The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

خودمونی ها۱402

25 عضو

پارت 35
ایمان کنارم نشسته بود رو تخت واقعا عصبی بود گفتم اگه نمیرم این منو قطعا میکشه اومدم حرف بزنم باهاش ببینم جواب میده یا ن گفتم ایمان حالم بده گف اخه *** چرا انقد قرص خوردی میدونی این قرصا ادمو سکته میده چرا پشت هم خوردی بچه ای باید قرصارو از جلو دست بردارم خودم داروهاتو بدم دستت ک امارش از دستم درنره گفتم باشه بسه حالم داره بهم میخوره جهنم کردی زندگیمو گف تازه اولشه تا اینجا خودت زندگیو برا خودت جهنم کردی از اینجا ب بعد تازه من میخوام شرو کنم ی پدری ازت دربیارم حظ کنی من قبلش ب پرستاره گفته بودم حالم بده ی ظرف داد بهم گفتم ایمان حالم بده گف سرمت تموم شه خوب میشی دکتره اومد سرمو چک کرد گف بالا نیاورده ببریم معدشو شستشو بدیم تا میخواس سرمو عوض کنه من بالا اوردم هرچی خورده بودم سرمو وصل کرد دوباره دو سه تای دیگه امپول و ویتامین و ضدتهوع زد تو سرمم از این سرم یه لیتریا زد دوباره ی ساعت خوابیدم بستری بودم دکتره اومد چک کرد گف حالت خوبه؟ میتونی بری خونه من هم از ایمان میترسیدم هم واقعا سرم گیج میرف گفتم ن سرگیجه دارم گف عیب نداره بخاطر داروهاس یه دفه وارد بدنت شده خوب میشی رفتیم از بیمارستان بیرون نشسیم تو ماشین مسیر به خونه رو دور کرد یه ساعت تو راه بودیم داش دور میزد ولی هیچی نمیگف من خیلی فشار روم بود جو سنگین بود داشتم اذیت میشدم گفتم ایمان جواب نداد گفتم بابا ببخشید من تپش داشتم حالم خوب نبود دادزد ساکت مگه اجازه دادم حرف بزنی تو میخاسی خودتو بکشی ؟ از دس من؟ مشکلی نداره ک خودم میکشمت دهنتو میگام هیچ اشکالی نداره گفتم بابا گفتم ک ببخشید دیگه نمیخواسم خودمو بکشم ک گف فعلا خفه شو تا خونه صداتو نشنوم ک الان حالم ازت بهم میخوره شیشه رو کشید پایین سرشو برد بیرون ایمان هیچ وقت نمیزاره شیشه رو بکشم پایین میگه خطرناکه الان خودش اینکارو کرد هوا بخوره خیلی حالش بد بود
تو چیتگر بودیم بغل ی دکه نگه داش رف سیگار گرف 3 تا کشید اومد نشست من انقد سرفه کردم داشتم خفه میشدم از بغل در اب برداش انداخ رو پام روشو کرد سمت بیرون رسیدیم خونه جاشو جدا کرد رف تو پذیرایی خوابید ی ساعتی خوابیده بود

1402/04/30 12:15

پارت37
دلم نمیخواد بری خونه اون مادرخراب ب من میگه برو بابا
منم رو تخت خوابیده بودم کل رو تختیو ب گوه دادم نوارم کم بود
واقعا کم اورده بودم خونریزی داشتم انقد نوار گزاشته بودم سوخته بودم
میخاسم با امین برم داد میزدم منو ببر ایمان میگف خفه شو پاتو از درخونه بزاری بیرون جف پاهاتو میشکنم گفتم تا کی میتونی اینجوری باهام رفتار کنی؟ بلخره ی روز از دستت راحت میشم اومد تو اتاق من جیغ زدم امین اومد بردش سریع تو اتاق درو بستم چمدون برداشتم هرچی داشتم ریختم توش ک باباشینا زنگ زدن اومدن بالا من از اتاق اومدم بیرون ایمان منو با وسیله دید همزمان شد با اومدن باباو مامانش تو خونمون اتاقمون جلو در ورودی بود تا باباش اومد بیاد سمت اتاق ایمان دراتاقو قفل کرد اروم میومد جلو من میرفتم عقب گف کجا میخواسی تشریف ببری؟ گفتم میخام ولت کنم برم خستم کردی گف اها فک کردی من خسته نشدم از کارای تو؟ گفتم باشه بیا از زندگی هم بریم بیرون تا جفتمون ارامش پیدا کنیم گف من هم تو دوستیمون هم تو عقد بهت گفتم حسنا تو وقتی میتونی ازمن جداشی ک مرده باشی گفتم من همچین چیزی نشنیدم گف شنیدی و قبول کردی گفتم ن نشنیدم گف شنیدی ولی نفهمیدی انقد اومد جلو پشتم پنجره بود گفتم نمیخوام دیگه ادامه بدم باهات میخوام برم گف کجا؟ اها اون دنیا؟ اوکی خودم کمکت میکنم اومد کمربندشو دراورد دوبار زد ب پام نشستم انقد جیغ زدم میگف غلط کردی وسیله جم کردی بری کدوم قبرسونی میخوای بری کجا میتونی بری کجا رات میدن؟ خونه بابات؟ بابات رات میده؟ مگه نگف رفتی دیگه برنگرد؟ بدبخ من نباشم نمیتونی از پس خودت بربیای میخواسم بلند شم ک فقط میزنه نخوره تو صورتم ادم نشسته بود تو خونمون اینارو خبر کردم ک بیان مشکل مارو حل کنن توی چن دیقه همه اینا اتفاق افتاد باباش اومد درزد ایمان درو باز کن ایمان نمیشنید باباش دراتاقو شکوند اومد تو اتاق ایمان باباشو دیدکمربندشو انداخ دسشو گرف بالا رف عقب همه تنم درد میکرد نمیفهمیدم جاییم شکسته یا ن
اصن هیچی حالیش نبود لب بالام از داخل پاره شد کم کم دردا زیاد شد ساق دسمو گرفتم خیلی درد میکرد گفتم شکسته حتما همه پاهام کبود بود
مامانش و امین اومدن تو اتاق گفتن پاشو ببریم درمونگا بخیه بزنیم ایمان گف نمیخوام دس ب زن من کسی بزنه بخیه نمیخواد خودش اومد تمیز کرد شست تو دهنم دندونام خون بود ترسیده بودم بشدت میلرزیدم برام اب قند اوردن (الان زیر لبم گوشت اضافه اورده میگیرم بالا ملومه بریده)
رف نشست وسط خونه سیگار کشیدن اولین بار بود جلو باباش پشت هم سیگار میکشید باباش زد تو کمرش گف برا خودم متاسفم

1402/04/30 12:16

پارت39
اول شرو کنین من باهاش حرف زدم رفتیم خونه برام جیگر گرفته بود درس کرد ولی لج کرد با خانوادش تا ی ماه منو خونه باباش نبرد باباش وسط روز یواشکی میومد توخونمون میشس حرف میزد از رفتارش میپرسید و میرف هر هفته ک میومد پول میزاش برام میگف ب ایمان نگو فک میکرد میتونه با پول این اخلاقی ک از پسرش ساخته رو جبران کنه خب مقصرش خودش بود ک دقیقا عین زندگی ما برا زنش ساخته بود ک بچه ها هروز جنگ و دعوا ببینن ایمانم شده بود یکی مثه خودش ده بار مامانش جلو خودم گف ایمان اگه شبیه بابات بشی حلالت نمیکنم ایمان نتونسته بود خب اون شخصیتی ک باید تو بچگی و نوجونی تشکیل میشده شده و تموم دیگه نمیتونی عوضش کنی حالا با تهدید نفرین یا هرچی دست خودش نی مریض نیس ولی چرا باید انقد ی ادم تعصب داشته باشه ؟ چشش عشقشو نبینه نتونه ابراز محبت کنه ؟ نتونه احساسشو نشون بده درسته مقصر این رفتارا بیشتر پدرش بود ولی اینا وظیفه مادره تو خونه ک بچه یاد بده محبت کردنو محبت دیدنو قدردونستنو ک از هر رفتاری منظور بد برداشت نکنه اونوقت مادرشوهر من تو بچگی چی کار میکرده جا این کارا؟ هروز با جاریش پشت اون جاری و مادرشوهر و خواهرشوهر جلو بچه بد میگفته ایمانم فک میکرده چقد مامانش بده و باباش حق داره ک دعوا کنه شده ی ادمی ک فک میکنه زن حقشه هربلایی سرش بیاد من بخشیدم هم پدرشو هم مادرشو هم خودشو چون مقصر نیس

