The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

خودمونی ها۱402

25 عضو

پارت 11
من قهر کردم جیغ و داد کردم گریه کردم فایده نداشت ب ایمان زنگ میزدم خاموش بود مامانم زنگ زد گف باباش مخالفه دقیقا ی ماه ماموریتش طول کشیدب امین میگفتم توروخدا من چیکار کنم الان نیس تو دسترسم نی اگه میتونس ک نمیرفت تو خودت میدونی کارش چیجوریه میدونی تامیگن باید بره از 7 بهمن شب تولدم رف تا 10 اسفند برگشت تهران زنگ زد گف فهمیدم بابات مخالفت کرده گفتم چشمت روشن الان دیگه ؟ خیلی دیر نی بنظرت ؟ گف من بدون گوشی بدون هیچی چیجوری خبر میگرفتم؟ من ک از مادرخودم خبر نداشتم نفهمیدم چیکارباید میکردم ی زره درک کن گفتم اوکی درکت میکنم ولی بابام لج کرد دیگه روز زن اومد با مادرش جلو درخونمون زنگ زدن مامانم دروا کرد اومدن بالا ی انگشتر تک الماس اورده بود برا روز زن شبش ب بابام گفت مامانم بابام هیچی نگف ب ایمان گفتم فک کنم داره نرم میشه باباتو راضی کن ی بار دیگه بیاین خاستگاری اخرای اسفند بود ی بار دیگه اومدن دیگه باباش نشون اورد مهریه بریدن و ما حرف زدیم باهم فروردین 97 نامزدی بود و عقد تو نامزدی ک صیغه خوندیم قبلش گف حسنا چادر بپوش گفتم اصلا منواینجوری دیدی پسندیدی گف حسنا باشه تو بله رو بگو فعلا با هم کنار میایم
صیغه رو خوندن بله برون کردیم و شبش رفتیم بیرون و اومد منو گزاشت خونه مامانم حالامیخوام ی دیتا از اخلاقیات خودمون بهتون بدم من 5 سالی ک باهاش بودمو دوس بودم تمام اخلاقیاتشو میدونستم ک چقد خشکه بداخلاقه ی زره ظرافت کارکردن با خانوما رو نداره بعد مغروره بشدت فقط خودشو قبول داره از اونطرفم واقعا ی آدم پخته و جاافتادس اونموقه لیسانس داش الان درحال دادن پورپوزال دکتراس اطلاعات عمومی در هر زمینه ک فک کنی بالاس خیلیی کتاب میخونه خیلییی تحقیق میکنه راجب هر چی ک بگی اطلاعات داره ازاینکه زن فوش بده بدش میادمیگه درشان خانومانی خیلییی جلو بچه ها خودشوکنترل میکنه ک نشنون ی جورایی بجای همسرهنوزم مثه دوران دوستیمون ک نقش مراقبتی رو داشت الان مثه ی پدرحتی برامن رفتار میکنه باوجوداون دیگه ازتربیت بچه ها من خیالم راحته ولی خب خیلیی اخلاق وخصوصیت خوب داره ولی بد عصبی میشه ک من دهنم سرویس شدتا ارومترشدمهربون ترشد تونس ابرازاحساسات کنه همیشه چهرش روحالت اخم وجدیه برعکس من همیشه نیشم بازه اون تیپ و ظاهرش شبیه مردای مجلسی آدم میمونه من لش اسپرت میپوشم همیشه سر خرید لباس باهم ب مشکل میخوریم هیچکدوم سلیقه اونو نمیپذیره این حالابا وجود این اخلاقیاتی ک داره خیلیییی زن دوست وخانواده دوسته شدیده درحدیه ک همه چیشونو میدن تا

