم حونه باباش هرجمعه یه سرباهم برین به هردوتاش سر بزنی

دیگه نه دعوا میشخ نه قهر

من اصن اونجا نمیرم. کلا. اون میا ی سر خونع ما ی سرم اونجا

خوب چرا نمیری وقتی تو نمیری اونجا اونم ناراحت دیگه

ازشون خوشم نمیا متنفرم از تک تک سون

اشکال نداره ولی با سیاست رفتارکن یه جوری خانواده شوهرت نگه دار

منم خوشم نیماد مخصوص خواهرشوهرم هرسری میدم اونجا به یهچیزم گیر میده هردفعه دعوا میکنم باهاش بدجوری دیگه قهر کردم تا 4 ماه شوهرم اصرارکرد بیا اتشی کن من خوشم نیماد قهر باشی منم گفتم اتشی کنم کم تر میام اعصبابم راحت تر گفت اشکال ندارفقط اتشی کن قهرکردن خوب نیسا به خاطر شوهرم اتشی کنم رفت وامدم کم کردم اعصبابم راحت تر

مادرشوهرم همیشه میگه خواهرشوهرن اعصباب نداره باهاش کناربیا دیگه منم گفتم دیگه هرسری نمیشه رواعصبابم بره ونگه مادرشوهرم خوبه یه دونه خواهرشوهردارم ازهفت پشتم بس

بابا حالا زن شوهر باهم ی چیز میگن من همین گفتم چت میش میری اونجا میای برگشته میرم بهت ثابت میکنم اونا ب من چیزی نگفتن

ادمو صایع کنه

من ک میدیمش بد رفتار نمیکنم حالا پیش این ی چیز گفتم برگشته قاطی بازی درمیاره

خانما یه سال و نیم عقد بودم الانم یه سال و نیمه ک ازدواج کردم،سه ماهه ک زایمان کردم شوهرم خیلی باهام سرد شده و رابطه داشتن یا نداشتنمون اصلا براش مهم نیس و هرچی ک میخام بگم با خنده و شوخی اینا میگم ولی با اخم جوابمو میده انگار از روی اجباره،
اصلا بهم وابسته نیست و حس میکنم دوسم نداره، هر اتفاقی هم ک واسم بیفته ب پشمشم نیس ،چیکار کنم ک هم بهم وابسته بشه و هم ازین حال و هوا دربیاد؟

کاره هر روزمون شده بحث و اختلاف نظر سر چیزای الکی

بعضیا چیکار میکنن ک شوهراشون واسشون میمیرن؟چیکار میکنن ک‌شوهراشون باهاشون اینقد با احترام و با محبت حرف میزنن؟ بخدا نمیدونم چی کم گذاشتم براش
هر روز بشور بساب بچه نگه دار حتی بچه ب بغل براش غذا درست کن ک اقا گشنشه ،اصلا درکم نمیکنه ،حتی اگه سرسفره نشینم و غذا نخورم و بچه رو نگه دارم نمیاد بگه خب بچه رو بده من تو غذاتو بخور

عصر داشتم بچمو میخابوندم اون شامشو خورد بعد بهش گفتم ،منم مثلا میخام غذابخورما، میگه دیر نمیشه میخوری

ببین یه مدت به خودت برس بعداززایمان این جوری هست یه مدت بگذره خوب میشه به خودت برس زیاد طرفش برو ببین چیکارمیکنه یا شاید دنبال بهانه هست یا خسته هست باهاش حرف بزن ببین چرا این کارها می کنه

بخدا اینقد‌بهش توجه میکنم ک نگو،انگار مثلا فقط اون شوهر منه ولی من هیچیه اون نیستم

خودش میگه ب خاطر استرس کاره ،چون تغییر شغل داده

شاید سردشده ببین برو پیش یا باهاش حرف بزن ببین چیه میگه

ربطی نداره سردشدن

خیلی سرد شده ،الانم از ساعت ده گرفته خابیده انگار نه انگار

میگه ذهنم درگیرع و حسی ندارم ب رابطه و اینا