1402/04/30 12:19

پارت40
چن شب بود خوابم نمیبرد حالم بد بود عذاب وجدان داشتم اذیت شده بودم اذیت کرده بودم اوضاعمون خیلی بهم ریخته بود من 9 صب خوابم برد بیدارشدم ساعت 2 ظهر بود دیدم ایمان خونس نرفته سرکار تا منو دید لباس پوشید گفتم کجا میری گف ب تو ربطی نداره رف درو قفل کرد 2 ظهر رف ساعت 8 شب اومد نگف کجا بوده بو قلیون میداد پا پیچش نشدم گرف خوابید 6 صب رفته بود سرکار من برا شام بابام اینارو دعوت کردم ک هم ایمان تو رودروایسی با اونا ی زره رابطشو باهام بهتر کنه جلو اونا نمیتونس محل نده بهم ک بابام اینا ساعت 9 بود اومدن زنگ زدم ب گوشیش دوبار جواب نداد بار سوم زدم امین برداش گفتم کجایی گوشی ایمان دس تو چیکارمیکنه گف هیچی هیچی کاردارم فعلا قط کن ب بابام گفتم بابام زنگ زد ب جفتشون جواب نمیدادن ساعت 12 شب بود امین خودش زنگ زد بهم گف برو جایی ک بابا اینا صداتو نشنون رفتم تو اتاق گف تو با ایمان چیکار کردی چون میدونسم ایمان و امین همه چیو بهم میگن دیگه نزدم زیرش گفتم غلط کردم خب الان چیکار کنم بیخیال بشه بخدا امشب شمارو گفتم بیاین ک اشتی کنه باهام کم کم گف حسنا گند زدی ابجی گفتم ایمان کو اصن گوشیو بده خودم حرف بزنم گف نمیتونه حرف بزنه کار داره گفتم امین بخدا من تو خونم از هیچی خبر ندارم منو میشناسی یهو ب سرم میزنه ها ابرو حیثیت نمیزارم تو ساختمون برا خودمون بگو چیشده گف گوشیو بده بابا گفتم ب من بگوو گف هیچی داشتیم میومدیم دعوا شد یکی گاز فلفل زد تو صورت ایمان داش خفه میشد با امبولانس اوردیمش فجر تو راه 10 تا نخ کشیده خوب نمیشه همش سرفه میکنه میخواس نیاد بزور اوردیمش دکتر محل کارش اومد نزاش بره گف بمونه فعلا بزور اون نگهش داشتیم ب بابا بگو بیاین اینجا قط کردم ب بابام گفتم و رفتیم با مامانم امین پیشش بود میخاسم برم داخل امین گف گفته حسنا رو نیارین گفتم برا چی خب مگه نمیگه زنشم چرا لوس میکنه خودشو

1402/04/30 12:19

پارت41
امین ب بابام گف ایمان نمیخاد حسنا بیاد تو من میبرمش شبم میام پیشش وایمیسم دسمو گرف کشید تو ماشین گفتم ولم کن ینی چی من نیام تو نمیخام برم خونه من دق میکنم میخام خودم پیشش وایسم گف نمیخاد اونجوری ببینیش گفتم چیجوری گف اکسیژن بهش وصله نمیتونس نفس بکشه رفتم زنگ زدم باباش رف بیمارستان راهش ندادن برگش منو برد خونشون خوابیدم ساعت ملاقات امین با بابای ایمان جابجا شدن چون بخش مردونه بود نمیزاشتن همراه زن بمونه گفتم من میخام بمونم رفتم ی روز بود فقط دکتر ش گف حالش بد نی ولی ذات الریه شدید شده باید دو روز دیگه بمونه ایمان گف من نمیمونم پاشد نشست باید برم سرکار کار دارم دکترش گف وضعیت سلامتتو باید من امضا کنم ک نمیکنم سرکارم نمیپذیرن اگه امضا سلامتیتو نزنم ایمان گف دکتر بزن میخام برم دکترش گف ن نمیفهمی حالت خرابه گفتم امشب من میخوام بمونم بابای ایمان گف میخوام اتاقشو عوض کنم vip میگیرم ک مامانش و حسنا اگه خواستن بمونن عوض شد اتاق من شبش موندم پیشش تا صب حرف زدیم تا صب ده بار بالا اورد ریه ش خون بود ی روز دیگم موند و مرخص شد دکترش بهش اسپری تنفسی داد و دارو و منع کرد از سیگار و قلیون و دود رفتیم خونه سوپ درس کردم و کم کم باهام خوب شد تو اینستا با بعضی از دوسام درارتباط بودم ی روز پیام دادن ک تو هنو شیرینی ازدواجتو با ایمان ب ما ندادی گفتم باشه حالا گفتن هفته دیگه کافه رستوران گفتم باشه ب ایمان گفتم میخوام شیرینی بدم گف بیخیال نمیخواد بری گفتم برم دیگه قول دادم خیلی اصرار کردم تا قبول کرد قرار بود بریم ی جادیگه ولی ی ساعت قبل قرار کافه رستوران عوض شد رفتیم ناهار دادم ب همشون خوردیم و چایی و قلیون گرفتیم دوس پسراشون اومدن یهو من یخ کردم ب دوسم گفتم الهه خاک توسرت اینا رو چرا گفتین بیان گف بیخیال حالا ک اومدن زشته خیلی خری دیگه میخاسیم پاشیم بریم الهه گف حسنا اقا ایمان من گوشیمو برداشتم گفتم کو فک کردم میگه زنگ زده بهم گفتم نزده ک گف خری میگم داره میاد سرمو گرفتم بالا دیدم وایساده جلوم منو با 4 تا دخترو پسر دیده بود دیگه کارم تموم بود گفتم سلام روشو ازم گرف ب پسرا گف به به گل پسرا بدبختا تخم کرده بودن ب من گف پاشو بریم من پاشدم سریع الهه هول کرد گف اقا ایمان چایی اروم گفتم الهه خفه شو ایمان گف خیلی وقته صرف شده ب من گف حسنا بیرون خودش رف منم خدافظی نکردم دوییدم دنبالش درماشینو باز کرد بشینه دید وایسادم گف بشین مثه سگ ترسیده بودم نمیتونسم تکون بخورم دید هنو وایسادم زد رو سقف گف میگم بشین همش تو ذهنم میچرخید ک منو با پسر

1402/04/30 12:19

پارت44
دکتر نگف جنسیتش چیه تا انومالی صب کرد من برام مهم نبود چیه پدرشوهرم گف حسنا اگه پسر باشه ی گوشی پیش من داری ایمانم دید رقابتیه گف اگه دختر شه 10 تومن همونجا میزنم ب کارتت رفتیم سونو اونجا اومد داخل ک بفهمه چیه دکتر گف پسره گف دکتر ی بار دیگه چک کن گف اقا الت تناسلیش پسره دیگه اومدیم بیرون گفتم خداروشکر دختر نشد گف اها پ تو دعا کردی دختر نشه گفتم اره برا اینکه همینجوری ک پدرمنو دراوردی دهن اونم قراره سرویس کنی من ک میشناسمت میخوای سر هرچیز اذیت کنی گف حامله ای انقد بامن کل کل نکن دیگه هیچی نگف اومدیم خونه پدرشوهرم گفتیم پسره من هنو نتونسته بودم قبولش کنم کلی خوشحال شد شام بردمون رستوران و اومدیم دوتا 100 دلاری داد بهم آبان شد من ی ماه خونه مادرشوهرم بودم ایمان میومد میدید منو پول میزاش میرف نمیتونسیم چت کنیم اینترنتا قط شده بود از هیچجا خبر نداشتیم ایمان هر هفته ی بار میومد خبر میداداز خودش با باباش بیشتر حرف میزد و میرفت میگفتم منو ببر خونمون میگف نمیشه شلوغ شده خیابونا