1402/04/30 12:30

پارت12
زنشون وخانوادشون تورفاه باشن
بااینکه غده وحرف حرف خودشه ی زره باوجودشغلش همیشه حس مدیرو رییس داره تو خونم همینطوره تو ی موضوعی بحث ممکنه پیش بیادک اختلاف نظرمون زیادشه توش حرف آخرواون میزنه بااین تفاوت ک تواون حرف اخرش حرف منم زمین نخوره ینی ی کاری میکنه ک ب منم خوش بگذره
حالارابطه امینو ایمان باز مثه قبل شده بود دیگه باهم بودن و پشت هم تو بله برون ک صیغه میخاس خونده بشه پدربزرگای من و پدرشوهرم و بابام شرو کردن ک چن تا سکه مهریه کنن هرکی ی چیزی گف بابا بزرگام میگفتن 530 تا مامانشم همینقد بوده بابام میگف 200 تا با ی خونه بنامش پدرشوهرم گف بزارین ببینیم خودشون چ نظری دارن اونجا شوهرم گف معذرت میخام از بزرگای جمع ولی ما قرارمون رو 110 تا سکه هس یهو بابا بزرگم گف 114 تا ایمان گف اگه بحث سر4 تاس من 6 تادیگه میدم 120 تا بشه من گفتم نه چرادارین معامله میکنین منو ناراحت شدم کلیم ادم نشسته بود گفتم جلوی کلی مهمون زشت نیس سر سکه چونه میزنین؟ پدرشوهرم گف عزیز دلمی تو ناراحت نشو رسم خانواده هامونه ک تو بله برون صحبت شه راجبه بالا و پایین کردنش گفتم ببخشیدا ولی من واقعا خوشم نیومد من قراره با ایمان زندگی کنم اگه بخوام هیچ سکه ای نخام ازش حقمه زندگیه خودمه پدرشوهرم گف بله حق شماس بابام گف نه ینی چی مهریه پشتوانه دختره خدایی نکرده مشکلی پیش بیاد چی؟ گفتم چ مشکلی بابا من انقد بهش اطمینان دارم ک نمیزارم مشکل تو زندگیم بزرگ بشه بخاد ب جاهای بد بکشه بابام گف خود دانی ایمان باز گف اگه حسنا هنوز سر حرفی ک باهم زدیم باشه میشه 110 تا سکه 14 تا شاخه گل نرگس ی سفر کربلا اینه شمعدون و قرآن
عاقد گف عروس راضی هستین
گفتم نه من سکه نمیخوام ایمان گف چی میگی ینی چی نمیخوام گفتم اگه ایمان مشکل نداشته باشه 40 بار منو کربلا ببره همه مونده بودن اون حسنایی ک هیچیو ب پول و راحتی نمیداد چیجوری گفته کربلا این قطعا نمیتونه با همچین مردی زندگی کنه ایمان چن ثانیه هیچی نگف بعد گف قبوله عاقد نوشت ک 40 بار کربلا و اینا فرداش دقیقا مثله نامزدای دیگه مرخصی گرفت نرف سرکار صب نون گرفت اومد خونه بابام اینا(اعتقاد داره من نباید دوماد سرخونه پدرزنم باشم قرار باشه برم و بیام خونتون باید خوراک ونونم روخودم بیارم)اومد خونمون من خواب بودم 7 صب من سرم رو ب دیوار بود تختم فرو رف داخل گفتم امین برو بیرون چی میخای شنبه امتحان دارم جمعه درسمو میخونم یهو ی صدای عجیب دیگه گف خودم کمکت میکنم باز ب دوران خوب درست برگردی با قیافه داغون پف کرده چشام وا نمیشد بس ک شبش با دختر داییام رقصیده بودیم تا12

