پارت 35
ایمان کنارم نشسته بود رو تخت واقعا عصبی بود گفتم اگه نمیرم این منو قطعا میکشه اومدم حرف بزنم باهاش ببینم جواب میده یا ن گفتم ایمان حالم بده گف اخه *** چرا انقد قرص خوردی میدونی این قرصا ادمو سکته میده چرا پشت هم خوردی بچه ای باید قرصارو از جلو دست بردارم خودم داروهاتو بدم دستت ک امارش از دستم درنره گفتم باشه بسه حالم داره بهم میخوره جهنم کردی زندگیمو گف تازه اولشه تا اینجا خودت زندگیو برا خودت جهنم کردی از اینجا ب بعد تازه من میخوام شرو کنم ی پدری ازت دربیارم حظ کنی من قبلش ب پرستاره گفته بودم حالم بده ی ظرف داد بهم گفتم ایمان حالم بده گف سرمت تموم شه خوب میشی دکتره اومد سرمو چک کرد گف بالا نیاورده ببریم معدشو شستشو بدیم تا میخواس سرمو عوض کنه من بالا اوردم هرچی خورده بودم سرمو وصل کرد دوباره دو سه تای دیگه امپول و ویتامین و ضدتهوع زد تو سرمم از این سرم یه لیتریا زد دوباره ی ساعت خوابیدم بستری بودم دکتره اومد چک کرد گف حالت خوبه؟ میتونی بری خونه من هم از ایمان میترسیدم هم واقعا سرم گیج میرف گفتم ن سرگیجه دارم گف عیب نداره بخاطر داروهاس یه دفه وارد بدنت شده خوب میشی رفتیم از بیمارستان بیرون نشسیم تو ماشین مسیر به خونه رو دور کرد یه ساعت تو راه بودیم داش دور میزد ولی هیچی نمیگف من خیلی فشار روم بود جو سنگین بود داشتم اذیت میشدم گفتم ایمان جواب نداد گفتم بابا ببخشید من تپش داشتم حالم خوب نبود دادزد ساکت مگه اجازه دادم حرف بزنی تو میخاسی خودتو بکشی ؟ از دس من؟ مشکلی نداره ک خودم میکشمت دهنتو میگام هیچ اشکالی نداره گفتم بابا گفتم ک ببخشید دیگه نمیخواسم خودمو بکشم ک گف فعلا خفه شو تا خونه صداتو نشنوم ک الان حالم ازت بهم میخوره شیشه رو کشید پایین سرشو برد بیرون ایمان هیچ وقت نمیزاره شیشه رو بکشم پایین میگه خطرناکه الان خودش اینکارو کرد هوا بخوره خیلی حالش بد بود
تو چیتگر بودیم بغل ی دکه نگه داش رف سیگار گرف 3 تا کشید اومد نشست من انقد سرفه کردم داشتم خفه میشدم از بغل در اب برداش انداخ رو پام روشو کرد سمت بیرون رسیدیم خونه جاشو جدا کرد رف تو پذیرایی خوابید ی ساعتی خوابیده بود
1402/04/30 12:15