1402/04/30 12:23

پارت45
اغتشاشه تو محلمون فقط صدا تیرتفنگ میاد حامله ای میترسی ی روز باباشو اومد باخودش برد مدرسه ها تعطیل بودن همه ی ماه بعد اون اومد منو برد خونمون گفتم میخوام برم باشگاه ثبت نام کنم گف ن وقتش نی من هروز افسرده تر میشدم میگفتم پ کی وقتشه فقط منو با ماشین میبرد میگردوند هیچجا پیاده نمی شدیم و برمیگشتیم خونه چن روز بعد بهش زنگ زدن ک بیا بیمارستان من فقط بیمارستانو از پشت گوشی شنیدم گفتم چیشده گف هیچی برو بشین میام گفتم بابا بگو کی بیمارستانه دیگه دید شنیدم گف امین سرچهارراه بوده گارد وایساده بودن کلاهش میوفته میزنن سرشو میشکنن من میرم پیشش رفتو ی 3 4 ساعت بعد برگشت اومد خونه گفتم امین کو گف خونه رسوندمش استراحت کنه بو سیگار میداد تنش سرفه هاش بیشتر شده بود سیگارکشیدنش بیشتر شده بود استرس کارش زیاد بود اوضاع مملکت ریخته بود بهم بنزین گرون شده بود مردم ریخته بودن بیرون دوتا بانک سر چهارراه ما اتیش زدن کم کم اوضاع اروم شد ایمان اچ سی رو فروخت جاش کوییک خرید من هفته 26 بودم اخرای بهمن ماه 98 بود دوروز بود بچه تکون نمیخورد گفتم ایمان بچه تکون نمیخوره گف از کی گفتم دوروزه گف الان میگی؟ پاشدیم بریم بیمارستان مامانو باباشم اومدن باهامون من عقب نشستم پیش مامانش باباش اومد گف پاشو جلو بشین پیش شوهرت من میخام پیش زنم بشینم من رفتم جلو تو اتوبان بودیم ی مزدا 3 از ورودی اتوبان با سرعت اومد زد ب در عقب همونجایی ک من نشسته بودم بعد با پدرشوهرم جامو عوض کردم با اون سرعت تو اتوبان مام سرعتمون بالا بود از بغل زد بهمون ما کل اتوبانو چرخیدیم ماشین مخالف بقیه ماشینا وایساد من انقد جیغ زدم پدرشوهرم از پشت منو گرفته بود ایمان ی دسش ب فرمون بود ی دسشو گرفته بود ب من ک نخورم ب شیشه جلو خیلی حال بدی بود ماشین ک وایساد ایمان پیاده شد با فوش داد میزد *** حرومزاده من رفتم ک بگیرمش گفتم فوش نده نمیتونسم برم دنبالش ولی باباش دویید دنبالش گرفتش ینی من تو اون حال دیدم تا ایمان پیاده شد ی سری مسافر برا تاکسی وایساده بودن ما جلوی اونا وایسادیم راننده تاکسیه رف پشت ماشین وایساد داد میزد اقا بخدا ما نزدیم اونی ک زد فرار کرد مسافرا شمارشو برداشتن ماشین ما داغون شد پلیس اومد رفیقای ایمان اومدن برامن اب خریده بودن اوردن پلیس منو دید گف خانوم کمربندتو چرا نبسته بودی شانس اوردی پرت نشدی تو شیشه ما رو جا بجا کردن با ماشین رفیقش رفتیم بیمارستان رفیقاش ماشین مارو بردن دم خونمون بردن پارکینگ سونو گرفتن ازم بچه خوب بود حالش 4صب رسیدیم خونه خوابیدیم 10 روز طول کشید

1402/04/30 12:24

پارت46
ماشین درس شه بعدش ایمان فروختش اخرای اسفند بود کوییک خرید باز کرونا اومده بود ایمان 4 ماه منو از خونه بیرون نبرد اردیبهشت رابطه داشتیم من اب ازم اومد کلی درد داشتم زنگ زد دکترم گف دردارو بشمرین اگه منظمه برین بیمارستان تا صب بالا سرم نشست درد کاذب بود 11 خرداد ایلیا بدنیا اومد و ما جابجا شدیم از خونه خودمون ب واحد روبرو مادرشوهرم 40 روزم شد رفتم دکتر ایودی گزاشتم تا 7 ماه خونریزی داشتم افسرده شده بودم حالم بد بود تو اون خونه کرونا بود هیچجا نمیرفتیم سر سالمون ک شد ما از اونجا بلند شدیم اومدیم خونه خودمون اوضامون بهتر شد کمتر باهم دعوا میکردیم مهر بود ک ایمان رف سنگاپور ماموریت داشت بهمن اومد تهران اخراسفند 1400 بود ک دوباره رف اندیمشک ی هفته اومد عید شد گفتیم اقدام کنیم برا بچه دوم شرو کردیم ب اقدام تیر رفتیم مشهد باهم دعوامون شد ب تلافی دعوا *** بد داشتیم من لک افتادم 3 روز و اقدام نکرد برگشتیم تهران ب من مشکوک شده بود همش تهدید میکرد ک حسنا من منتظرم تو گوشیت ی چی پیدا کنم دهنتو میگام حواسم بهت هس چ غلطی میکنی ب من خیانت نکنی ک میدونی ی جوری سرب نیستت میکنم ک هیچکس جرات نکنه دنبالت بیاد ازش ترسیده بودم زنگ میزد دو تا بوق میشد سه تا داد میزد کجا بودی دیر جواب دادی ی بارم خواب بودم زنگ زده بود دوبار بار سوم از خواب پریدم جواب دادم گف حسنا جلو در خونم درو بزن اومد انقد دعوام کرد گفتم باشه غلط کردم گف گوشیتو بده من بدردت نمیخوره ی دو روز گوشی نداشتم بعد اصرار کردم داد بهم ولی چک میکرد گوشیمو هی کم کم ی زره اعتماد کرد برام خط جدا خرید حساب جدا گرف
یادمه پنج شنبه بود صب اصن با اخلاق خیلی بد از خواب بیدارشده بود خیلی بد صبونه انداختم رفتم دسشویی گوشی دسم بود گف حسنا گوشیتو بزار زمین برو زود بیا گفتم باشه باشه زود میام باگوشی رفتم عادت داشتم همیشه میرفتم دیده بود نمیدونم چش بود اونروز گیر داد یهو تودسشویی بودم داد زد حسنا بیا بیرون منم داد زدم ای بابا الان میام دیگه
اومدم بیرون دیدم نگام نمیکنه حرف نمیزنه نشستم پیشش پاشد رف تواشپزخونه و اومد لباس پوشید ک بره بیرون گفتم چته ایمان وحشی شدی میپری ب ادم گف هیچی گفتم برو بابا اسکل برگشتم برم بشینم محکم زد تو گردنم از پشت من وایسادم انگار کل ستون فقراتم فلج شد ی لحظه داشتم گریه میکردم رفتم تو اتاق لباس پوشیدم ایلیا رو برداشتم ک برم از در بیرون درو بست گف میخای بری تنها هرقبرسونی میخای برو گوه میخوری ایلیا رو ببری گفتم گوهو تومیخوری گمشو اونور تا ابروتو نبردم تو ساختمون هلم داد افتادم ایلیا رو

1402/04/30 12:24

پارت 47
بغل کرد رف بیرون دروقفل کرد ی رب نشد اومد خونه گفتم کجا بردی بچمو گفت بچتو ؟ از خونه بابات اورده بودیش؟ گوه میخوری دس ب بچه میزنی هرجا خواسی بری بسلامت گفتم اها بردی خونه مامانت ک نتونم ببرمش افتاد روم انقد زد منو انقد زد گف مگه تا من نخوام میتونی ببریش؟ تو بدون اجازه من دسشوییم نمیری چ برسه بچه رو ببری دیدم داره میزنه نمیتونم زورم بهش نمیرسه انقد خودمو زدم ول کرد دسامو گرف گف غلط کردم نکن حسنا نکن گفتم گمشو دس ب من نزن بلندم کرد دوید تو حموم زیر دوش اب یخ باز کرد رومون من میلرزیدم نفس نمیتونسم بکشم نشستم زمین نشست باهام لباسامو دراورد ابو گرم کرد گف ببین چیکار کردی با تنت گفتم من کردم یا تو گف باشه باشه خفه میشم بسه اروم باش نگاش نمیکردم منو شست جاهایی ک زده بودو بوس کرد صورتم کبود بود جا دسش حوله تنم کرد خیس بود اورد منو بیرون نشوند خودش رف حموم شست خودشو اومد

1402/04/30 12:24

پارت 48
از پنجشنبه تا یکشنبه باهاش قهر بودم یکشنبه عید غدیر بود هم مهمون داشتیم قرار بود بیان دیدن ایمان هم تهران جشن داشتیم ایمان گف حسنا پاشو بریم جشن دلت باز شه بیخیال مهمون بسه دیگه آشتی کن باز حرف نزدم باهاش و چن روز گذشت هنو سرسنگین بودم باهاش عصبی شده بود میگف چن روزه حرف نمیزنی اهمیت نمیدی منم اروم جوابشو میدادم ک حوصله ندارم نمیتونم ببخشم هردفه ک میام فراموش کنم باهات خوب شم جا کتکات تو بدنم درد میگیره یادم میوفته نمیزاره باهات اوکی شم هیچی نگف فرداش تولد دعوت شدیم من پیرهن پوشیدم ی زره ارایش کردم گف ارایشتو پاک کن با پیرهن جوراب شلواری پوشیدم و رفتیم خونه مامانم اونجا دید جوراب شلواری پامه ب مامانم گف مامان بهش شلوار بده گفتم نمیخوام همینجوری راحتم جلو مامانم نخاست چیزی بگه گف پاشو بریم دیر شد تولد رفتیم تو ماشین گف حسنا میریم خونه شلوار درس میپوشی میریم گفتم من اینجوری راحتترم برم خونه دیگه نمیرم جایی دادزد سرم ک نمیخوام ممد زنمو با جوراب شلواری ببینه الان دیر شده داری سواستفاده میکنی ازمن
برگردیم خونه تو دیگه این جوراب شلواریو نمیبینی رفتیم تولد و ایمان اصن نگام نمیکرد بی محلی میکرد میدیدمش نگام ک میکرد اخم میکرد شام خوردیم ساعت 10 ب همه گف ما میریم خونه زنداییش گف بمونین همه نشستن چس نکن ایمان گف الهام گیر نده حالم بده الهام گف وایسا فشارتو بگیرم فشارشو گرف گف 14 باباش گف پاشو برو دکتر گف ن نمیخواد میرم خونه استراحت میکنم باباش گف حرص خوردی گف نه رفتیم بیرون توراه انقد تند میرف منی ک عاشق سرعت و هیجانم ترسیده بودم گفتم ایمان اروم بچه توماشین داریم زد رو پام گف منو ب ی ورت میگیری هرچی دلت میخواد میپوشی هنو نفهمیدی تو خونه من دلبخواه درکار نیس؟ تو راه داشتیم چپ میکردیم حالش خیلی بد بود میگف ممد چرا هی نگات میکرد حرف میزد میخندید توام نیش باز میخندیدی گفتم بابا تو ب دایی خودتم شک داری؟ گف خفه شو بابا نمیفهمی تو چیجوری نگات میکنن یاد نگرفتی هنو من میفهمم هرکس نگاهش چطوره گفتم باشه الان بریم درمونگاه فشارتو بگیر گف گرفتم خونه ممد نمیخوام بگیرم دیگه گفتم جلوی درمونگا وایسا وایساد رفتیم تو دکتره فشارشو گرف 16 بود دکتره از تو کشوش همونجا ی قرص دراورد زیرزبونی داد گف بخور تا سکته نکردی پسر رفتیم سمت ماشین من نشستم با ایلیا اون نیومد بیرون وایساده بود سیگار میکشید نخاسم باهاش دهن ب دهن شم هیچی نگفتم اومد رفتیم خونه تا صب انگار خواب میدید ناله میکرد