1402/04/30 12:30

پارت15
سرسفره پیش ایمان نشستم باز اینورم نرگس ب ایمان گفتم زن عموهات چرا اینجوری باهم حرف میزنن؟ گفت چیجوری گفتم ترکی حرف نمیزدن من بابام ترکه آشنا نی برام گف اها داشتن عربی حرف میزدن ماها دورگه ایم هم ترک تبریزیم هم عرب عراق گفتم چی؟ تو نگفته بودی عربی گف مگه مهمه گفتم اره خب گف غذاتو بخور بعدا حرف میزنیم بعد شام بساط تولد پدرشوهرمو انداختن و اینا مهمونا رفتن من تا اخر شب مغزم درگیر بود ک چرا اینا عربن من نفهمیدم دورهم نشسته بودیم منو پدرشوهر مادرشوهرم و نرگس و امیرعلی برادرشوهرم
مادرشوهرم چایی و میوه اورد بخوریم قلیون اورد من تو فکر بودم هنو پدرشوهرم گف خب حسنا بمون امشب اینجا بخواب یهو ترسیدم گفتم ن ن ممنون من باید برم نمیتونم شب بمونم جایی ایمان گف بشین لباس بپوشم برسونمت گفتم ن امین بیرون بوده زنگ میزنم بیاد جلو در گف باشه
امین اومد گف چطور بود مهمونی کسی چیزی نگف خبری نشد کسی کرم نریخت؟ گفتم تو میدونسی ایمان عربه؟ گفت اره گفتم اره چیه چرا ب من نگفتی؟ گف الان پشیمونی گفتم پشیمون چیه عاشقشم فقط شوکه شدم وقتی دیدم دارن عجیب غریب باهم حرف میزنن ترسیدم
هنو شوک بودم رفتم خونه بابام گف چی شده گفتم ایمان عربه عراقه دورگس شناسنامش دوتابعیتیه
بابام گف من میدونسم تو بله برون شناسنامشو دیدم گفتم پ چرا نگفتین ب من ؟ گف فک کردم میدونی
گفتم ن نمیدونسم و شوکه شدم دیدم باهم حرف میزنن
بعد بابام گف تو عراق خونه پدریشونه و میرن سرمیزنن و اینا دیگه ی زره از ایمان ناراحت شدم گفتم 5 ساله باهمیم چرا نگفتی کجایی هسی؟ گف خب نپرسیدی الان دنبال بهونه ای برا قهر کردن ؟
من امتحانا اخرترمم بود تغریبن همه رو یکی درمیون گند میزدم چون همش یا بیرون بودیم یا پیش هم اصن نمیشد درس بخونم اولی و دومی ک خراب کردم ایمان گف دیگه نمیام خونتون پیشت برو امتحاناتو بده بعد گفتم ن نمیتونم اینجوری و حواسم پرت میشه گف خب اینشکلی ک بدتره گفتم ن قول میدم بخونم

1402/04/30 12:29

پارت16
گف از این ب بعد امتحانیو خراب نمیکنیا من کارنامه رو میگیرما نمره ای کم باشه خودت میدونی گفتم باشه کم کم خوندم ولی ن اونجوری مثل قبل دیگه شرایط تغییر کرده بود نمیشد واقعا
چن وقتی بود گیر میداد ک حسنا چادر بخرم برات؟ میگفتم ن نمیخام اینا باز میگف قبول نمیکردم ی بار خرید اونم از این چادرساده ها منو میخاس از چ تیپی ب چ تیپی تبدیل کنه
من اصلا نمیتونسم قبول کنم ک بپوشم بلد نبودم عصبی بودم ک چرا وقتی منو اینجوری دیدی الان میخوای عوض شم من نمیتونم
10 اردیبهشت نیمه شعبان بود مامانش اینا شام اومدن خونمون ک قرارای عقد و عروسی بزارن و برای جهیزیه تیکه هارو جدا کنن قرار شد 3 خرداد عقد کنیم و عروسیم هرموقه ک جهیزیه اماده شد ک مامانم گف براخرید جهیزیه ی سال حداقل زمان میخوام همه قبول کردن
هی از حرفش عقب میکشید باز چن روز بعد میگف منم میگفتم اصلا
مامانم و بابام و امین میگفتن ی بار گوش بده بپوش شاید خوشت اومد ب اصرار بقیه پوشیدم گفتم نمیتونم سختمه بلد نیسم جم کنم رف فرداش چادرعربی خرید پوشیدم همه کلی تعریف کردن ک چقد بهت میاد و اینا گفتم قبول میپوشم ولی جاهایی ک خودم نخوام نمیپوشم گفتن باشه
دیگه کم کم تو هفته یکی دوبار میپوشیدم خوشش میومد میگف بخدا دوس ندارم کسی تنتو تصور کنه نمیخام ببیننت ماله منی تو اذیتم نکن بپوش بخدا میرم هرچی لباس و مانتو بخوای میخرم ولی عوض کن لباساتو
پوشیدم و اینا ی زره عادی شد برام گف چادر عربیو برااین گرفتم ک اولین بار برات اسون باشه الان ک یادگرفتی ساده بپوش
دیگه پوشیدم و اینا میرفتم مدرسه میومدم همه دیگه فهمیدن چقد عوض شدم خیلی دوسامو از دس دادم خیلی جدید دوس پیدا کردم
دیگه میفهمیدم ایمان از چی خوشش میاد از چی بدش میاد بعد ادمیه ک از چیزی بدش بیاد کوتاه نمیاد توش واقعا براش غیرقابل چشم پوشیه
اخرای اردیبهشت بود چادرپوشیدم برم مدرسه نگا کردم دیدم ساده کثیفه عربیمو پوشیدم
خب مطمئن بودم ک ایمان نمیفهمه گفتم اینو میپوشم موقه برگشت از مدرسه جلو دردیدمش ب دوسم اروم گفتم محدثه محدثه ایمان اومده گف نبابا گفتم چرا گف وای حسنا چادرت خاک توسرت?
ایمان چشش افتاد بمن دیدم ی دسه گل دسشه منو دید رو موتور بود گلو انداخ تو جوب گفتم وای محدثه *** دیگه دوییدم سوارشدم تا خونه میگف تو منو ب یورت حساب کردی میدونی من چی دوس دارم ب *** گرفتی گفتم ن بقران چادرم کثیف بود صب نتونسم سرم کنم منتشو کشیدم اشتی کردیم منو گزاشتو رف خونشون رسید روز عقد منو صب گزاشت ارایشگاه من بودم و مادرشوهرم مامانم وخواهرشوهرم من از همه زودتر رفته بودم تا ابروهامو رنگ

1402/04/30 12:28

پارت20
گف بپوش بریم خونتون لباس برداربیار داشتم اماده میشدم گف حسنااین عکس توعه زنگ زدارایشگاه دادزدکلی ک پاک کن عکس زنموتانیومدم اونجادیگه زنه پاک کرد رفتیم اونجامامانم گف حسناچیکار کردی؟ گفتم چیه چیکارکردم گف چراگزاشتی پردتو بزنه شماهنوعقدین گفتم خب عقدیم ینی زن و شوهریم کی بهت گف گف مامانش زنگ زدک مبارکه عروس شدفک کرده بودمن میدونم حسنابابات فهمیدناراحت شدگفتم ینی چی این مسخره بازیاتو دوستی ک پردمونزده زنشم گف باشه عب نداره فقط حامله نشی تاجهیزیه جورکنم برین خونتون گفتم مامان دیشب خونش بردمنو
تا 4 خواب بودم برام صبونه اوردخودش حمومم کرد ی زره خیالش راحت شدازاینکه مرد خوبیه هواسش بهم هس گف حسناچیز سرد نخوریاگفتم ن مامانش برام کاچی اوردگف بمون ب ایمان بگوبیادبالامن با باباحرف زدم ک شوهرش بوده ناراحتیش بیجاس بیاشام درس کنم
گفتم نمیاد ی وقت دیگه گفته لباس بردار بیا بریم هیچی نداشتم ن نوار ن لباس همه خونیه
لباس کثیفامو شسته بود ایمان دادم مامانم ک بندازه ماشین رفتم نوارمو عوض کردم و رفتم پایین ساعت 8 و 9 بود مامانش زنگ زد شام بیاین اینجا گف ن حسنا خونریزیش خیلی شدیده احتمال پس دادنش خیلی زیاده میبرمش جیگرکی بعدم میریم خونه استراحت کنه رفتیم شام خوردیم و رفتیم خونه 11 بود خوابیدیم تو خواب دل درد وحشتناک گرفتم ناله میکردم ایمان بیدار شد گف حسنا پاشو چیه گریه نکن کجاته ترسیده بود گفتم دلمه دورازجون درد سقط انگار تاحالا سقط نکردما ولی درد خیلی زیاد3 صب بود هنو گیج خواب بود میگف چیکار کنم چی بیارم پاشد کیسه اب گرم اورد گزاش رو دلم ماساژ داد جفتمون غش کردیم
صب رفته بودسرکارساعت 9 زنگ زد ک من کارپیش اومد برام رفتم اگه بتونم تا 6 خودمو میرسونم
مرخصی گرفته بود 3 روز روز اول ک پیش هم بودیم روز دوم رف
گفتم ایمان من درد دارم هنوز خون بدنم تموم شده
گف شماره مطب دکترتو بده دادم بهش گف من تا 6میام زنگ زدم غذاسفارش دادم برات میادتای40دیقه دیگه
6و نیم بوداومدگف لباس بپوش بیاپایین رفتم گف از دکترت وقت گرفتم نمیدادگفتم اورژانسیه بین مریض بفرسه تو
دیگه رفتیم منشی بامن رفیقه ی زن 40 سالس ولی خیلی باهم خوبیم میشناخت منو دید ازدواج کردم گف مبارکه حسنا چیشده گفتم هیچی تازه عقد کردم خونریزی شدید دارم
گف شوهرت زنگ زد مطب وقت بگیره گفتم خیلی طول میکشه ها مریض زیاده عصبانی شد گف زن من خونریزی داره اورژانسیه دکترباید ببینه مریضشو ی وقت بین مریض خالی کن دارم میارمش گف شوهرت چقد جدیه ترسیدم ازش?گفتم ن بابا جدیه ولی مهربونه گف خوبه خیلی هواتو داره ها قدرشو بدون گفتم