1402/04/30 12:24

پارت49
فرداش من براش غذایی ک دوس داشت درس کردم میوه و چایی اماده کردم ک خوب شم باهاش 10 بود منتظر شدم نیومد 11 شد نیومد زنگ زدم جواب نداد 12ونیم بود اومد گفتم کجابودی هیچی نگف گفتم خب عب نداره بیا شام بخوریم گف من خوردم بیرون شما بخورین گفتم باشه بازم عب نداره ب بچه شام داده بودم خودم نخوردم جم کردم گفتم میشه بریم بیرون ؟ گف ن گفتم حالم خوب نی ی کم گف مهم نی اگه ادم بودی میبردمت گفتم من چیکارکردم ک ادم نیسم؟ باز جوابمو نداد رفتیم بخوابیم ایلیا خواب بود بدون هیچ حرفی عصبی اومد 2 ساعت *** داشتیم اولا فک میکردم قرص میخوره بعد فهمیدم ن وقتی عصبیه فقط میخواد اذیت کنه حتی شده ارضا نشه فقط منو خورد کنه بره بخوابه کاملا کنترل شدس دس خودشه ک چقد تایم ببره و اگه بگم بسه خسته شدم بدتر میکنه
تموم شد من رفتم حموم خیلی ضعف شدید داشتم میلرزیدم درد داشتم توحموم کلی از بغل پام خون رف هی شستم هی خون میرف دسمال گزاشتم و اومدم بیرون تو رحمم میسوخت نوار گزاشتم مسکن خوردم خوابیدم 2 روز خونریزی داشتم روز سوم گفتم ایمان من باید برم دکتر خونریزی دارم گف نمیخواد دکتر بری گفتم خونریزی دارم گف پریود شدی گفتم وسط سیکلمه گف مقصر خونریزیت خودتی
ی ماه بعد خوب شده بود باهام باز رابطه داشتیم ولی اروم بود جلوگیری نکرد پس فرداش قرار بود بیاد بریم خونه مامانم شب تا ساعت 2 هی زنگ میزدم ک جواب نمیداد

1402/04/30 12:25

پارت 50
صب شد نیومد جواب نمیداد من 3 روز ازش خبر نداشتم خوابم نمیبرد ب باباش زنگ زدم گف منم میگیرمش جواب نمیده فک کن شاید گف کجا میره یادت نمیاد گفتم ن نگفت هیچ وقت نگف کجا میره ازشم میپرسیدم بدش میومد قط کردیم قرار شد همه زنگ بزنن هرکی خبر شد ب همه بگه روز 4 بود شب امین اومد خونمون محرم بود گفتم براچی اومدی گف اومدم پیشت بمونم گفتم ایمان نیس گف میدونم گفتم میدونی بگو کجاس چرا گوشیشو جواب نمیده گف نمیتونه ماموریته گفتم چ ماموریتی زنو بچشو 4 روز ول کرده رفته نباید خبر میداد؟
امین گف یهویی شد نتونس خبر بده میاد حالا گفتم میاد حالا چیه کی میاد چرا جواب منو نمیده چ ماموریته ک من نباید بدونم ولی تو میدونی کجاس بگو چیشده گف هیچی والا گفتم پ چرا اومدی اینجا اگه خودش میاد گف ایمان گفته بیام پیش زنو بچش باشم ی کم دیرتر میاد گفتم چرا قطره چکونی حرف میزنی چقد دیرتر میاد؟ گف حسنا گیر نده نمیتونم بگم گفتم ببین من ک میدونم از حال ایمان خبر داری میدونی کجاس ب من نمیگی ولی بفهمم ملوم نی چ کارا ازم سر بزنه ها خودت میدونی روز 5 شد گریه میکردم میگف باشه میگم توبرو بخواب 5 روزه بیداری گفتم نمیتونم بخوابم وقتی ازش خبر ندارم گف چیزی نیس اخه رفته ماموریت دادزدم کجا رفته؟ گف اربیل گفتم اربیل چیکارمیکنه ینی چی چرا ب من نگفته گف میخواسته بگه سفرش ی هفته ای بوده ولی الان باید بیشتر بمونه من هرچی میپرسیدم من میفهمم ی چیزی شده حس میکنم میگف ن حسنا هیچی نیس کار داره نمیتونه گوشی جواب بده شد روز 6 ساعت 10 شب بود دیدم انلاین شد واتساپ تصویری گرفتم سریع جواب نداد اف شد پیام دادم ایمان جواب ندی خودمو میکشم نمیزارم اونجا خیالت ازم راحت باشه باز تصویری گرفتم جواب نداد زنگ زدم یه مرده برداش گف سلام گفتم شما؟ شوهرم کجاس گف من همکارشم پیششم خوبه چیزیش نی گفتم وقتی میگی چیزیش نی ینی ی چی بوده دیگه چرا حرف نمیزنین شماها بخدا فردا صب میرم محل کارتون ببینم اونجا درو پیکر نداره ک من نباید از شوهرم خبرداشته باشم؟ یهوهمکارش گف بخدا نمیتونم بگم

1402/04/30 12:25

پارت51
گفتم باشه اقای محترم اصلا برام مهم نیس بهش بگو نمیخوام دیگه برگردی همینجوری ک رفتی بمون امین گوشیو گرف ازم دادزد سرم حسنا بسه برو بشین قط کرد گوشیو گفتم پاشو پاشو برو خونت نمیخوام پیشم باشی گف بخواست تو نیومدم ک بخوام بخواست تو ازاینجا برم ایمان گفته بمونم پس تا وقتی ک برگرده هستم گفتم نمیخوام کسی بامن هماهنگ نکرده بود ک میخوام کسی پیشم باشه یا ن گف ایمان ادم هماهنگ کردن با کسیه؟ گفتم هرچی الان ک نیس و ب منم نگفته چیزی امین دیگه قاطی کرد زنگ زد بهش گف حسنا اصلا اروم نمیشه کارخودته گوشیو داد بهم ایمان بود گفتم ملومه کجایی این بود اون حمایتی ک همیشه بهم داشتی؟ زنو بچه 2 سالتو ول کنی بری؟ گف من ول نکردم برم امین پیشته گفتم امینو میخوام چیکار تو کجا ول کردی خونه زندگیتو گف حسنا امین پیشت میمونه حرفم نزن گفتم باشه فقط بگو چیشده گف مگه چیزی شده کسی چیزی گفته ؟ گفتم ن ولی میفهمم خودم
گف هیچی والا گفتم اوکی تصویری واتساپ میگیرم جواب بده گف نمیتونم الان نگیر گفتم چرا ؟ گف نگیربهت میگم نمیتونم حرف بزنم جاییم گفتم من نمیدونم باید جواب بدی میخوام ببینمت خیالم راحت شه گف حسنا باشه میگم چیشده نترس من بیمارستانم نمیخوام زنگ بزنی اینجوری منو ببینی گفتم چیجوری مگه چیجوری شدی ؟ گف هیچی نی درگیری داشتیم تو عراق بخیرگذشت گفتم چیو بخیر گذشت مثه ادم حرف بزن گف دکتر اومد بعدا برات توضیح میدم قط کرد گفتم امین چش شده چرا بیمارستانه گف بهت گف انقد پیله کردی هیچی پهلوش زخمی شده بردنش اتاق عمل دیشب صب اومده تو بخش هیچییی نیس نترس خوبه حالش گفتم تیرخورده ؟ گفت ن رد شده داخل نمونده دکترا بردن ک رگاشو ببندن الانم داره استراحت میکنه من نشستم رو زمین گفتم ینی چی امین ینی چی گریه میکردم بغلم کرد چن شب بود نخابیده بودم برام قرص خواب اورد خوردم ب رییسشون زنگ زدم گفتم برش گردون تهران گف بهش دستور دادم نیرو فرستادم تو باید برگردی گفته برنمیگردم میگه تهدیدش کردم ک اخراجت میکنم گفته کارم تموم شد اومدم استعفاناممو میزارم رو میزت عادت کرده بودم چن روز ب قرص خواب ولی نتونسه بودم باز بخابم تا 3 ظهر امین اومد منو برد بیمارستان سرم زدن برام نمیتونسم بخوابم اصلا چن وقت درگیر قرص خوردن بودم میگرنم شدید شده بود درحد مرگ سردرد میشدم نمیتونسم حرف بزنم کم کم حالش اوکی شد مرخص شد گفتم برگرد گف خیلییی کارم بخاطر این جریانام عقب افتاد چن تا شهرباید برم البته 20 روز اونجا استراحت بود نقاهتشو گذروند رف ب کاراش برسه گفته بود کارم تا آبان طول میکشه