1402/04/30 12:11

پارت36
فرداش بهش گفتم برم خونه دوستم میشناختش کامل گیرداد ک ن نمیخوام بری منم خیلی وقت بودقرار گزاشته بودم برم منتظر بود نزاشت منم گفتم برو بابا مرتیکه شکاک یادم نمیاد ک چرا دوروز خونه بود و سرکار نرف خونریزی افتادم علنا هیچ کاری باهام نداشت حرف نمیزد ی زره مهربون نبود میکرد منو ولم میکرد رو تخت میرف من باید پامیشدم هردفه روتختی خونی میشستم مینداختم ماشین از کمر درد و پا درد داشتم جون میدادم من خیلی تنهام هیچکیو نداشتم بهش بگم کمکم کنه بعد دوروز ک خونریزیم بند نمیومدو قهر بودم گف پاشو ب کارا خونه برس زیاد استراحت کردی میرف بیرون میومد باید خونه رو مرتب میدید گفتم خدا لعنتت کنه ضعیف گیر اوردی لباس پوشید سویچشو برداش گف تو ماشینم 5 دیقه دیگه میای پایین میریم دکتر همه لحناش دستوری بود ازمن نمیپرسید هیچییی ک چی میخوای دردت چیه
من واقعا اسیب دیده بودم هم روحی هم جسمی نمیتونسم راه برم ی زره تو خیابون راه میرفتم همه میفهمیدن دکتر رفتم ب ایمان گف اقا چیکار کردی کل واژنش زخمه ترک ترک اگه زخم دهنه رحم بگیره خوب شدنش سخته ها گف تو دکتری خوبش کن بقیش ب تو ربطی نداره از دکترم معذرت خواهی کردم اومدیم خونه داش ماشین پارک میکرد دویدم تو راه پله یواشکی ب امین پیام دادم ک حالم خوب نیس میخوام از این خونه برم یا بیا منو ببر یا خودمو میکشم گف ابجی چی شده من میام اونجا ولی نمیتونم تو رو بدون اجازه شوهرت ببرمت گفتم *** تو اجازه شوهر بابا نامرد بیا ببر منو این رسما تجاوز کرده بهم حالم خوب نی نمیتونم سرپا وایسم گف چیشده چیکار کردی گفتم خفه شو تا ی چیزی میشه منو مقصر میدونی گف باشه میام
ب باباش زنگ زدم گفتم بیاین اینجا تکلیفمو ملوم کنین دعوامون شده
امین زنگ زد رفتم باز کنم نزاش پرید جلو ایفون گف چرا اومده گفتم نمیدونم گف حسنا همین وسط چالت نکنم بگو براچی اومده منم امین پایین بود شیرشده بودم گفتم خودم خبرش کردم ب باباتم گفتم بیاد توی هارو مهار کنن پشت کتفمو بشکون گرف فشار میداد من افتادم انقد با پا زد تو پهلوم جیغ میزدم صدا بیرون میرف خب امین هی زنگ میزد پشت هم منو ول کرد درو وا کرد رف پایین ی زره صدا داد ایمان میومد ک ب امین میگف چرا اومدی و ب تو ربطی نداره اخر باهم اومدن بالامن نشسته بودم جلو ایفون
نمیتونسم نفس بکشم زده بود تو پهلوم نفسم بالا نمیومد امین بلندم کرد برد گزاش رو تخت برام اب اورد برا ایمان اب برد نشستن حرف زدن گف چرا اینجوری کردی باهاش ایمانم میگف برا اینکه زبون درازه نمیفهمه چ حرفیو کی و کجا بزنه بی تربیته من ی گوهی میخورم باید رو گوه من بخوره میگم