1402/04/30 12:25

پارت 52
قرار بوده از مرداد تا آبان 4ماه اونجا میموند من تو اون چن وقت فقط قرص خواب خوردم و نتونسم بخوابم همشم دل درد داشتم اخرای برج بود 31 مرداد من ظهر با ایلیا خوابیدم امین سرکاربود خواب دیدم دنباله بی بی چکم هیچکس نمیده بهم تو خواب ب خودم گفتم ی دونه دارم خونه میزنم از خواب پریدم موعدم نبود4 روز بعدش باید پریود میشدم همونجوری خوابالو بلند شدم سرم گیج میرف گفتم باید الان ی بی بی بزنم رفتم دسشویی زدم دیدم دو خطه فهمیدم باردارم ب هیچکی نگفتم شهریور ب امین گفتم منو ببر سونو رفتیم و سونو گف تو رحم چیزی نیس ولی تو لوله سمت چپت ی چیز گرد میبینم گفتم ینی چی؟ گف احتمالا اونجا لانه گزینی کرده برو قرص بخور بیوفته وگرن لوله تو از دس میدی با گریه رفتم بیرون امین میگف بابا شاید اشتباه دیده گریه نکن میریم ی دکتر دیگه عکس سونو رو برای دکتر انلاین فرستادم دعوام کرد گف تو تازه 4 هفتت شده کی بهت گف بری سونوگرافی هنو زود بوده ک هیچی ندیده قرص نخوریا وایسا سه روز دیگه برو واژینال رفتم واژینال چیزی تو لولم نبود تو رحمم تشکیل شده بود دکتر سونو گف اونی ک تو لوله دیده کیست بوده ک خودشم اب شده برام نوبت دوهفته دیگه رو زد باز رفتم 6 هفته صدا قلبشو شنیدم خیالم راحت شد باز ب ایمان نگفتم اخرای مهر بود گف من احتمالا 10 ابان بیام ایران 5 ابان عروسی خواهرش بود کلی اصرار کردیم ک تا اونموقه بیا زودتر 3 آبان ایمان رسید تهران اونجا ب همه گفتم من باردارم 13 هفتم بود ایمان باور نمیکرد میگف دروغ میگی ما ی بار بیشتر اقدام نکردیم گف تا سونو نریم باور نمیکنم 13 هفته رفتیم سونو ان تی یهو دیدش گف وای بزرگع این ک دس و پاش ملومه دکتره گف خب اره 3 ماهشه یهو گف 3 ماه؟ من فک کردم الان باید صدا قلبشو بشنوم چرا زودتر بهم نگفتی گفتم باید میومدی سوپرایز بود یهو دکتره گف میخواین جنسیتشم بگم ؟ خواهرشوهرم اونجا بود گف ن لطفا برام تو برگه بنویسین ایمان گف ن اقا بگو این مسخره بازیا چیه میخوام بفهمم بچم چیع بگو نرگس گف ن میخوام جشن بگیرم دیگه ما سر راه نرگس و گزاشتیم خونه ک بره اماده کنه همه چیزو ما خودمون رفتیم دوربزنیم چون ایمان میرف اذیت میکرد نرگسو میفهمید جنسیت بچه رو بشدت استرس داشتیم وقتی اومدیم پدرشوهرم شام گرفته بود نرگس خونه رو تزئین کرده بود اومدیم وایسادیم نرگس فیلم میگرفت بادکنکو ترکوندیم تا پولک صورتیا رو دید ایمان انقد داد زد از خوشحالی ک دختر شده بچه خیلی خوشحال شد همه شوکه شده بودن چون قیافم هیچ تغییری نکرده بود کاملا هرکی میدید میگف بچت پسره دو روز بعدش عروسی

1402/04/30 12:25

پارت 53
نرگس بود اونم عالی تموم شد ما 14 ابان رفتیم کربلا من 15 هفتم بود تا 22 ابان موندیم و برگشتیم دو سه هفته بعدش انومالی داشتیم ایمان همش میترسید نکنه جنسیتو اشتباه گفته باشه همش میپرسید چیه اونام میگفتن دختره بخدا من 28 هفته ک بودم ایمان ماموریت کاری داشت مشهد ولی همراه خانواده مام رفتیم با قطار و خیلی اذیت شدم ولی دوروز اول خوابیده بودم تو هتل فقط از درد لگن از اون هفته ها دردم شرو شده بود از مشهدم اومدیم اسفند ماه بود ایمان رف اندیمشک و برگشت دیگه عید شده بود 7 فروردین 1402 دکتر برامن تاریخ زده بود 29 فروردین زایمان ولی چن روز بعدش ک رفتم چکاپ گف 28 بیا بیمارستان من 29 ی عمل دیگه دارم گفتیم اوکی این بین همه درگیر عید و ماه رمضون بودن کلی عمو ها عمه هامون دعوت کرده بودن عیدو افطار دیگه نزدیکای تاریخم ک شد یکی دوتا از مهمونیا ایمان نبرد منو گف استراحت کن بچم اذیت میشه میشینی ?
شد 5 صب 28 فروردین باید میرفتیم برا دیدن حلما سادات ایلیا رو گزاشتیم خونه مادرشوهرم رفتیم دنبال مامانم ک بریم بیمارستان اونجا تا بخوام پرونده تشکیل بدم شد 7 صب ماما اومد گف چرا انقد زود اومدی نوبت عملت 12 ظهره گفتم دکترم گف 6 بیا گف ن گفته 9 بیا حالا عب نداره کاراتو میکنیم لباسامو عوض کردم اومدن ازم ازمایش گرفتن یهو گفتن نوبت عملم افتاده 8 صب تن تن کارامو کردن سوند وصل کردن و دستبندا رو زدن ازمایش گرفتن و نوار قلب اونجا فیلمبردار اومد گف اقاتون گفته از عملتون فیلم بگیرم دیگه بامن اومد تا از بلوک زایمان اومدم بیرون ایمان وایساده بود خدافظی کردیم رفتم اتاق عمل دکتر بیهوشی 3 بار کمرمو سوراخ کرد میگف تکون میخوری نمیتونم بیحس کنم گریه میکردم از درد ک بیهوشم کن نمیخوام بیحس شم گف نمیشه الان دیگه پرستاره اومد دسمو گرفت سفت گف هرچقد درد اومد دسمو فشار بده برا بار چهارم سوراخ کرد کمرم بیحس شدم درد وحشتناک داشتم تپش قلب بالا قفسه سینم سنگین بود داش میشکس حالت تهوع و تنگی نفس فقط ناله میکردم هرچی دارو میزدن اثر نداش تا بچه رو دراورد سبک شدم صدا گریشو شنیدم اومدن انقد بوسش کردم سفیید بود خیلیی اروم شد بردنش ک منم ببرن تو ریکاوری اومدن دوبار شکممو فشار دادن درد نداش بردنم تو بخش ایمان اومد گل خریده بود برام مامانمو دیدم بچه رو دیدن و بردنش واکسن بزنن ایمان رف دنبالش همش میگف نباید بچه رو با پرستارا تنها بزاریم منظورش با مامانم بود