1402/04/30 12:16

پارت38
دقیقا شدی عین خودم اروم گفتم عین شما نشده بدتر از شما شده امین گف هیس هیچی نگوامین پاشدایمانو بردش تو پارکینگ ک برن بیرون حرف بزنن منو مامان باباش موندیم خونه مامانش میگف اکبر توروخدا بیا ببریمش خونمون ایمان میکشتش ما بریم باباش میگف اره پ فک کردی میزارم بمونه اینجا؟ مامانش دس منو گرفته بود ساق دسمو میمالید از درد ضعف میکردم فقط گریه میکردم مامانش میگف توروخدا منو ببخش توروخدا بابارو ببخش ک ایمان الان اینجوریه مقصرش ماییم توروخدا ایمانو ببخش با بغض گفتم نمیتونم ایمان صداش از پارکینگ میومد داد میزد تو بیخود کردی اومدی تو اومدی زن منو ببریش تو پروش کردی امین میگف بابا نمیخوام ببرمش نگا زدی ترکوندیش چ وضعه کردنه مگه حسنا ادم نی مگه زنت نی مگه 5 سال دهن همه رو سرویس نکردی ک ماله تو بشه میخواسی ماله تو بشه ازاینکارا بکنی؟ چرا ی جوری کردی ک داغون شه؟
دیگه ابرو حیثیت نمونده بود برام مامان باباشم فهمیدن چیجوری کرده ک رفتم دکتربعد2 3 ساعت تو خونمون بودن باباش گف من حسنا رو میبرم خونمون پیش خودم باشه خیالم راحتتره استراحت کنه توام بشین خونت ی زره از زنت دور باشی قدر میدونی برات بهتره حق نداری پاتو بزاری خونه من بمون تنها فکراتوبکن ببین میتونی بدون حسنا زندگی کنی دختره رو بدبخت نکن اگه نمیخوایش دیگه دوس داشتنت ته کشید بگو تا بفرسیمش بره خونه باباش تو لیاقت نگهداشتنشو نداری ابروی خودمو خودتو بردی مادختراینجوری تحویل نگرفتیم ک الان آش ولاش تحویل باباش بدیم حالاامین میگف نه حاجی بزار حرف بزنیم مشکلشون حل کنیم بردن حسناقضیه روحل نمیکنه ایمان رف دسشویی صورتشو بشوره اونجام از امین خیلی ناراحت شدم بهش گفتم مثلاخواهرت بودم دیدی رفیقت زدش هیچی نگفتی گف بخدابردمش پایین یه دونه زدم توگوشش گفتم هنر کردی خیلی مردی منو ببر خونه گفتم بجای تو پدرشوهرم منو جدا کرد ازش من اگه اونارو نداشتم ک بدبخت بودم از توام ک ابی گرم نمیشد برد منو تو اتاق گف حسنا ما بهت گفتیم ایمان اینجوریه خودت قبول کردی و عقد کردی گفتم باشه من قبول کردم ولی باید وایسین نگا کنین تا بمیرم زیر دسش خیلی خوش غیرتی قشنگ *** بهش ی مدتم قهر بودم باهاش اصن رو این بشر تهدید جواب نمیداد باباش گف اذیتش کنی طلاقشو میگم بگیره مهریشو میدم بره ایمان گف اناناس تونسی زن خودتو طلاق بده این ماله منه هرکارم دلم بخواد میکنم لجشو دراورده بودن باباش ک منو برد خونش 3 روز بعد ایمان اومد گف بیا پایین بریم خونه من انقد ترسیده بودم از
استرس و ترس حالت تهوع و دل درد گرفته بودم باباش گف برو الان آرومه برو از

1402/04/30 12:18

پارت42
دیده این پارم میکنه چیکارکنم الان چفکرایی میکنه باخودش نشسته بود خم شد از تودرو هل دادگف بتمرگ نشستم چسبیدم ب در ی 5 دیقه هیچی نگف بعدش روشن کرد رفتیم مسیر 10دیقه تا خونمونو2ساعت تو تهران دور زد ی جوری حرف نمیزد ک اعصابم خورد میشد گفتم ایمان حرف بزن دادبزن سرم الان ساکت بودنت خیلی رومخم رفته هیچی نگف گفتم ایمان الواروم گف صداتو ببر گفتم بخدامن خبر نداشتم اونا میان گف پ فهمیدی چ گوهی خوردی ک عصبیم گفتم بقران ما تا ناهار خوردیم یهو اومدن من نفهمیدم چیشد میخاسم بیام ک تو اومدی گف کی گف توضیح بدی؟دادزدباتوام کی ازت توضیح خواس؟دسام یخ کرده بودزدم زیرگریه گفتم غلط کردم زدرو پام گف ملومه غلط کردی گوه اضافم خوردی گفتم باشه بسه دیگه الهه این وسط هی پیام میداد حسنا کجا رفتی سالمی زنده ای نکشتت جواب بده هی زنگ میزد ایمان گوشیمو گرف شیشه رو کشید پایین بندازه تو خیابون پریدم دسشو گرفتم گفتم تو روخدا ننداز انداختش زیرپام دسشو برد بالا بزنه تو سرم سرمو کشیدم خورد ب شیشه گف میخاسم بزنم بترکونمت خدا زدت بسه دیگه قط ارتباط کردم با دوسام مهر ماه شد من با این همه دغدغه فکری اینا یادم رفته بود چرا پریود نشدم اونموقه اومدم اولین بار نینی پلاس دیدم وقت پریودم دو هفته گذشته گفتم یا خدا من سابقه نداشته عقب بندازم ی روز چ برسه به2 هفته چقد این وسط رابطه داشتم هرچی بوده دیگه بچه اینا پرید باردار نیستم بیبی چک نزدم منتظر بودم پریود شم ی هفته گذشت مامانبزرگم نذری آش داشت رفتم همسایمون اونجا بود گفتم وای چ بویی میده آشه یهو گف حسنا تو بارداری؟ گفتم ن گف انگار هسی گفتم نبابا نیسم تا شب تو فکرش بودم ک نبابا زر زده من ی ساعت دیگه پریود میشم حسش میکنم دل دردشو دارم ولی شدید منو ب شک انداخته بود شب شام خوردیم ایمان اومد رفتیم شبگردی خیابونا و کلی راه رفتیم و اومدیم تو محلمون دیدم داروخونه شبانه روزی بازه ساعت 3 صب گفتم ایمان نگه دار من بیبی چک بخرم گف بارداری؟ داد زدم ن میخوام مطمئن شم ک نیستم برم دکتر گف بشین خودم میگیرم رف 3 تا خرید اومد رفتیم خونه من استرس وحشتناک داشتم هی گریه میکردم میترسیدم بلد نبودم چیجوری بزنم همون شبم زدم یکیشو برداش یادم داد گف کجا بریز چن قطره و اینا من رفتم داخل ایمان پشت در منتظر بود تا ریختم دوتا خط باهم پرنگ شد یهو تو دسشویی انقد هق هق گریه کردم گفتم نمیخامش ایمان میگف مثبته؟ خفه شو حسنا خدا میگیرتش ازمون گناه داره گفتم من گناه دارم ک بدون اینکه بخوام با زور تو باردار شدم گف باشه بیا بیرون باهم حرف میزنیم گفتم نمیخام بیام بیرون