1402/04/30 12:25

پارت 54
بابام و امین و مامان بابای ایمان ایلیا رو اورده بودن نرگس اومد کلی عکس و فیلم گرف ازمون فرداش مرخص شدم رفتیم خونه مادرشوهرم موندم مهمون اومد و روز 5 حلما زردیش بشدت رفته بود بالا زرد زرد بود صورتش پدرشوهرم میگف ایمان این بچه زرده ببرش دکتر میگف ن زرد نی دلم نمیاد بدم بچمو سوراخ سوراخ کنن بزور من شب بردیمش بیمارستان ازمایش گرفتن گفتن 3 صب حاظر میشه ما اومدیم خونه من خیلییی دل درد داشتم خونریزم کم بود مونده بود تو شکمم درد داشتم خیلی ساعت 3 صب پدرشوهرم گف خونه باشین من میرم جوابو بگیرم رف بگیره من خوابیدم هم شیاف گزاشته بودم هم مسکن خورده بودم ساعت 4 صب بیدارشدم دیدم هیچکی خونه نی بچم نی دیونه شده بودم زنگ میزدم هیچکدوم برنمیداشتن انقد گریه کردم چشام پف کرده بود پیام دادم ب ایمان گفتم چیشده کجایین بچمو کجا بردی؟
گف هیچی اروم باش بیمارستانیم
زنگ زدم بهش برداش گفتم ایمان بیا منو ببر چرا بیدارم نکردی گف حسنا کار داریم بخدا بزار چن دیقه دیگه خودم زنگ میزنم با گریه نمیتونسم حرف بزنم گفتم چیشده صداش میلرزید گف هیچی زردیش 18 گفتن باید بستری شه قط کرد چن بار زنگ زدم ردتماس میداد پیام دادم قط نکن حالم خوب نی نمیتونم نفس بکشم هی زنگ میزدم قط میکرد گفتم قط نکن گوشیو
بیا منو ببر نیای خودم اسنپ میگیرم میام بچم منو میخواد برا چی با مامان بابات رفتی بگو مرخصش کنن دستگاه میاریم خونه دیدم شلوارم خیسه از بخیه هام خون رفته نفهمیدم لاش باز شده گف بخدا میارمش وایسا نمیزارم بمونه گفتم کی میاری گف الان میارم گفتم تورو جدت نزار بچم بمونه (اخه اجازه نمیدادن مادر بره پیششون)

1402/04/30 12:26

پارت55
گف بقران از زیر دسگاه درش اومدم ب والله دعوا کردم بزور امضا کردم ک مسئولیتش با خودمه الان تو بغلمه دارم میام 6 صب بود اومدن پدرشوهرم میگف چرا اینجوری کردی با خودت من ک نمیزاشتم بچه بمونه اونجا چرا چشات اینجوری شدن حلما رو داد بغلم انقد ب خودم چسبوندمش گریه کردم مادرشوهرم میگه حسنا خوب شد نیومدی دلت ریش میشد بچه هایی ک لخت اونجا بودن تو ی دستگاه در بسته انقد گریه کرده بود اون زنگ زدیم دکتر سنتی گف پشت گوششو حجامت کنیم میاد پایین ایمان گف ن باباش گف بخدا خوبه خون دوقطره بیاد راضیش کردیم تا دکتر بیاد خابیده بود بالا سرش نشسته بودم نمیتونسم بخوابم فک میکردم بیدارشم بچم پیشم نیس دکتراومد حجامت کرد دستگاه اوردیم 3 روز بعدش خداروشکر اومد رو 10 ی کم حالم بهتر شده بود رفتم بخیمو کشیدم و بعدش ایمان برد موبایل فروشی برام گوشی خرید و اومدیم خونه قرار بود روز 10 برم خونه مامانم اونجام 5 روز بمونم بعد بریم خونمون

1402/04/30 12:26

پارت 56
ازدکتر اومدم دقیقا روز 11 بودم میخایم بریم خونه مامانم وسیله جم کردم تا شب ک ایمان میاد شام بخوریم و بریم اومد گف گوشیتو بده کار بانکی دارم از حساب من نفهمیدم میخاس چیکار کنه رفتم تو اتاق دیدم خیلییی عصبیه اصن سرشو نیاورد بالا ک نگام کنه هی نگاش کردم حلما رو بردم جلو ک بغلش کنه با صدا بچگونه ک مثلا حلما داره حرف میزنه گفتم بابایی منو بغل نمیکنی؟ چون ما از بعد عقدمون همیشه وقتی از بیرون میاد حتما همو بغل میکنیم بوس میکنیم اونجا فقط بچه رو ازم گرف منم حالم بدبود هیچجا نمیرفتیم بخاطر بچه افسردگی گرفته بودم همش گریه میکردمبرد بچه رو دادمامانش اومد تو اتاق من تو شوک این بودم ک چرا اینجوری کرد برگشت لباس عوض کنه گفتم عصبی شدم تقریبا داد زدم گفتم چته باز نیومده هیچی نشده مثه سگ پاچه میگیری بگو چی شده چیکار کردم ک خبر ندارم
یهو قاطی کرد ی کشیده زد توگوشم من موندم اصن گفتم چیشده مگه؟ چرا زدی منو؟ مامانش یهو شنید داش میومد تو اتاق پشت در ایمان درو روش بست گف چرا سرچ گوگلت روش ضدبارداریه؟گفتم چیو میگی من اصن یادم نمیاد گف جیمیل گوگلتو دارم
ایمپلنت ضدبارداری چیه؟یهو یادم اومد گفتم نمیدونم بخدا اسمشو شنیدم میخاسم ببینم چیجوریه نمیدونسم اصن گف میخای دیگه باردار نشی؟ برا همینه میگم رابطه داشته باشیم بهونه میاری گفتم ن بقران من هنو 10 روزمه تا 40 روز نمیتونم رابطه داشته باشم گف ازکجا ملوم اصن رفتی دکترت گفتی برات گزاشته
گفتم چی میگی تو من اصن نمیدونسم چیه ی سرچ زدم ببینم ب چ درد میخوره گف زر میزنی داری ب من دروغ میگی لباستو دربیار ببینم تو رفتی دکتر ی بار تنها فرستادمت تنها بودی منو پیچوندی ک بزاری حامله نشی دیگه *** مگه من میخاسم باز حاملت کنم؟اون روز سرکار بود نتونسه بود باهام بیاد فک کرده من رفتم گزاشتم مثه دسگاه ایودی صدامونو مامانش شنیده بود پشت در بیچاره فقط میگف ایمان تو روخدا ولش کن چیشده ؟ بچه حسنا رو میخاد شیرمیخاد بزاربیاد بیرون ایمان داد میزد دارم با زنم اختلاط میکنم برو بشین مادرمن
گفتم تو هنو بعد 11 سال ب من اعتماد نداری گف ببین من ب هیچ خری اعتماد ندارم ب خودمم اعتماد ندارم دربیار لباستو تو و اون دکتر منو پیچوندین
گفتم بخدا منی ک میخام اب بخورم ب تو میگم چیجوری پول جابجا کردم ک تو نفهمیدی گف تو وزه ای این کارا ازت برمیاد داد میزد من غلط کردم برات خط ب نامت گرفته غلط کردم شماره حساب ب نامت گرفتم مامانشم میگف ایمان بابات داره میاد خونه وقتی بهش گفتم حالتو جا اورد میفهمی ایمان گف ی کار نکن دسشو بگیرم ببرمشا بابا بیاد بی احترامی

1402/04/30 12:26

پارت57
میشه خودت میدونی گفتم باشه بیا هم کارتمو گزاشتم رو میز هم گوشیو بهش دادم گفتم ببین از کارتم از اپ بانک هیچی کم نشده با خطمم هیچ کاری نکردم لباسمم درمیارم ک ببینی چیزی نزاشتم فقط بعدش عذاب وجدانش میمونه برات چیزی نگو ک نتونی بعدا جبران کنی
دید هیچی تو بازوم نی گفتم واقعا برا خودم متاسفم انقد *** و بچه بودم ی اشتباهی کردم تو هنو یادته همیشه فک میکنی درحال دور زدنتم هیچی نگف ولی گوشیمو برداش وقتایی ک عصبی میشه شدید من اصن سعی میکنم طرفش نرم تا ارومتر شه بعد میپرسم چی شده اینا ولی اونروز خودمم تو فشار روحی بدی بودم نمیتونسم تحمل کنم بدرفتاری کنه باهام بعد 20 روز اومدیم خونه خودمون ک کم کم قلق زندگی اومد دسم فهمیدم چیکار کنم ک هم ب بچه ها برسم هم ب خونه هم ب شوهرم چون هنوز ی زره از حساسیتش نسبت ب مسائل کم نشده البته تونسم ی سری اخلاقیات و رفتاراشو با اصلاح کردن رفتارای خودم و صبر کردن بهتر کنم یادگرفتم ک هیچ وقت موقه عصبانیت سوال جوابش نکنم باید صبر کنم اروم شه بعد بپرسم دلیلیشو و از همه مهم تر زبون خودمو کوتاه کنم تونسم ی کاری کنم ی زره احساساتشو نشون بده از طریق خودم خیلییی قربون صدقش رفتم خیلی ناز کردم خیلی ازش درخواس کردم ک ابراز کنه شاید ی زره از لحاظ جایگاه همسر بودن سخت بگیره و اذیت کننده باشه ولی تو جایگاه پدر و حامی بودن کاملا پشت منو بچه هاس و تو زندگی بیشترین چیزی ک خیالمو راحت میکنه روش تربیتی ک برا بچه ها پیش گرفته از نظرمن بهترین روشه از همه لحاظ الان ایلیا هم با باباش رفیقه هم حساب میبره این خیلیی از نظر من مهمه ک بچه حتما از یه نفر حساب ببره و حرف شنوی داشته باشه چیزی و ایمان ن تو بچگی ن الان نداره ن از کسی اجازه میگیره ن اجازه دخالت ب کسیو میده ن ب حرف کسی گوش میده این هم خوبه هم بد ولی نشده تاحالا کاری انجام بده و بگه ضرر کردیم تو زندگی خیلی مشورت میکنه و مشورت میده از لحاظ کامل زندگیو سپردم بهش
سعیم اینه ک هر زمان ک میره جلو رابطمون بهتر شه بچها خیلی کمک کردن تو اروم شدنمون ولی خب بازم جا داره و زمانبره امیدوارم با بزرگتر شدن بچه ها بهترم بشیم❤️
حرفی حدیثی سخنی چیزی بود درخدمتم

1402/04/30 12:27

...

1402/05/24 11:37

پارت 1

خب من متولد 78/11/7
اسمم حسناس ی داداش بزرگتر دارم متولد 70 اسمش امین
همسرمم ایمان متولد 69
قضیه دوستی من و همسرم از وقتی شرو شد ک من 13 سالم بود
من دبستان ک بودم اکثرا داداشم میومد دنبالم از مدرسه یکی دوبار با رفیقش اومدن دنبالم خیلی خوشم میومد ازش تو همون بچگی چون همیشه یا خوراکی میخرید تو راه برام یا کیفمو میاورد تو مسیر از پارک ک رد میشدیم سه تایی میبردن پارک منو یکی دوبارم منو کول کرد تا خونه
بعد دیگه کم کم خودم ک خواسم از مدرسه برگردم خونه با دوسام گفتم امین نیا دنبالم اونم نیومد خب طبیعتا رفیقشم نیاورد بعد چن سال ک امین22 سالش شد دانشگاه رفته بود من کم کم رسیدم ب سن 13 سالگی دوم راهنمایی ک بودم من خب چیزی از دوران دبستانم خیلی یادم نمونده بود ی روز از مدرسه ک برمیگشتم دیدم ی پسره جلو درخونمون رو موتور نشسته دیدم به به پسره چ بوره خوشتیپ با موتورش وایساده من چشم موتوره رو گرف اول?همینجوری از سرکوچه ک داشتم میرفتم تا دم خونمون زول زده بودم بهش منم کلا عشق موتورم داشتم فک میکردم چی میشد سوار میشدم
هی شل رفتم جلو ک ببینم با کی کار داره زولم زده بودم بهش اخه ادم انقد ضایه?رسیدم جلو درمون داشتم نگا خودشو موتورش میکردم یهو نگام کرد دید چش برنمیدارم گف نخوری منو گفتم چی؟ برو بابا *** خوردن نداره?? بهش برخورد حسابی گفتم پسر بیرنگه موتورت چنده؟ گف پسربیرنگ ینی چی?گفتم هیچی ولش کن گف جوجه خیلی پروییا بدو برو خونتون مشقاتو بنویس
( اینجا من هنو نفهمیدم این کیه اونم یادش نیومده منو خب من کوچولو بودم منو دیده بود)دیگه رفتم خونمون باز هفته بعدش دیدم وایساده گفتم میخام سوارموتورت شم گف چی میگی ولم کن بابا مزاحممی ? گفتم مزاحم باباته بیشورگفتم ترسیدی اره؟گف ببین بچه اصلا حوصله این زبون درازیاتوندارم بعدم بیااین موتورسوار شو3 برابر وزنته نمیتونی نگه داری خدایی راس میگف موتور سنگییین از این گروونایهو داداشم اومد پایین منم دیدم گفتم بزار دست پیشو بگیرم دوییدم پیشش گفتم امین این پسره کیه تو محل جلو درخونمون وایمیسه خیلی زشته هروز هروز جلو درخونمونه مردم فکر بد میکنن چشا پسره داش درمیومد گف عه عه عجب ادم پروییه این امین ?اونجا امین اخم کرد بهم ک ینی ساکت برو خونه منم رفتم و شب داداشم اومد داش بایکی حرف میزد یادم افتاد چقد پسره اشنابوده برام بعد چن بار دیدنش بهش گفتم این پسر بیرنگه کیه هی میاد گف ایمان دیگه یادت نی اول ابتدایی بودی باهم میومدیم دم مدرسه دنبالت میزاشتت رو کولش? گفتم اووووو یا علیییی این چرا انقد عوض شده دراز شده گنده شده
اونجا

1402/04/30 11:57

پارت5

گف میخای نرگسو بفرسم دم خونتون؟ ب هوای اینکه دوستته بیاد خونتون پیشت؟ گفتم ن همین مونده بگن پسره خاندانشو اورده جلو دیگه عمرا نمیزارن ما با هم باشیم
هر ساعت ک ب اومدن امین نزدیک میشد خیلی اوضام بدتر میشد از ظهر ن ناهار خورده بودم ن شام ضعف شدید داشتم فردام امتحان داشتم دینی داشتم سکته میکردم نمیفهمیدم چیکار کنم میخاسم از بالکن بپرم پایین?اصن خیلی ب ذهنم فکرا مختلف زد ک چیکار کنم بپرم پایین فوقش دوطبقس پام میشکنه میگم ایمان بیاد پیشم فرار کنیم فقط گوشیم نیوفته دس امین ب ایمان میگفتم میخام فرار کنم زنگ زد داد میزد میگف *** نپری پایینا امین نمیکشتت ولی من میکشمت اروم بشین میاد حرف میزنین توام زبونتو کوتاه کن من فراریت نمیدم میخام بگیرمت عقلانی فک کن نمیخام بدزدمت ک میخام ارامش داشته باشم پیشت ساعت 11 و نیم بود کلید انداخت از در خونه اومد تو من قلبم داش وایمیساد ب ایمان گفتم تموم شد دیگه منو نمیبینی میگف خفه شو زر نزن ادم باش چرتو پرت تحویلش نده سگش نکن من میام پیشت فقط گوشیو قط نکن گوشیمو قایم کردم امین رف با خیال راحت شام خورد هنو بابام داش زیر گوشش میخوند ک ب تو میگن داداش ؟ خواهرت ملوم نی چ کارا ک نکرده دیگه امین داد زد بابا بسه اومدپشت در هی در زد گف حسنا درووا کن همزمان بابام داش زیرگوشش میخوند هنومامانم میگف قاسم بیا برو بشین هی اتیش و فوت نکن بیا بروحالا امین ریلکس میگف حسنا درو وا کن کاریت ندارم میخام حرف بزنیم میخام ببینم چقد واقعیه دوس داشتنت میخام ببینم از سر بچگیه یا واقعیه وا کن عزیزم باهم صحبت کنیم گولم زد با این حرفش فک کردم واقعا ارومه رفتم کلید انداختم در وا کردم اروم یهو درو هل داد خورد تو سرم گفتم وحشی تو ک گفتی کاری نداری گف هنوزم میگم کاریت ندارم گوشیتو بده گفتم اوه ن نمیشه گف چیه پشت خطه گفتم ن داد زد زر میزنی گفتم اره ولم کن نمیخام بدم?گف خااک توسرت حسنا خاک توسرت گفتم باشه فقط برو از اتاق بیرون حالم خوب نی گف ب جهنم ک حالت خوب نیس تو گیر و دار گوشی گرفتن ازم بود میگف حرف نزن صدانده گوشیتو بده
من ک دیگه نمیزارم ایمان ببینت شده خونه رو عوض میکنم گفتم عوض میکنی. اون نمیتونه پیدام کنه من ک میتونم برم فک کردی وایمسم نگات میکنم منم فرار میکنم دیگه نمیزارم منو ببینین ی کشیده محکم زد تو گوشم افتادم زمین گف گوه میخوری بامن اینجوری حرف میزنی پاشو پاشو گمشو بیرون گفتم نمیرم اگه خونه تو اینجاس خونه منم هس حق نداری بیرونم کنی اگه بابا بگه میرم ولی تو چیکارمی گف الان میگم چیکارتم ی لگد زد تو پام میگف بلن شو گفتم نمیخام برو بیرون نمیخوام