1402/04/30 12:22

پارت 43
من چیکارکنم اینوکدوم دکتربرم چی بگم نمیخوامش ایمان دروبازکردبغلم کردبرد نشوندگف حسناهنومطمئن نیسیم ک بارداری یان هنوآزمایش ندادی اون شرطه بیبی ممکنه خطا داشته باشه گفتم راس میگی؟بیبیونگا کردباشک گف اره ممکنه گفتم نمیخوام مثبت شه خدایامن هنوزندگیم درس نی چرای بچه بایدبیادروهمه این بدبختیام ایمان میگف باباانقدکفرنگو اگرم بچه باشه خداداده توصلاحتوبهتر میدونی یاخداگفتم صلاح اصن هیچی بکنارولی توتوی عوض شدن این سرنوشت نقش داشتی توخواستی گف باشه فعلابخواب فردامیریم آزمایش میدیم اگه بچه نبود ک هیچی اگه بود گفتم اگه بودنمیخوامش میندازم دادزد اگه بچه بودنگهش میداریم هدیه خداس توتصمیم نمیگیری برامرگ یا زندگیش3هفتس پریودت گذشته حداقل الان 5، 6 هفتشه فردارفتیم ازمایشگاه صب ازمایش دادم گفتن جوابش ساعت3میادمن تا3توخونه راه میرفتم ایمان ازسرکاراومددنبالم گف بیا بریم جوابوبگیریم حسنااروم کن خودتواگه بچه بود بپذیرش کمکم ب دلت میشینه رف خودش گرف اومدتو ماشین گفتم چیشدبده ببینیم خندش گرف گف حسنااروم باش گفتم ارومم چیه جوابش؟گف مثبته گریه کردم گفتم نمیخوام خندید بغلم کرد رف از بغل ازمایشگاه اجیلفروشی بود3تا جعبه شیرینی و اجیل خریدبرام اورد
رفتیم خونه مامانش ی جعبه شیرینی برد جواب ازمایشو گزاش روش من تو چشام انقد اشک بود هیجا رو نمیدیدم مامانش و نرگس تا دیدن انقد جیغ زدن من اشکم ریخت فک کردن از ذوقه منم نگفتم ک ناراحتم مامانش زنگ زد ب باباش گف اونم تبریک گف مامانش گف حسناالان دیگه بچه داری مراقب خودت باش پشیمونی بار نیادا شب رفتیم خونه مامانم ی جعبه شیرینی ام برااونا بردیم ب مامانم اینام خبر داد بابام کلی بغلم کرد شام خوردیم امین اومد گف چته حسنا ایمان گف داری دایی میشی امین خندید گف چرت میگی؟ ایمان گف گاوی؟امین گف ببخشید? مبارکه دیگه داشتیم میرفتیم خونه همه رو بغل کردم امینو بغل کردم تو گوشم گف چیه دعواتون شده باز؟ گفتم ن نمیخوام بچه رو گف دهنتو ببند بعد بلن گف بازم مبارکه من میام دنبالش میبرمش پارکا از اون مامان باباهای حساس بشین کتکتون میزنم ایمان خندید گف ن بیاببردیگه خدافظی کردیم من هنو حالم بد بود حالت تهوع داشتم فکرم خراب بود افسردگی از همون ماه اول اومده بود سراغم هیچی نمیخوردم اشتهام بشدت افتاده بود حالم بهم نمیخوردا ولی همش حال روحیم بد بود غذا نمیتونسم بخورم ایمان کباب میخرید بزور میداد بخورم تاان تی حالم بد بود ایمان میگف حسنااگه دختر بشه روسرم میزارمت گفتم مگه مهمه چی هس وقتی هنوز نمیخوامش هیچ حسی بهش ندارم رفتم ان تی

1402/04/30 12:23