1402/04/30 12:32

پارت6
ببینمت من با ایمان ازدواج میکنم احتیاجی ب اجازه تو ندارم
عصبانی شد از کتف دسمو گرف کشید بلندم کرد همونجا کتفم صدا داد شیکس جیغ زدم ای دستم مامانم میگف امین شکوندی دسشو میگف زر میزنه گفتم بخدا شکس دسم
منو انداخ رو کولش اسانسورو ول کرد منو با لباس خونگی از طبقه دوم رو کولش میدویید سمت ماشین تو راه پله داد میزد مامان برا حسنا مانتو شال بنداز پایین
منو نشوند تو ماشین گف دستو تکون بده گفتم نمیتونم گف شکسته میریم بیمارستان
لباسامو پوشوند رفتیم دکتره میگف چی شده امین گف هیچی شیطونی کرده دکتره ب من نگا کرد گف شوهرته گفتم ن داداشمه گف داداش مهربان اروم تر دسشو بکش زدی هم شکوندی هم تاندول پشت کتفشو کشیدی
دیگه ایمان زنگ زد بهش ک حسنا رو کجا بردی چی شده گف هیچی صدقه سرتو دسشو شکوندم ایمان گف گوه خوردی بهش دس زدی امین هیچی نگف
ایمان گف کجایین
گف بیا بیمارستان معیری اومدیم
ایمان اومدامین منو گزاش تو ماشین رف بیرون باهم حرف بزنن امین گفته بود ک برو دنبال کارت حسنا هنو بچس 16 سالشه تا کنکور نده شوهرش نمیدیم برو هواییش نکن
ایمان گفته بود نمیتونم 2 سال نبینمش بزار رابطمون محفوظ بمونه من حواسم بهش هس نمیزارم خطا کنه مراقبشم ولی همو ببینیم امین گف ن
رفتیم خونه گوشیمو گرف 1 ماه گوشی نداشتم از خونه زنگ میزدم حال همو میپرسیدیم همین
من حالم بشدت بد بود افسردگی گرفته بودم انگار
بعد دیگه مدرسه ها کم کم تموم شد من امتحانامو یکی درمیون گند میزدم فکرم کامل پیش ایمان بود هروز منتظر بودم ببینمش نمیومد امین گفته بود نیا بزار درسشو بخونه
من ولی اصن حواسم ب درس نبود دیگه فک کن منی ک بدترین نمرم 17 بود دیگه نمره های 14 11 10 میگرفتم امین میگف چ مرگته چرا درس نمیخونی فکرتو خالی کن فقط درس بخون
دیگه ب بدبختی خرداد تموم شد اخرین امتحانو ک دادم رفتیم شمال 10 روز ک حال منو خوب کنه ب قول خودش برعکس هوای شمال حالمو بد میکرد فک میکردم الان بجای تنهایی باید تواین هوا ایمان پیشم بود

1402/04/30 12:31

پارت7

تابستون گوشیمو داد دیگه من کمکم یواشکی با ایمان چت شرو کردم
نزدیکای پریودم بود نمیدونسم عصبی شده بودم بهم ریخته بودم من اخه هنو پریود نمیشدم
شهریور رفتیم مشهد دیگه انقد حالم خراب بود توراه ب امین گفتم میرم شکایتتو ب امام رضا میکنم تو خیلی نامردی ب روی خودت نمیاری ک حال من براچی خرابه
میگف حسنا بخدا میخام تمام فکرت رو درست باشه فعلا فکرشو از ذهنت بیرون کن داد زدم نمیتونم نمیفهمی؟ من دوسش دارم
داد زد لامصب تو هنو پریودم نمیشی تو بچه ای گفتم هی نگو بچه ای پریودم میشم فقط دیر میشم انقد اذیت نکن میگف چرا دختر 13 ساله باید عاشق شه اصن از عشق چی میفهمیدی تو
ابان 95 بود یادمه 17 سالم میخاس بشه صب پاشدم برم مدرسه ایمان اومد با موتور دنبالم
رفتم مدرسه و تموم شد یکی از دوسام روامین کراش داش بشدت خوشش میومد ازش هی غیرمستقیم میگف سلام برسون و اینا
اونروز گف حسنا حس شیشمم میگه امین میاد دنبالت
گفتم نبابا زر نزن امین سرکاره ساعت3 ظهر کجا میاد بعدم نمیدونس ک امروز کلاسا کنکورمون تو مدرسه برگزار نمیشه
گف بخدا حس میکنم میاد
ببین ینی تا از در حیاط رفتم بیرون نگین داد زد حسنا دیدی گفتم اومد گفتم یاابلفضل چیشده ک این وقت روز باید سرکار میبود اومده دنبالم حتما ی چیزی شده استرس گرفتم شدید رفتم نشستم جلو عصبی بود اصن برنگش نگام کنه سلام کردم جواب ندادجرات نکردم حرف بزنم
وسطای راه مسیرو دور کرد گفتم کجا میریم؟ مگه نمیریم خونه؟ گف دهنتو ببند ساکت شدم باخودمگفتم چشه این بازهیچی نمیگفتا خیلی کرم افتاده بود تو جونم ک بفهمم چشه حرف نمیزد اعصابم خورد شده بود
نتونسم ساکت بمونم گفتم چیشده؟
ی جوری برگش نگام کردا برگام ریخ
گف حسنا صب با چی رفتی مدرسه
گفتم ینی چی با چی رفتم
گف سوالم واضحه با چی رفتی؟ گفتم اسنپ گف اها ک اسنپ
گفتم اره مگه چیزی شده
گف ن فقط چرا اسنپ موتور گرفتی؟ گفتم موتور؟ ن گف حسنا خفه شو چرا ایمان صب اومده دنبالت گفتم نیومد دنبالم گف دروغ نگو ب من گفتم دروغ نمیگم ب خدا دسشو برد بالا بزنه گفتم نزنی باشه باشه اره اومد دنبالم دیرم شده بود اومد رسوند منو
هرچی از دهنش دراومد گف بهم ک تو حرف حالیت نمیشه باید زور بالا سرت باشه چرا تو خیابون تو محل باید تو رو با ایمان ببینن مصطفی(داییم) تو رو دیده زنگ زده ب من ک حسنا با ی پسره پشت موتور بودچرا ابرومون میکنی تو *** سگ درمیاری تو حیف نونی واقعا خاک توسرت کنن منم خیلی گریه کردم برد جلو در خونه گف برو بالا شب میام باید باهم حرف بزنیم رفتم توخونه مامانم گف چرا دیر کردی کجا بودی رفتی دور دور ؟ امین بفهمه جرت میده گفتم

1402/04/30 12:04

پارت9
زنگ زدم ب ایمان گفتم چیشده امین میگه میخای بری خاستگاری دختر دوست بابات ؟ گف ن من نمیرم بابام گفته بریم من قبول نکردم
گفتم برو ایمان برو خاستگاریش گف نفهم من تورو میخام نمیخام برم *** دیگه رو حتا ببینم چرا اینجوری میکنی
گفتم من اصلا ناراحت نشدم تو برو خاستگاری نزار بابات فک کنه پای کسی موندی ک ممکنه اسکلت کرده باشه
برو حساسیت ایجاد نکن
بزور فرستادمش رف لباساشو خودم براش ست کردم دسته گل و شیرینی خودم انتخاب کردم گفتم خرید
مهر 96 بود رف خاستگاری دختره
نشستن بزرگترا حرف زدن ایمان همش ب من پیام میداد من جواب نمیدادم ک کسی نگه چرا همش سرش تو گوشیه
نرگس بهم پیام میداد حسنا داره با تو چت میکنه ؟ گفتم اره ولی من جوابشو نمیدم داره قاطی میکنه میگه انلاینی باکی چت میکنی جوابمو نمیدی
هی زنگ میزنه?
من با نرگس در تماس بودم میگف بهم همه چیو میگف الان بابا گفته برن تو اتاق حرف بزنن ایمان و دختره رفتن
ی رب نشد اومدن بیرون ایمان گف ب تفاهم نرسیدیم داریم جم میکنیم بیایم بابا میخاد پارش کنه با نرگس
دیگه پیام ندادیم گفتم برو تا اوضاع خونتون اروم شه
ی ساعت بعدش زنگ زدم ب ایمان جواب نداد هی زنگ میزدم جواب نمیداد بارون میومد شدید مثه دوش اب به نرگس زنگ زدم گفتم ایمان جواب نمیده کجاس؟ گف از جلو در خونه دختره سوار ماشینش شد رف اصن باما نیومد خونه
گفتم جواب نمیده اصن اعصابامون خورد شد 15 بار زنگ زده بودم جواب داد گفتم کجایی گف جلو در خونتونم من رفتم پایین
از ماشین پیاده شده بود خیس اب بود گفتم چرا خیسی برو بشین اصن محلم نداد رف رفتم دنبالش گفتم ایمان چته چیشده دو تا کوچه از خونمون دور شده بودیم داد میزد چرا منو مجبور کردی برم
گفتم بابا داد نزن نمیخاسم بابات حساس شه هنو هیچکس نمیدونه ما با همیم اون فک میکنه تو سرت ب کار گرمه ک میخاس زنت بده
وقتی من شرایط قبول کردن خاستگار ندارم وقتی بابام راه نمیده باید میرفتی
کل تنمون خیس بود قشنگ اب از یقمون میرف تو جورابمون
برگشتیم منو گزاش تو ماشین اورکتشو انداخ روم میلرزیدم خودش تمام موهاش اب میچکید خییس بخاری زد رفتیم کهف شهدا
نشست سر قبر شهیداروم میگف بخداا میخامش جور کن ماله من شه
من داش گریم میگرف اومدم بیرون گفتم راحت باشه
اومد ی قهوه گرف خوردیم گزاش جلو در خونمون
اومدم تو دیدم امین خونس گفتم من ی سر رفتم بیرون کار داشتم گف میدونم خبر دارم کجا بودی اجازتو گرف
3 ماه بعدش دقیقا بهمن 96 روز تولدم از مدرسه اومدم خونه
مامانم گف خانوم صادقی زنگ زد امشب بیان خاستگاری
گفتم مامااان خانوم صادقی کیه ولم کن من نمیخام ازدواج

1402/04/30 12:31